با سی و نهمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر ـ ۲
روز نخست «بیهمهچیز» بود
علیرضا بخشی استوار
سیونهمین جشنواره فیلم فجر سرانجام با حضور عوامل فیلمها و اهالی رسانه در «برج میلاد» کار خود را آغاز کرد. در نخستین روز جشنواره که با عدم رعایت پروتکلهای بهداشتی و حاشیههای فراوان در این زمینه برگزار شد؛ دو فیلم برای اهالی رسانه به نمایش درآمد.
«رمانتیسم عماد و طوبا»
اکران نخست که ساعت 14 در سالن اصلی «برج میلاد» آغاز شد به فیلم «رمانتیسم عماد و طوبا» اختصاص داشت. دومین فیلم صباغزاده ظاهر بیرونی به شدت جذابی دارد، رنگ و لعابی متفاوت و شوخ و شنگیهایی مختص به خودش. فیلمی که در ظاهر تلاش میکند فُرمی متفاوت را در روایت ارائه کند. فیلمی سراسر ارجاع به کتابها، فیلمها و نقاشیهایی که در عالم هنر از شهرت برخوردار هستند. اما همه این ظواهر جذاب به روایت و داستان فیلم هیچ کمکی نمیکند. انگار که صباغزاده در این فیلم هم مانند فیلم قبلی خود «ایتالیا ایتالیا» خود افشاگری میکند و درونیات و احوال خودش را به خورد مخاطب میدهد. کاراکترها، اتفاقها و دغدغههایی که در فیلم مطرح میشود دغدغهها و مسائل همهگیری نیستند. اگرچه مسئله اصلی قصههای او وجهی گسترده دارد. این اتفاق به دلیل آن است که صباغزاده به مسئله روابط بین زن و شوهر یا دختر و پسرها میپردازد. شخصیتهای فیلم او معمولاً هنرمند هستند و در آثارش از مشکلات و دغدغههایی میگوید که به ظاهر میان جامعه هنری متداول است اما او نمیتواند با زبان علاقههایش با مخاطب سخن بگوید. این علاقهها در چارچوب یک روند دراماتیک عرضه نمیشوند و در همان سطح پوست ظاهری باقی میمانند و از این منظر است که جهان فیلم باورپذیر نیست. جهان فیلمی که در آن در حقیقت هیچ درامی شکل نگرفته است و همهچیز در سطحی کم نوسان پیش میرود تا جایی که بیننده ممکن است از خود بپرسد که چه ویژگی در شخصیتها، قصه، موضوع و روایت وجود دارد که او را به تماشای فیلم مُجاب کند.
«بیهمهچیز»
فیلم «بیهمهچیز» ساخته محسن قرایی هم ساعت 17 در برج میلاد به نمایش در آمد. فیلمی که عنوانی جذاب داشت. عنوانی که با کنار هم قرارگرفتن نام پرویز پرستویی و هدیه تهرانی جذابیت بیشتری پیدا میکرد. از همان ابتدا و از نقطهای که بخشی از گره داستان نمایان میشود برای کسی که نمایشنامه «ملاقات بانوی سالخورده» را خوانده باشد پیدا است که با یک اقتباس مواجه است. اما در ساخت این اثر چند سوال و مسئله اساسی وجود دارد. داستان این فیلم به ظاهر در دهه پنجاه شمسی میگذرد. المانهایی واقعگرا در فیلم وجود دارد که به بیننده نشانههایی از یک برهه تاریخی میدهد، اما در روند فیلم هیچ دلیلی مبنی بر نقش زمان در فیلم تا انتها به مخاطب داده نمیشود.
در واقع اگر لباس شخصیتها، ماشینها و اسباب و وسایل را از فیلم حذف کنیم این فیلم میتواند در هر دوره دیگری روایت شود. کاراکترها به زبان آدمهای معاصر ما سخن میگویند و باز همین اتفاق بیدلیل بودن لوکیشن تاریخی فیلم را تشدید میکند. بازیگردانی این فیلم هم بسیار بسیار ضعیف است. پرویز پرستویی به نوعی همان «حاج کاظم» فیلم «بادیگارد» است. هادی حجازیفر هیچ تفاوتی با نقشش در «ماجرای نیمروز» یا «لاتاری» نداشت، تا جایی که حتی تکیهکلامها هم به همان نحوی بود که از او بسیار شنیده شده است.
قرایی در ساختن جهان فیلم عقیم مانده و چون نمیتواند آن را برای مخاطبش باورپذیر کند، تا انتها ارتباطی بین بیننده و فیلم صورت نمیگیرد. باید ببینیم در روزهای آینده آثار جشنواره به چه سمتوسویی میرود.
دیدگاه تان را بنویسید