عباس صفاری، شاعر و مترجم ایرانی درگذشت
عباس صفاری شاعر معاصر در ۶۹ سالگی بر اثر کرونا در کالیفرنیا درگذشت.
صفاری زاده ۱۳۳۰ در یزد بود و از دهه ۷۰ به بعد در آمریکا زندگی میکرد. این شاعر دور از وطن، در سال ۱۳۹۴ تندیس جایزه دهمین دوره کتاب سال خبرنگاران را بخاطر مجموعه «شعر مثل جوهر در آب» از خبرنگاران حوزه ادبیات دریافت کرد.
«مثل جوهر در آب»، «پشیمانم کن»، «مثل خواب دم صبح»، «کبریت خیس»، «دوربین قدیمی و اشعار دیگر»، «خنده در برف» و... از جمله مجموعه اشعار منتشر شده این شاعر فقید است.
از جمله ترجمههای زندهیاد صفاری نیز میتوان به این کتابها اشاره کرد: «عاشقانههای مصر باستان» ازرا پاوند، «ماه و تنهایی عاشقان: ترجمه اشعار دو شاعره کلاسیک ژاپن، ایزومی کی بو، انونوکوماچی»، «کوچه فانوسها» ترجمه شعر غنائی چین باستان، «عروس چوپانها: داستان منظوم از ازدواج اینانا با دموزی» و...
اشعار عباس صفاری به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، اسپانیایی، عربی و کردی ترجمه شده است. ترجمه انگلیسی شعر بلندی از او به نام هبوط یا حکایت ما چندین سال در کتاب درسی رشته ادبیات دانشگاه در آمریکا بوده است.
عباس صفاری شاعری است که از دو بابت خارق عادات پیرامون خود شد. اول اینکه بهرغم انتشار بسیار دیرهنگام مجموعههای شعرش از اواخر میانسالی به بعد، به سرعت شناخته، خوانده و محبوب اهل شعر شد و جوایز متعددی دریافت کرد. دیگر اینکه با وجود سکونت بیش از 40 سالهاش در خارج از ایران نه از سرایش بازماند و نه حتی از تاثیرگذاری بر شعر نسل جوان داخل ایران. یعنی به زبان و ذهنی در شعرش رسید که برای نسل امروز که از او فاصله سنی و جغرافیایی دارند هم مجابکننده است. و این اقبالی است که نصیب هر شاعری نمیشود.
دربارهی مردی که دلش را جرئت نداشت ببازد
پاروهایش مقوایی
و بادبانهایش هرچه کاغذیتر بهتر
دیگر کسی نمانده که دیدارش را
بادبان برکِشد
تو هم که معلوم نیست در این وانفسا
کدام گوری رفتهای
و نقش دستت را مانند ماهگرفتگی
بر شانهی آفتابسوختهاش
جا گذاشتهای.
دلهایتان که هرگز یکی نشد
قرار بود عقلتان را یکی کنید
و برای دولت هجر و روزگار وصال
با واژههای مُد روز
ترکیبات جدیدی بسازید
که پاسخ دهد آسان
به سینهریز و عطر کارتیهی تو
دلش را که جرئت نداشت ببازد
حالا پاک خودش را باخته است
باید ببینیاش
شبیه ریشوی ژندهپوشی شده است
در جزایر کارتونها
با دستی سایبان چشم
زیر تکدرخت ِ جزیره
اما جان به جانش کنی
انکار میکند انتظار تو را
تو هم دست کمی از او
نباید داشته باشی
یک دنده و لجباز
مثل بطری نامهبر ِ دریا
تا سرت به سنگ نخورد
نم پس نمیدهی.
از مجموعه کبریت خیس؛
صص43-42
دیدگاه تان را بنویسید