نظری بر فیلم «جهان با من برقص» آخرین ساخته سروش صحت
از مرگ لذت ببر
فریبا ملایی
در میان اخبار ملتهب و فضای احساسی این روزهای جامعه اگر بخواهم از احوال جهان، نقش پر رنگ فیلم «جهان با من برقص» بنویسم این است که فقط عشق میتواند جهان را نجات دهد عشقی که از اتکا به صلح و آشتی در درون جهان که نمایشی از پیرامون ما است شکل گرفته باشد. افسوس که چسبیدهایم به زندگی که رهایمان نکند، اما دریغ که او ساز خودش را میزند.
این قصه تلخ آمیخته به کمدی دچار گسست، در صحنههایی برای من یادآور فیلم «گاو» مهرجویی است؛ اما با این تفاوت که این صاحب گاو است که مرگش نزدیک است و این آخرین تولد زندگیاش است که دوستانش را کنار هم میبیند
«جهان با من برقص» فیلمی که اسمش را باید هر روز تکرار کرد. قصه برخلاف ضربه اولش در واقع از مرگ نمیگوید، در نکوهش تنهایی است؛ اما از طعم فیلم دهانمان تلخ نمیشود و همین برای سینمای ما نویدبخش است.
این کارگردان نامآشنای فیلم اولی سینما، میخواهد به مخاطب بگوید که دنیا بیرحمتر از این است که با هم خوش نباشیم. این قصه تلخ آمیخته به کمدی دچار گسست، در صحنههایی برای من یادآور فیلم «گاو» مهرجویی است اما با این تفاوت که این صاحب گاو است که مرگش نزدیک است و این آخرین تولد زندگیاش است که دوستانش را کنار هم میبیند. جهانی که توقع دارد همه از رفتنش غمگین باشند، اما دوستانش ناآگاهانه این اتفاق را یک روزمره طبیعی جلوه میدهند و از دل جهان بیخبرند که در دنیای خودش با هر سازی میرقصد و در انتها همین است که جهان را خوشحال میکند.
اگرچه شخصیت اول فیلم، منفعل است اما بازیهای همسان و یکدست تمام بازیگران در آن لوکیشن بینظیر با ترکیب موجودات طبیعت، حالمان را خوب میکند. فیلم ما را سمت دوستی میکشاند، این احساس غریب در وطن امروزمان که میتوانیم حتی با وجود مرگ هم خوشبخت باشیم.
چون همانقدر که برای ناراحت بودن دلیلهایی هست برای ناراحت نبودن هم وجود دارد. این دوست داشتن است که آدمها را زنده نگه میدارد. برای آواز خواندن باید دوست داشت، برای خوشحال بودن، برای زنده بودن. چون بالاخره یک آواز مشترک هست که هم تو دوستش داری، هم من. خوب بگرد قبل از اینکه مرگ، تو را بمیراند.
دیدگاه تان را بنویسید