به بهانه انتشار فیلمتئاتر «اپراتور نسل چهارم»
پایانبندی موردنظر در دسترس نیست
احسان زیورعالم
در اواخر قرن بیستم میلادی نمایشنامهنویسی غرب با گذار از سوبژکتیویته اکسپرسیونیستی و ابزورد از یک سو و در سوی دیگر ابژکتیویته رئالیسم اجتماعی و آرای سوسیالیستی، فاز جدیدی از نمایشنامهنویسی و اجرا را تجربه میکرد. فازی که در آن دیگر ستیز و کشمکش یا با خود یا با جامعه نبود. اگر در آثار چپگرایانه برشت این فرد بود که علیه جامعه شوریده بود یا همچون آثار درگیری نفسانی فرد با خویشتن خویش بود، پایان قرن بیستم ستیز شخصیتها میان یکدیگر بود. آنان با یکدیگر جدال میکردند و مدام به سروکله یکدیگر میپریدند و در این بین مدام در تلاش بودند وجاهت طبقاتی خود را حفظ کنند. شکل تازهای از کمدی پدید آمده بود که رنگ و بوی برنارد شاو میداد.
وودی آلن، تام استوپارد، یاسمینا رضا، ژان-کلود کریر، آلن بنت، مایکل فرین، برایان فریل و... نوعی از کمدی را خلق کردند که در آن طبقه متوسط نه در قامت قهرمان، که به عنوان اکثریت جامعه غربی درتلاشند خود را به دیگری اثبات کنند؛ اما آنان از درون پوسیده و فاسدند و در یک فرآیند کمدی قرار است این پوسیدگی عیان شود. هر چند در پایان همه چیز بهواسطه همان پوسیدگی اخلاقی ماستمالی میشود.
این گونه کمدی جذاب که شاید به جذابترین شکل در ایران توسط علیرضا کوشک جلالی روی صحنه میرود، هیچگاه در ادبیات نمایشی ایران موفق ظاهر نمیشود. نویسندگان ایرانی چندان تمایلی به نشان دادن طبقه متوسط ایران از خود نشان نمیدهند. آنان یا درگیر انگارههای ذهنی طبقهای شبه اندیشمند هستند یا در سطح رئالیسم طبقه فرودست به سکون رسیدهاند.
«اپراتور نسل چهارم» در نگاه اول به همان موج رئالیستی ابتدای دهه ۹۰ تئاتر ایران میماند. یک خانواده بدبخت و در آستانه فروپاشی که در یک فرصت مالی خوب میتوانند با کمی بدطینتی به موفقیتی اقتصادی دست یابند؛ اما در اینجا مانع یک پدر غایب است. این ویژگی بسیاری از آثاری است که چندی پیش نمونه بسیار خوبش بار دیگر روی صحنه رفته بود: «به مناسبت ورود اشکان»
اما واقعیت این است اثر باقر سروش به هیچ عنوان در زمره آثار رئالیستی مدنظر قرار نمیگیرد؛ حتی اگر آن پایان سانتیمانتالش را در نظر بگیریم. دو برادر و یک خواهر، ساکن در ملک پدری تصمیم بر آن دارند بدون اجازه پدر، حیاط را برای نصب BTS به یک شرکت کرهای اجاره دهند. در این میان عروس خانواده مخالف است و از پدر حمایت میکند. در غیاب پدر اما همه چیز طبق روال پیش میرود تا آنکه کلاهبرداری برادر بزرگتر لو میرود و از آن سو پدر در بازگشت از سفر حج به سبب حمل مواد مخدر دستگیر میشود، عملی که بوی توطئه پسر بزرگتر میدهد.
این خلاصه نیز آشناست. پسر بزرگ سرتق و عروس هوادار، یک دوگانه پایدار درام ایرانی؛ اما واقعیت آن است که «اپراتور نسل چهارم» به نوعی این رئالیسم را به سخره میگیرد. کافی است به طرح داستانی نمایش دقت کنیم. یک شرکت کرهای ناگهان از راه میرسد و خواهان معامله میشود. از آن سو دو شیر در مترو رها میشوند و ماموران به جای گرفتن شیرها مردم را بیهوش میکنند. یک موقعیت ناممکن در اثر باقر سروش محتمل شده است. به نظر جهان اثر همین امروز است؛ ولی تناسبی با امروز ندارد. رابطه خواهر و برادری یا آقاجونی که از آن حرف میزنند به نظر چندان واقعی نمیآیند. آنان در دل درام باقر سروش ممکن شدهاند. رابطهها به شکلی درآمده است که عجیب و غریب میآید.
«اپراتور نسل چهارم» گام رو به جلویی برای باقر سروش است. پس از دو تجربه اقتباس از شکسپیر و سادهسازی یک کمدی و یک ملودرام برای مخاطب نسبتاً عوام ایرانی، «اپراتور نسل چهارم» میتواند تغییر ذائقهای برای او باشد
آنچه باقر سروش روی صحنه برده است به همان جریان کمدی اواخر قرن بیستم نمایشنامهنویسان غرب نزدیک است. یعنی به جای آنکه یک شخصیت محور نمایش قرار گیرد یا جماعتی در میان صحنه رهانیده شوند، سروش به سراغ روابط افراد رفته است. روابطی که میان سه خواهر و برادر شکل گرفته است در یک ساختار به ظاهر مستحکم در یک بزنگاه از شالوده فرو میریزد. در نمایش نمیتوانید دنبال یک شخصیت مرکزی بگردید یا همانند رئالیستهای ایرانی یک جامعه « نهاد خانواده» را محک زنید. هر شخصیت در برابر شخصیت دیگر شناخته میشود، تعریف میشود و از هم پاشیده میشود. وضعیت در طراحی دکور نیز تکرار میشود. خبری از یک فضای واقعگرا نیست. یک زیرزمین، یک حیاط، دو پلکان. اینها اجزای یک سازه هستند که قرار است ما را به دل خانه پدری ببرد. خانهای که بخشهای غیرقابل رویتش مهمتر از آن چیزهایی است که میبینیم. برش انتخابی به چیزی که نمیماند خانه است. یک جرثومه درهم تنیده شده که با خروج از آن بار دیگر واردش میشوی. مبهم و فراگیر است. انگار از آن نمیتوان خارج شد. شکستگیهای خطوطش به اکسپرسیونیسم میماند. گریز از واقعیت دارد؛ پس دهنکجی است به رئالیسم.
اما مشکل «اپراتور نسل چهارم» پایانبندی آن است. پایانبندی که میتوانست با آغازش همخوانی داشته باشد. جاییکه شیرهای رمیده در مترو، شهر را برهم ریخته و آغازی سوررئال برای یک نمایش پدید میآورند، نقشی جز استعاره برای پایان ندارند. شیرها آرامآرام نقششان در متن کاسته میشود تا همه چیز بر دوش پدر نادیده قرار داده شود و آن پایان که بیشتر به پایانبندی آبکی سریالهای ایرانی میماند تا خلاقیت بدیع یک نویسنده جوان. با اینکه داستان نمایش سرراست و مستقیم است و کمتر به حاشیه میرود؛ اما گاهی اوقات شخصیتها از بطن ماجرا کنده میشوند و خاصیت پیشبرندگی خود را از دست میدهند. گویی کلام خارج از داستانشان، پاساژی برای تنفس است، یک آنتراکت؛ اما گاهی به اصل بدل میشوند. مثل شوخیهای بهاره رهنما و شهروز دل افکار. مخاطب بیش از داستان آن را میگیرد. کار را لوث میکند. اگرچه اندک؛ ولی برجسته و مشخص است.
با این حال، «اپراتور نسل چهارم» گام رو به جلویی برای باقر سروش است. پس از دو تجربه اقتباس از شکسپیر و سادهسازی یک کمدی و یک ملودرام برای مخاطب نسبتاً عوام ایرانی، «اپراتور نسل چهارم» میتواند تغییر ذائقهای برای او باشد.
تغییری که میتواند منجر به کمدیهایی از این دست شود، کمدیهایی که پایانشان نیز کمدی باشد. نمایش نقطه صعودی نیز برای امیرمهدی ژوله است. پس از بازی در نقش وودی آلنیش که یک فاجعه به تمام معنا بود، او کمی پختهتر وارد گود شده است. البته باز همان نقش است، نقشی که گویا در او نهادینه شده است. تکرارش دیگر مخاطب جذب نمیکند. شاید برای چنین نقشهای «اپراتور نسل چهارم» یک پایان مناسب باشد.
دیدگاه تان را بنویسید