نقدی بیپرده بر چاپ «قورماغهای روی تیفال» سیدرضا خاتمی
سرودن شعر «تخم مرغی با طعم شامپوی سیر»
۲۷ شهریور روز گرامیداشت شعر و ادب، مصادف با سالروز مرگ محمدحسین بهجت تبریزی معروف به شهریار، شاعر درویشمآب معاصر ایران است. بنابراین صفحه کتاب بر آن شد تا در گرامیداشت هزار سال شعر پارسی، بدون محافظهکاری و تسامح انگشت نقد را به سوی کتابهایی دراز کند که از کتاب بودن و بهویژه در شعر، تنها نامش را بدون داشتن حتی چنین مشروعیتی به دوش میکشند. پوپ، نویسنده و فیلسوف بزرگ آمریکایی گفته است: «ایرانیها شاعرانهترین مردم زمیناند، به شهادت هزاران سال شاعرانگی». شعر در ایران به دوره پیش از اسلام باز میگردد و قدیمیترین سند در دسترس بر این مدعا، گاتاهای زرتشت است که شعر هجایی است و خاورشناسان و محققان نوین مغرب زمین بهتازگی در یافتههایی مستند نهتنها شعر فارسی را متأثر از شعر عربی ندانستند، بلکه شعر عربی را به پس از فتح ایران توسط اعراب و نه در دوره جاهلیت نسبت میدهند. البته اشعاری در دوره عباسیان با حضور و همت علمای ایرانی سروده و به دوره جاهلیت نسبت داده شدند تا اعراب پیش از اسلام را روی نقشه تمدن جهان قرار دهند. بنابراین قدرت زبانی که شعر، ادبیات آن را یک تنه به دوش میکشید و حتی قدیمیترین رمانس جهان، خسرو و شیرین و لیلی و مجنون نظامی شناخته شده است که منظوم است، ادبیات و بهخصوص شعر فارسی را در مرتبهای ورای ادب جهان متمدن قرار میدهد تا آنجا که هنوز شاهنامه فردوسی پنجمین کتاب پرفروش جهان است و خیام و حافظ و مولانا وجههای جهانی دارند که کسانی چون گوته از آنها تأثیر گرفتهاند. با چنین پیشینهای از شعر کهن و چهره بزرگی چون نیما یوشیج در شعر نو و مشقتهایی که در این ورطه کشید و زاده شدن شاعران بزرگی چون مهدی اخوان ثالث و فروغ فرخزاد و احمد شاملو و یداله رویایی و دیگران در عرصه شعر مدرن فارسی، امروزه با پدیدهای روبهرو هستیم که بر موجی سوارند و در آشفته بازار چاپ کتاب میتازند. شعر سپید تنها یک سیب سرخ داشت از شعردزدان و مقلدان بیمایه از شعر سپید شاملو که همگی در حد خزعبلات باقی ماندند و درخت شعر سپید اگر یک سیب سرخ داشت، تنها شاملو آن را چید و خورد، که بگذریم، عدهای گویا آگاهانه شعر فارسی را به ورطه سقوط کشاندهاند و هر روز به لطف ناشران بر تعدادشان افزوده میشود. چندی پیش مجموعهای به اصطلاح شعر از سیدرضا خاتمی به چاپ رسید که حیرت را حتی در جامعه دور از کتاب و شعر برانگیخت، چه رسد به بانیان جگرسوخته شعر امروز. این مجموعه با نام «قورماغهای روی تیفال» به چاپ رسید. نوعی از دنبالهروی کورکورانه است از شعر اَبزورد یا به نوعی شعر بیقیدی که شاید بتوان چالز بوکوفسکی را نماینده آن دانست، شعر اگر چه افسارگسیخته است و پیوندش را با شعر پیش از خود قطع میکند، اما به هیچ روی خالی از محتوا نیست. تصویر دارد و قصه میگوید. البته باید گفت که آن هم متعلق به فرهنگ دیگری است، با این حال دارای محتوای غنی و ساختارمند است که مبحثی جداگانه را میطلبد. اما آنچه در مجموعه سیدرضا خاتمی میخوانیم نه محتوا دارد، نه وزن، نه تخیل، از واژگان غنی تهی است و نمیتواند حتی در لحظه مخاطب را درگیر خودش کند، مگر اینکه در لحظه، دود از کله مخاطب بلند کند: «که چه شد که کار شعر به اینجا کشید؟» بلی! گروهی در حال سقوط و ابتذال که نه تنها در سقوط خودشان بسیار عجولاند که در از ریشه زدن گنجینه شعر فارسی و انتقال آن به آیندگان، نقش اول را بازی میکنند. میپرسید چرا؟ باید بگوییم که این شاعر با حمایت ناشر توانسته بافتههایی به اسم مجموعه شعر را وارد بازار کتاب کرده، توجه جامعه را به خود معطوف کند. ناشری که میتوانست با گزینشی درست و عادلانه و نخبهگرا، استعداد کشف کند، روی آن سرمایهگذاری کند و با حمایت او، آیندهای پرتلاش و مملو از امید را برای شاعری نوپا رقم بزند، در اقدامی شگفتانگیز دست به چاپ چنین سطرهایی میزند: «زنم در حمام شامپوی تخممرغی میزند/من شامپوی سیر میزنم/ اما زنم که از حمام میآید بوی تخممرغ نمیدهد و من هم بوی سیر نمیدهم» یا در بخشی دیگر میخوانیم؛ «توی راه خونهت/ یه پسربچه زشت کچل/ از ماشین باباش/زبون رو برات در میآره/به جای یه دختر بچه خوشگل/با موهای دم موشی/ پشت چراغ قرمز» یا؛ «گشاد گشاد/ راه میروم در پیادهرویی خلوت/ سوت میزنم/و لگد میزنم/به قلوه سنگی تا شاید تکونی بده به خودش/سری بزنه به چندتا خیابون اونورتر مثل من» اینها که خواندیم، نه شعر، که کاریکاتور دفرمهای از واگویههای کسالتبار است و حتی نمیتوان ادعای ابزورد و معنا در معنایی را پذیرفت، البته اگر چنین ادعایی باشد. ابتذالی از جنس «پنجاه کیلو آلبالو» پرسش مهم این است که ناشر با چه اطمینانی روی چنین ابتذالی سرمایهگذاری کرده است؟ آیا از فروش چنین بافتههایی مطمئن بوده است؟ و اگر مطمئن بوده، کجای این جامعه را باید کاوید و دید که درد کجاست تا بفهمیم درمان چیست؟ آیا باید گفت که جامعه ایرانی چنان سطحی شده که نه تنها شعر را نمیفهمد، نه تنها کتاب نمیخواند، بلکه همان اندک هزینه برای سبد کتابش را خرج چنین ابتذالی میکند؟ آیا روانکاوی جامعهای چنین باعث شده تا نیما حقیقی هم در مقام کارگردان، فیلم بیسر و ته «پنجاه کیلو آلبالو» که معرف حضور خواننده پیگیر هنر و ادبیات هست، را بسازد و در اظهارنظری بگوید: «میخواستم فیلمی پرفروش برای عوام سطحی بسازم و ساختم». اینکه کسی میداند فیلمی بیمحتوا ساخته و در ضمن میداند که میتواند عده زیادی را به سینماها بکشاند و گیشهاش بفروشد و میلیاردی فیلمی را اکران کند، از چه دیدگاهی نشأت میگیرد؟ آیا ناشر هم چنین دیدگاهی نسبت به جامعه دارد که دست به چنین اقدام حیرتانگیزی میزند که نمیتوان بر آن چشم بست و عبور کرد؟ غم بزرگ آن جاست که نه ناشری درجه چندمی، بلکه نشر چشمه بهعنوان یکی از معتبرترین ناشران، دست به چاپ چنین ابتذالی زده است و مایه گذاشتن از اعتبارش در چاپ این سطرها میتواند معنادار و خطرناک باشد، آنقدر که بگوییم بانیان فرهنگ در بالاترین رده، عامداً تیشه به ریشه محتوای شعر و داستان و رمان -که این دو بحثی جداگانه دارند- زده است. لجامگسیختگی در شعر نو، پس از شاملو و مشخصاً شعر سپید، به میزان زیادی، ساختار شعر را از حالت عادی خارج کرد و به هر کسی که بتواند دلنوشتهای را سر هم کند، اجازه داد که نام شاعر بر خود نهد، اما چاپ کتاب که نام کتاب از آن ساقط است- سیدرضا خاتمی قابلاغماض نیست و قصه را از لونی دیگر میکند. درختان را قطع نکنیم به راستی اگر نمیتوانیم شعر بگوییم و داستان بنویسیم موجبات قطع درختان و خروج ارز از کشور بابت کاغذ وارداتی را فراهم نکنیم و اجازه دهیم آنان که استحقاق ورود به حیطه فرهنگ را دارند اما حمایت هیچ ناشر و سرمایهگذاری را ندارند، وارد این گود شوند تا شعر و ادبیات فراز و نشیبهای مسیر خودش را طی کند و بشود، آنچه باید. چرا که هر گونه سهلانگاری درباره گزینش دستنوشتههای مؤلفان و شاعران از سوی ناشران، خیانتی بزرگ به ادبیات غنی این سرزمین است، سرزمینی که به تاریخ شعرش مینازد و بگذاریم همچنان در قله بماند و بنازد به آن همه طنازی و اندیشه و لطافت کلام. آنچه در مجموعه سیدرضا خاتمی میخوانیم نه محتوا دارد، نه وزن، نه تخیل، از واژگان غنی تهی است و نمیتواند حتی در لحظه مخاطب را درگیر خودش کند، مگر اینکه در لحظه، دود از کله مخاطب بلند کند لجامگسیختگی در شعر نو، پس از شاملو و مشخصاً شعر سپید، به میزان زیادی، ساختار شعر را از حالت عادی خارج کرد و به هر کسی که بتواند دلنوشتهای را سر هم کند، اجازه داد که نام شاعر بر خود نهد
افسانه فرقدان
دیدگاه تان را بنویسید