عواقب اصرار والدین بر ترسیم اجباری شغل فرزندان
یا مهندس و پزشک باش؛ یا هیچ!
فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی
پسرم قرار است در آینده مهندس شود! دخترمان میخواهد خانوم دکتر شود! پسرم خیلی به رشته هواوفضا علاقهمند است؛ از همون بچگی دخترم خیلی خوب میتوانست از عهده هر نقشی در اجرای نمایشها برآید و میخواهد بازیگر معروفی شود؛ پسرم علاقه خاصی به جراح شدن دارد و علاقهمند است متخصص مغز و اعصاب شود! این جملات و هزاران جمله دیگر شبیه به هم را به کرات از زبان پدران و مادران درباره انتخاب شغل آینده فرزندانشان شنیدهاید؛ والدینی که به نوعی به دنبال محقق ساختن آمال و آرزوهای خویش در فرزندان هستند. براستی آیا والدین آگاه هستند با ترسیم رویای مشاغلی که هیچ دورنمایی درباره آن در ذهن کودک وجود ندارد، چه هزینههای سنگینی را بر روان، ذهن و فکر وی بارگزاری میکنند!؟
به باور کارشناسان بسیاری از پدر و مادرها، رؤیاهای محقق نشده خود را در آینده فرزندانشان جستوجو میکنند. بسیاری از آنان هم معتقدند که چشمانداز زندگی بزرگسالی فرزندان را باید از همان دوران کودکی ترسیم کرد تا به زبان خودشان «بچه، هدف داشته باشد». در این راستا هنگامیکه از کودکان و نوجوانان چنین خانوادههایی سوال مهم «در آینده میخواهی چه کاره بشوی» را میپرسی، تحت تاثیر القائات والدین، خانواده و همچنین رویاپردازیهای کودکانه بدون اندک درنگی مشاغلی چون پزشکی، خلبانی، وکالت، مهندسی و ... را به زبان میآورند. ازاینرو میتوان گفت آرزوی هر کودکی برای داشتن مشاغلی چون پزشکی و مهندسی و دنبال کردن آنها در دوران نوجوانی نشاندهنده تاثیر اصرار والدین و تلقینهای آنان است که معتقدند اگرفرزندان این مشاغل را انتخاب کنند، آینده خویش را تضمین کردهاند؛ و دیگر مجبور نیستند یک عمر همچون والدین خویش با اندک حقوقی زندگی کنند. درحقیقت والدین با رفتارها و ثبت نام فرزندان در کلاسهای متعدد آمادگی برای دروس مربوط به مشاغل نام برده این جوانه را در ذهنشان میکارند که خوشبختی و رفاه فقط و فقط در گرو یک دسته از مشاغل خاص میباشد.
باتوجه به تحقیقات و پژوهشهای روانشناسی میتوان گفت آن دسته از نوجوانانی که تحت تاثیر صحبتهای والدین، علایق و استعدادهای خویش را زیر پا میگذارند و آنها را نادیده میگیرند، درواقع همچون قربانیانی هستند که در جادهای بیانتها در حال حرکتاند و به جای آنکه از مقصد و مقصود خویش لذت ببرند، تنها لحظهشماری میکنند تا به پایان راه نزدیک شوند. از منظر آسیبشناسی نیز باید خاطر نشان کرد از همین روست، که گهگاهی در جامعه با افراد و دانشجویانی مواجه میشویم که رشته دانشگاهی که در آن درس خواندهاند با شغلی که در آن ارتزاق میکنند کاملا مغایر است. پرسش اساسی آن است که تا به کی این تفکرات نادرست باید قربانی بگیرد و دانشجو با بیمیلی در رشتهای درس بخواند که ذرهای به آن علاقه ندارند و در نهایت همینطور به خیل عظیم افراد فارغالتحصیل بدون تخصص اضافه کند!؟
ضروریست والدین درنظر بگیرند با تعیین یک شغل مشخص برای آینده فرزند، یک «گره روانی» در ذهن وی ایجاد میکنند و بهاینترتیب فرصتهای زیادی را که میتوانسته برای کشف دنیای درونی و علاقهمندیهای خویش صرف کند را از وی سلب میکنند. ازاینرو نوجوانِ گرفتار در این تله ذهنی، تمام زندگی و رویاهایش حول یک شغل یا رشته تحصیلی خاص تحمیلی از سوی والدین میچرخد؛ بنابراین چنین کودک یا نوجوانی از اتفاقات و پیشامدهایی که به فراخور سنین مختلف در مسیر رشد و تحول میتوانست تجربه کند، محروم میماند. به والدین تاکید میشود که از ترسیم آینده اجباری برای فرزندان خویش اجتناب کنند. بهتر است فرزندان را با این ذهنیت پرورش دهند که همه مشاغل خوب و ضروری هستند و فرقی نمیکند که چه شغلی را برگزینند؛ مهم این است شغلی را انتخاب کنند که توانایی و پتانسیل انجام آن را داشته باشند و بتوانند پتانسیلهای بالقوه خویش را بالفعل کنند.
دیدگاه تان را بنویسید