نسبت به کودکان کار، بیتفاوت نباشیم!
فرشتههایی اسیر در بند زندگی
فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی
صحبت کردن درباره کودکان کار و جهنمی شدن دنیای کودکانه آنها انتهایی ندارد؛ کودکانی که هیچگاه مزه و طعم دنیای کودکانه را نمیچشند و از بدو تولد، بزرگ زاده میشوند. کودکانی که تنها با حسرت، شاهد دنیای کودکانه و رنگارنگ دیگر بچهها هستند و بهجای بازی با هم سن و سالهای خود، آرامش در آغوش گرم خانواده و مهارت آموزی، قربانی فقر و مشکلات پدر و مادر خویش شده و به کار کردن در خیابانها محکوم میشوند.
اکثر کودکان کار کشور، کودکانی هستند که باید به مدرسه بروند و آنجا خواندن، نوشتن و مهارتهای زندگی را بیاموزند. اما بجای کسب تحصیل و کودکی کردن در گوشه گوشه کوچهها، خیابانها و معابر سطح شهر مشغول دستفروشی میباشند و بدون آنکه نظارتی بر رشد بیرویه آنها باشد، روز به روز نیز بر تعدادشان افزوده میشود.
کودکانی کار از هیچ جایی برای فروش محصولات خود غافل نماندهاند؛ از مترو و مکانهای شلوغ گرفته تا در سر چهارراهها و پلهای هوایی استفاده میکنند تا جنسهای خود را بخاطر ترس از شکارچی خویش بفروشند. گاهی مجبورند تا پاسی از شب به کار مشغول باشند؛ یعنی تا زمانیکه تمامی جنسهایشان تمام نشده، نمیتوانند دست از کار بشویند. این کودکان مجبورند یا ترک تحصیل کنند و یا در مدارس شبانه با افراد بزرگسال دیگر وقت بگذرانند و به همین ترتیب است که این بچهها با جثه کوچک و سن کم خویش، خیلی زود بزرگ میشوند. کودکان کار کودکانی هستند که نمیخواستند و دوست نداشتهاند این مسیر را انتخاب کنند بلکه در بند افرادی اسیر شدند که آنها را در این راه گمارده است؛ که در خیابانهای شلوغ و پر گردوغبار دستفروشی کنند، در فلزکاریها شاگردی کنند و در کنارجادههای پر رفتوآمد گدایی کنند، تا چند لقمه نان به سفره خانواده اضافه کنند و به نوعی کمک خرج آنها باشند.
از منظر روانشناسی و آسیبشناسی این معضل اجتماعی باید گفت، کودکان کار محصولی از مجموعه علتها هستند. به بیانی دیگر هیچ کودکی بدون داشتن والدین که به دنیا نمیآید و قاعدتا وقتی کودکان وارد خیابانها یا مجموعهای از مشاغل پرخطر و صعب میشوند، در خانواده آنها یک ایرادی وجود داشته که این معضل پدید آمده است.
بطور خلاصه با توجه به همه تحلیلها و پژوهشهای آسیبشناسی مرتبط با این معضل اجتماعی میتوان متذکر شد که فقر، اعتیاد، مهاجرت و ... در زمره دلایل اصلی برای به وجود آمدن کودکان کار و خیابان هستند. عوامل مختلف دیگری همچون عوامل اقتصادی (شیوع بالای بیکاری، فقر، بیعدالتی، فاصله زیاد طبقاتی، مشاغل کمدرآمد پدران)، عوامل اجتماعی (ازدیاد جمعیت، مهاجرت از روستاها و شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ، کمبود قوانین حمایتی از کودکان)، عوامل خانوادگی (خانوادههای پرجمعیت، خانوادههای پرتنش، فوت یا جدایی والدین، اعتیاد در خانواده، سابقه بزهکاری والدین، خشونت والدین، بیماری روانی والدین و وجود ناپدری و نامادری)، عوامل زیستی و روانی (بحران هویت، بحران بلوغ، فرار از خانه و مدرسه، اعتیاد و بزهکاری که تحت تاثیر عوامل اجتماعی و خانوادگی قرار دارد) و همچنین نبود نظارتهای دولتی در دفاع از حقوق کودکان از فاکتورهای مهم دیگری هستند که میتوانند بر شکلگیری پدیده کودکان کار و خیابانی تاثیر داشته باشند.
فارغ از مسائل و عللی که باعث شکلگیری پدیده کودکان کار شده است، کاش مردم جامعه نیز با این کودکان نامهربانانه برخورد نکنند و قدری در رفتار و منش خویش نسبت به این دسته از عزیزان دقت نمایند؛ چراکه این کودکان به اندازه کفایت از خانواده خویش و مشکلات برخواسته از شرایطی که در آن پرورش یافتهاند، آسیب دیدهاند. پس چقدر مطلوب است که در حین برخورد با این کودکان با بیاعتنایی رفتار نکنیم و عدم کمک مالی به آنها را بهانهای برای بیتوجهی به این عزیزان تلقی نکنیم؛ چراکه این کودکان نیز مانند سایر کودکان جامعه از رفتارهای دیگران تأثیر میگیرند و هر نوع رفتار سوئی از سوی دیگران میتواند منجر به اجتماعگریزی و تنفر آنها از جامعه و افراد جامعه شود.
به عنوان نکته پایانی باید خاطرنشان کرد کودکان کار نیز بخشی از جامعه هستند و همه مردم از هر طبقه اجتماعی و فرهنگی باید درنظر داشته باشند که این کودکان نیز همچون فرزندان خودشان، سرمایههای اجتماعی و آیندهسازان این مرزوبوم هستند، پس مطلوب است که بیاعتنا و بیتفاوت از کنار آنها نگذرند.
دیدگاه تان را بنویسید