بررسی اسطورهشناختی رفتاری بحثبرانگیز در دروازه قرآن شیراز
چرایی سوختن پرهای یک طاووس
سال گذشته شهرداری شیراز به این نتیجه رسید که طاووس ۳۰ساله و قدیمی عمر خود را کرده است و بهتر آن است که طاووس جوانی جای آن را بگیرد. طاووس جدید اما، پرده عادت را کنار زد و برای پذیرفتنش زمان لازم بود؛ زمانی که با گذشتنش، جز فاجعه و مرگ برای شهر چیزی به ارمغان نیاورد و برخی از مردم شهر، همه این ویرانیها و مرگهای حاصل از سیل را به پای طاووس جوان نوشتند. تا آنجا که چند روز پیش مردی که گفته میشود یکی از نزدیکانش را در سیل از دست داده است، برای انتقام از خشم طبیعت و ناکارآمدی سازوکارهای انسانی، آن را به آتش کشید. رفتاری که در فضای مجازی به خرافهپرستی نسبت داده شد و واکنشهای بسیاری به دنبال داشت. از نظر ما هم این رفتار از نظر تاریخی-اسطورهای جای بحث و گفتوگو دارد و ازاینرو برای بررسی بیشتر پای صحبت عباس مخبر، مدرس اسطورهشناس نشستیم و چندوچون ماجرا را از نگاه وی جویا شدیم.
آذر فخری
شما هم از آتش زدن طاووس دروازه قرآن شیراز خبر دارید و حتما شنیدهاید که بسیاری و حتی فردی که آن را آتشزده علت اصلی این عمل را بدیمنی و بدشگونی حضور او و موثربودنش در حادثه سیل اخیر شیراز و کشته شدن تعدادی از هموطنانمان میدانند. این مسئله را از زاویه اسطورهشناسی چگونه بررسی میکنید؟
بله من هم این خبر را شنیدم و به نظرم چنین عملی میتواند دلیلی در ناخودآگاه و حافظه جمعی ما داشته باشد. در این مورد تا آنجا که به اسطوره مربوط میشود، قربانی کردن یکی از کهنترین آیینهایی است که در تمام اسطورههای همه ملتها وجود دارد. سابقه قربانی کردن به دوره کهنسنگی متاخر برمیگردد. یعنی از حدود 30 هزار سال پیش که شواهد و اسنادی در این زمینه به دست آمده مثل نقاشیها درون غارها، میبینیم که انسان آن دوران هم قربانی میکرده است. حالا آن زمان چون انسان شکارگر بوده، بیشتر قربانیهای او حیوانی بوده و یا حتی گاه انسانی. و یا در زمان کشاورزی قربانی گیاهی داریم که بصورت اهدای بخشی از محصول بوده. چند دلیل مشخص هم دارد که یکی از آن دلایل فرونشاندن خشم خدایانی بوده که خود را بصورت حوادث و بلایای طبیعی نشان میدادند و برای تسکین و آرامکردن یا و خرسند و راضی کردن آنان بوده. در واقع یک نوع باجدادن به نیروهای ناشناخته طبیعت بوده، یک نوع معامله؛ اینکه چیزی میدادند تا در مقابلش نفعی بهدست آورند. نکته مهم این است که در دوران کهنسنگی معتقد بودند حیوانات هم مانند انسان روح دارند. آنها را «تو» خطاب میکردند. در نتیجه فرض بر این است که این حیوانات به نحوی خود را تسلیم انسان میکردند و داوطلب میشدند که زندگی ادامه پیدا کند. حتی هنگام قربانیکردن حیوانات، انسانها مراسم شکرگزاری و سپاسگزاری نسبت به این حیوانات داشتند. در اساطیر ایرانی هم ما زروان را داریم، خدای زمان که خودش در جهان هستی تنهاست. اما همین خدای تنها هزارسال قربانی میکند که فرزندی داشته باشد؛ اصلا هم معلوم نیست که این قربانیها را برای چه کسی انجام میدهد؛ چون غیر از خودش که کس دیگری در هستی نیست! داستان در زندگی کشاورزی حتی عمیقتر و گستردهتر میشود؛ چون کشاورزی با زمین و خاک و باران ارتباط مستقیم دارد. در بینالنهرین بارها و بارها مردم کشاورز با طغیان رودخانهها مواجهند. در اثر سیل و طغیان رودخانه، زندگی آدمها به طرفهالعینی نابود میشود. خوب این افراد یکی از تمهیداتی که به کار میبرند قربانی کردن است. اما البته به موازات چنین آیینهایی نجوم و ستارهشناسی هم پیشرفت میکند و این مردم میتوانند وقوع چنین حوادثی را پیشبینی هم بکنند و جلوی آنرا با ساخت وسازهایی بگیرند. خوب این عمل آتشزدن طاووس، و در واقع بهنوعی قربانی کردن آن یا انتقام گرفتن از آن، عملی بسیار ریشهدار است. ریشه در تاریخ و اسطوره دارد و خیلی نباید در این مورد تعجب کرد.
با توجه به توضیحات شما، حافظه و ناخودآگاه جمعی که چنین ریشهدار هم هست، فردی را که از طبیعت آسیب دیده وادار میکند طاووس را آتش بزند؟
صحبت من این است که نباید در مورد این اتفاق خیلی تعجب کنیم و واکنشهای آنی نابجا از خودمان نشان بدهیم. چنین آیینهایی در بسیاری از نقاط جهان هنوز به موجودیت و حتی کارکرد خودشان ادامه میدهند این فرد، صرفا یک مجسمه طاووس را آتش زده است، اما ما هنوز هم در حال قربانیکردن هستیم؛ اگر حیوان نمیکشیم و اگر قربانی گیاهی نمیدهیم، صدقه که میدهیم! همین صدقهدادن هم یعنی بخشیدن و اهدا کردن بخشی از محصولی که به دست آوردهایم. حالا در دوران متمدن امروز محصولی که ما بدست میآوریم به شکل پول است، پس بخشی از پولمان را به صورت صدقه قربانی میکنیم. حتی انواع کمککردن به فقرا و امدارسانیهای مالی و مادی و معنوی و حضوری شکل جدید قربانیکردن در دوران مدرن است. این سنت چندین ده هزارساله هرگز از بین نرفته و به موجودیت خودش ادامه داده، فقط شکلش را عوض کرده است. تغییر شکل قربانیکردن دلیل نمیشود ذهنیت ما هم نسبت به آن تغییر کرده باشد.
این فرد، صرفا یک مجسمه طاووس را آتش زده است، اما ما هنوز هم در حال قربانیکردن هستیم؛ اگر حیوان نمیکشیم و اگر قربانی گیاهی نمیدهیم؛ صدقه که میدهیم!
و اما برگردیم به ماجرای طاووس دروازه قرآن و ارتباط آتشزدن آن با قربانیکردن و یا حتی انتقام گرفتن. مبانی اسطورهشناسی، چنین رفتاری را چگونه تبیین میکند؟
به نظر من آتشزدن آن طاووس هم بازمانده همان اعتقادات و یا به قول معروف خرافات است. به هرحال در طول هزاران سال اسطوره و دین و خرافات مختلف داشتهایم و داریم. به نحوست و شگون و تقدیر هنوز اعتقاد داریم؛ اینکه فلان چیز نحس است یا سعد است. بخشی از این ماجرا برمیگردد به همین اعتقاداتی که هنوز به حیات خود ادامه میدهد. این آدم احساس کرده حادثهای که برای او و شهرش اتفاق افتاده، با طاووس جدید دروازه قرآن ارتباط دارد.
اثر روانی چنین آیینهایی روی مردم چیست. مثلا این فرد با آتشزدن طاووس به چه چیزی در درون خودش پاسخ گفته و میخواسته چه چیزی را آرام کند؟
او در پی رسیدن به اطمینان خاطر است. برای او طاووس نماد شر بوده و احساس میکند آسیبی که خورده از سوی این شر بوده و باید آن را قربانی میکرده تا به اطمینان خاطر دست بیابد. همانطور که یکی دیگر برای بیمه کردن ماشینش، قربانی حیوانی میکند و خون آنرا به چرخ و سپر ماشین میمالد. او با این عمل احساس امنیت و اطمینان خاطر میکند و فکر میکند بیمه شده و حادثهای برای او رخ نخواهد داد. او با این کار پیشاپیش در حال بیمه کردن و فرونشاندن خشم و جلب خیر است.
فردی که عزیزش را در سیل از دست داده دچار تعارضی شده که چاره نجات پیدا کردن از آن تعارض را در آتشزدن طاووس دیده است. اسطوره به این فرد در حل تعارضش کمک میکند
اما با تمام این قربانیکردنها، وقتی باز هم حادثه شوم اتفاق میافتد و مثلا به هر حال سیل دوباره میآید، ماشین تصادف میکند، یعنی در عمل قربانی کارکردش را انجام نداده و نقیض درخواست قربانیکننده اتفاق افتاده است. نظرتان در این مورد چیست؟
وقتی نقیضش اتفاق میافتد، آن اتفاق بد را به چیز دیگری نسبت میدهد. یعنی مثلا فکر میکند که آن آیین را در زمان و مکان مناسب یا به شیوه درست انجام نداده است. در جایی کوتاهی کرده و یا اخیرا مثلا عدهای میگویند اگر حجاب رعایت میشد این فاجعهها اتفاق نمیافتاد. وقتی به هر حال فاجعه و مصیبت پیش میآید، مردم علت آنرا در نقصهای عملکردی خودشان جستوجو میکنند. نه در کار نکردن قربانی و صدقه. یا حتی ممکن است طرف بگوید که قربانیاش قبول نشده است! مثلا قربانیکننده احساس کند که قربانیاش بهخاطر فلان گناه و قصورش و یا مال حرامی که در زندگیاش وارد شده، پذیرفته نشده است. قربانی میکند اما آنکه برایش قربانی میشود طبعا همهچیز را میداند و گول نمیخورد و قربانی این فرد خطاکار را نمیپذیرد؛ مصداق این آیه قرآن کریم که میفرماید «و مکروا و مکرالله والله خیرالماکرین.»
شما آتشزدن این طاووس را از نظر اجتماعی چطور میبینید؟ اینکه هنوز با وجود پیشرفت علم، چنین رفتارهایی از آدمی سر میزند.
ببینید این داستان قربانی و اعتقاد به نحس و سعد و خیر و شر اصلا به سواد و علم و دانش ربطی ندارد. چون اسطوره هرگز از بین نمیرود و نخواهد رفت، فقط شکلش عوض میشود. مدرن میشود اما میماند. 2500 سال است که میگویند اسطوره با پیشرفت علم از بین خواهد رفت اما تا حالا که از بین نرفته و نمونهاش همین آتشزدن طاووس دروازه قرآن است. باید توجه داشته باشیم که اسطوره کارکردهای مثبت و منفی دارد و درسهایی برای حل تعارضات زندگی. فردی که عزیزش را در سیل از دست داده دچار تعارضی شده که چاره نجات پیدا کردن از آن تعارض را در آتشزدن طاووس دیده است. اسطوره به این فرد در حل تعارضش کمک میکند. به او میگوید خیلی خوب، قانون زندگی همین کشتن و صدمه دیدن و دچار خشم طبیعت شدن است و تو نمیتوانی از این قانون فرار بکنی بهتر است که این قانون را بپذیری و با انجام آیینهایی قلبت را آرام کنی. چون انسان ترسها و نگرانیها و اضطرابهایی دارد که هنوز علم نمیتواند به آنها پاسخ بدهد.
دیدگاه تان را بنویسید