مسئولان از سیل غافلگیر شدند و برخی مردم با آن سلفی گرفتند!
مشکل همان درد قدیمی است: بیتدبیری
سال ۹۸ خوب شروع نشد. آسمان با هزار دست باریدن آغاز کرد و هر چه را که این مردم با خون دل فراهم آورده بودند، با خود برد. حالا، با وجود اینکه طبق خبرها هنوز سیلاب در راه است، مردم گرسنه و خسته و سرمازده که چارهای جز پناه بردن به کوهها نداشتهاند، از مسئولان میشنوند که در کنارشان خواهند بود و خسارتهایشان را جبران خواهند کرد. این در حالی است که زلزلهزدگان سرپل ذهاب و کرمانشاه را امسال سیل با کلانکسهایشان برد و شاید این هم نوعی حضور مداوم مسئولان در کنار مردم است؛ حضوری از نوع حدیث حاضر غایب!
آذر فخری
برای اغلب مردم عادی که با مسائل بحرانی سال 97، از طبقه خود در سطح متوسط در سراشیبی زندگی افتادند و به خط فقر رسیدند و مردمی که حدشان از فقر گذشت و به لایههای زیرین و تاریک اجتماع فرو رفتند؛ امید و شاید آخرین امید این بود که سال 98، طور دیگری شروع شود، با اینکه مدام از سوی مسئولین از رئیس جمهور گرفته تا نمایندگان در مجلس و شورا و هر جایی که اینان حضور داشتند، شنیدیم که سال 98 برای همه سال سختی خواهد بود، اما باز آدمی است و امیدهایش و شاید بهتر است در مودر خودمان بگوییم که ایرانی است و رویاهایش.
طبیعت روبه بهارسال 98، پیش و بیش از همه بحرانهای اجتماعی و اقتصادی که برای سال جدید پیشبینی میشد، دست پیش را گرفت و مردم را غافلگیر کرد؛ حالا بماند که مسئولان در همه حال در نوعی غافلگیری همیشگی به سر میبرند و برای همین اغلب آنان از استاندار و شهردارو مسئول شواری شهر، اصلا در ایران نبودند که با تاسف اعلام غافلگیری کنند؛ این عزیزان در حال گذراندن تعطیلات خود در خارج از کشور و مشغول رتق و فتق امور خانوادگی خود بودند. مسئولانی که مردم سرزمین خود را البته جزو خانواده خود نمیدانند و برای همین یا تا آخرین لحظه برای بازگشتن مقاومت کردند یا هنوز برنگشتهاند. اینها بماند.
چرا پیشبینیهای لازم به عمل نیامده بود؟چرا رودخانهها لایروبی نشده بودند؟ چرا جنگلها خارج ازحسابوکتاب تراشیده شدهاند؟چرا توسعه پایدار دراین کشورهیچوقت در کانون توجه برنامهریزان نبوده است؟چرا هیچیک از هشدارهای متخصصان محیط زیست مورد توجه و اعتنای مقامات حاکم قرار نمیگیرد
اول یک سوزن به خودمان!
نمیتوان از حق گذشت که در این مدت، برخی نهادها مثل سازمان هلال احمر و نیز بعضی نهادهای مردمی و سمنها، با استفاده از شبکههای اجتماعی، تا توانستند به مردم هشدار دادند که از حضور و اتراق در حاشیه رودخانهها و مسیلها خودداری کنند. به تماشای سیل خروشان نروند و هوای سلفی گرفتن به سرشان نزند. اما متاسفانه چنین نشد. مردم هم در حاشیه رودخانهها چادر زدند و هم خود را به صخرههای سرگردان در میان سیلاب رساندند و سلفی گرفتند و چنین شد که برخی همراه خودور، چادر و گوشیهایشان، طعمه سیلاب شدند. ویدئوهای منتشر شده در شبکههای مجازی بهخوبی نشان میدهند که اغلب مردم تا آخرین لحظه درک درستی از عمق فاجعه ندارند و دقیقا نمیدانند یا نمیخواهند بدانند دارد چه بلایی بر سرشان میآید. این بیمبالاتیها، اینکه غالبا چنین مسائلی دستمایهای میشود برای تفریح و سرگرمی و حتی خودنمایی جای بررسی روانشناختی دارد؛ چرا که گاهی چنین به نظر میرسد مردم ما گویی دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند که چنین دلیر و بیباکانه خود را در معرض خطر قرار میدهند. مثال بارزش عکسی بود از دو جوان دستفروشی که تا گردن در سیلاب فرو رفته بودند اما بساط گوجه و بادمجان خود را بالای سرشان گرفته بودند ک مبادا سیل آنها را ببرد. گویی ترس از فقر، بر ترس از مرگ پیشی گرفته است. اینجا،جایی است که برای زندگی کردن باید مبارزه کرد، زنده ماندن دیگر اولویت نیست!
جوالدوزی به مسئولان
سیلاب دروازهقرآن شیراز را در ذهن مرورکنیم. و نیز آن پل بسیار کهنسال شوشتر را و همینطور کانال و مسیل تخت جمشید را؛ اینها پیشبینیهایی است مربوط به چندین قرن پیش. این سازهها نشان میدهند که سرزمین ما از ابتدای تاریخ، سیلخیز بوده و در تمام بناهای باستانی پیشبینیهایی برای چنین مواردی انجام شده است؛ اما در سالهای اخیر، از آنجا که مدتها از سیلاب خبری نبوده، مسئولان بدون مهندسی و کارشناسی و سرزمینسنجی و بدون توجه به جغرافیای هر منطقه، روی مسیل، جاده و راهآهن ساختهاند و پلهایی مهندسی کردهاند که تاب کمترین فشار سیلاب را نیاورده در همان لحظات اول فروریختهاند. حالا ما با شهرها و روستاهایی مواجه هستیم که خط آهنشان منفجر میشود تا آب به مسیر اصلی خود برگردد، و یا درد و زخم عمیق فاجعه دروازهقرآن شیراز بر قلبمان مینشیند که جادهای را درست روی مسیلی چندقرنی ساختهاند، به گمان اینکه دیگر سیلی در کار نخواهد بود!
معضل بزرگ دیگر در این میان، این است که مسئولان طراز اول کشور در حال جنگ زرگری در توئیتهای خود هستند و مدام گله و ناله و شکایت میکنند که تحریمها دست ما را در کمک به مردم آسیبدیده بسته است؛ این در حالی است که در کنار کمکهای مردمی و فعالیت سمنهای خودمان، کمکهای مختلفی از سوی چند کشوردر راه است و همه میدانیم که کمکهای دارویی و کالایی رایگان که قرار نیست مبادله پولی در آن اتفاق بیفتد چه از سوی کشورها و چه از سوی هلال احمر و صلیب سرخ، شامل تحریمها نمیشود. اما معلوم نیست چرا مسئولان ما به جای امدادرسانی و حضور در همان لحظات نخستین در کنار مردم، حالا پس از تمام شدن تعطیلات، یاد مردم کردهاند و با لقمه نان و پنیری به سراغشان رفتهاند!
ویدئوهای منتشر شده بهخوبی نشان میدهند اغلب مردم تا آخرین لحظه درک درستی از عمق فاجعه ندارند و دقیقا نمیدانند یا نمیخواهند بدانند که دارد چه بلایی بر سرشن میآید. این بیمبالاتیها، اینکه غالبا چنین مسائلی دستمایهای میشود برای تفریح و سرگرمی و حتی خودنمایی جای بررسی روانشناختی دارد
دردنامه یک نفر که خیلی هم مسئول نیست!
قربان عباسی، مدیرکل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان گلستان، دردنامهای نوشته است جانسوز که شاید چون از سوی یک مسئول غیرمستقیم نوشته شده، بشود آن را به گوش مسئولان رساند. خواندن این رنجنامه، بیش از هرچیزی هشداری است درباره آینده هراسناک و گریزناپذیری که در پیش رو داریم:
«سیل ویرانگر بخش عمدهای ازایران زمین را درهم کوبید.از آققلا و گمیشان تا اهواز و خوزستان و ایلام و خرم آباد،پلدختر و کرمانشاه. تنها تصویری که میبینیم غرش رودخانههاست،صدای هولناک و مهیب سیلاب که درو دیوار شهرها و روستاهای بیحفاظ را درهم میکوبد.جادهها ویران میشوند. خودروها بلعیده میشوند،خانهها و پلها فرو میریزند.رفتوآمد و تردد مردم مختل شده است.
زمینهای مرغوب کشاورزی اینک زیر سیطره سیل هستند و معلوم است که کشاورزی امسال مردمی فقیر وچندغاز درآمد آنها دربرابر این تورم اعصابفرسا و خانمانبرانداز به کل ازبین رفت. منبعد مردمی فلکزده،خانه ویران، سراسیمه خواهند بود و قرض و تورم و بیپولی ودرنهایت افسردگی و فشارروانی و خودکشی.
سیل فقط خانهها را خراب نمیکند. خانوادهها را درهم میکوبد.روابط انسانی را مختل میکند.ترومای سیل فراتر از آسیبهای فیزیکی آن است.اما چند پرسش که کماکان مصرانه و سماجتآمیز خود را برسقف سر میکوبند؛ چرا پیشبینیهای لازم به عمل نیامده بود؟چرا رودخانهها لایروبی نشده بودند؟ چرا جنگلها خارج ازحسابوکتاب تراشیده شدهاند؟چرا توسعه پایدار دراین کشور هیچوقت در کانون توجه برنامهریزان کشور نبوده است؟چرا هیچیک از هشدارهای متخصصان محیط زیست دراین کشور مورد توجه و اعتنای مقامات حاکم نبوده است؟چرا هیچگونه برنامهریزی قبلی و مدون برای مهار حوادث غیرمترقبه صورت نگرفته است؟ برای کشوری بحرانخیز آیا واقعاً این بودجه چندرغاز کفایت مهار فاجعه را میکند؟ ستاد بحران کشور قبلاً قراردادی با نهادی بسته است تا برای دوری این کشور از انواع بلیه طبیعی و غیرطبیعی دعا خوانی کند آیا نباید مجلس درمقام نهادی ناظر به این مسئله مضحک ورود کند و از حیفومیل بیتالمال که باید صرف پیشگیری قبل از درمان میشد گزارش موثق به مردم ارائه دهد؟آیا این است الگوی یک کشور مسلمان و موفق که میخواهند به دنیا صادرکنند؟آیا اینهمه فساد و بیسوادی و جهل و خرافه و تعهد منهای تخصص، تبعیض و باندبازی واختلاس هنوز نخبگان حاکم را به پرسش ازخود وانداشته است که چرا ما اینهمه بدبختیم؟چرا بدیهیترین اصل مدیریت را هم یادنگرفتهایم؛ اصلی که میگوید «علاج واقعه را قبل ازوقوع باید کرد.»
دیدگاه تان را بنویسید