کودک همسری با حقوق اساسی کودکان متعارض است
ازدواجهایی که کودکی را برباد میدهد...
فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی
«کودک همسری» که حتی به زبان آوردن آن آشوبی در دل آدمی ایجاد میکند، روایتگر جفایی است که بسیاری از والدین ناآگاه به هزار و یک دلیل که هیچ توجیه قابلقبولی ندارد در حق فرزندان خویش روا میدارند. به بیانی دیگر میتوان گفت «کودک همسری» موضوعی است که تنها در جمع اصحاب رسانه و صفحات اجتماعی مختلف مجازی دست به دست میشود و تصمیمگیران جامعه گویی نمیخواهند تدابیری برای تغییر و اصلاح قوانین کشور در رابطه با این موضوع دردآور و ناراحتکننده اتخاذ کنند. درست است که ترغیب جوانان به ازدواج و تشکیل خانواده امری پسندیده محسوب میشود، اما آیا براستی دختر 13 ساله یا پسر 15 ساله میتوانند چنین آگاهی و ظرفیتی را داشته باشد که قرارداد ازدواج را امضا کنند؟ پس تکلیف دنیای کودکی و شیطنتهای نوجوانی چه میشود!؟ آیا استناد به قانونی که فقط سن بلوغ شرعی را ملاک ازدواج میداند، میتواند آدمی را از انجام چنین ظلمی به فرزندان این آب و خاک مبرا سازد؟ چطور میشود بلوغ فکری و عقلی را نادیده گرفت و تنها به بلوغ جسمی و جنسی بسنده کرد! آسیبی را که به روح و روان این کودکان زده میشود چه کسی پاسخگو خواهد بود؟ متاسفانه شرایط جامعه به گونهای در حال پیشروی است که تنها ملاک ازدواج از نگاه تصمیمگیران بر بلوغ جسمانی و جنسی معطوف است و ابعاد دیگر رشد بهطورکلی نادیده گرفته میشود. از منظر روانشناسی باید خاطرنشان کرد که رشد انسان دارای چهار جنبه مهم است که رشد جسمی، رشد عاطفی و هیجانی، رشد شناختی و رشد اجتماعی و معنوی از جنبههای مهم آن محسوب میشوند. براساس تجربیات روانشناسی همه این ابعاد تا 18 سالگی رشد میکنند. بنابراین نکته حائز اهمیتی که از دید قانونگذاران مغفول مانده، علم است؛ باتوجه به آنکه انسان موجود اجتماعی بسیار پیچیدهای است نمیتوان ابعاد علمی رشد انسان را نادیده گرفت و تنها به وسیله شرع، عرف و قانون حکم صادر کرد. با تکیه بر تجربیات روانشناسی لازم است مطرح شود مراحل رشد انسان ارتباط بسیار تنگاتنگی با بلوغ در جنبههای مختلف شخصیتی او دارد؛ به عبارتی هر فرد با خصایص منحصر به فردی که از والدین خویش به ارث میبرد و همچنین باتوجه به بافت فرهنگی و اجتماعی که در آن زیست میکند در گذار از هر مرحله رشدی، توانمندیهای به خصوصی را فرامیگیرد که در این میان گذار از سنین خردسالی و نوجوانی از مهمترین و حساسترین مراحل رشد در زندگی هر فرد محسوب میشود که بیتوجهی به این مراحل تحولی قطعا آسیبهای جبرانناپذیری بوجود میآورد. در شرایط کنونی که طلاق به عنوان یک آسیب اجتماعی به خودی خود در حال فزونی است؛ بدون شک بیتوجهی به موضوع «کودک همسری» نیز بر آمار ازدواجهای منتهی به طلاق میافزاید که خود عامل ایجاد آسیبهای اجتماعی بیشماری اعم از کودکان کار، زنان بیسرپرست، تکدیگری، جرم و جنایت و اعتیاد میشود که ناشی از ازدواجهای نابهنگام است که بر اثر فشارهای اقتصادی و فقر فرهنگی ایجاد شده است.
بیتردید در شرایط کنونی که سن ازدواج با دهههای قبل تفاوت بسیار کرده است، ضرورت اصلاح قوانین بیش از پیش به چشم میخورد. نکته حائزاهمیت آن است که موازی با تغییر و اصلاح قوانین، باور جامعه ایرانی نیز باید بطور ریشهای نسبت به موضوع ازدواج کودکان تغییر کند. از منظر روانشناسی کودک همسری با حقوق اساسی کودکان متعارض است، چراکه از یکسو حق کودکی از آنان سلب میشود و از سویی دیگر رشد و بقای کودک نیز در خطر قرار میگیرد و ممکن است به ترک تحصیل این کودکان نیز مجر شود. بنابراین مطلوب است فقها و قانونگذاران با بهرهمندی از دانش و علم جامعه روانشناسان و روانپزشکان به بازنگری این قانون بپردازند و برای رفع این معضل تدابیر قانونی اتخاذ کنند و به یک جمعبندی مناسب درباره افزایش سن ازدواج برسند تا این قانون اصلاح شود و بهاینترتیب از بروز بسیاری از معضلات و آسیبهای اجتماعی کاسته شود.
دیدگاه تان را بنویسید