شناخت اختلال شخصیت «خودشیفته»
من شیفته خویشم
فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی
«دوست داشتن خود» یکی از خصایص مطلوبی است که زیادهروی در آن باعث بهوجودآمدن مشکلاتی میشود که این، نهتنها خود فرد بلکه اطرافیان وی را هم میآزارد. گاهی تا وقتی که وارد رابطه عمیق با فردی نشوید متوجه نخواهید شد که او خودشیفته است؛ همینطور ممکن است تشخیص هم ندهید چیزی که در ابتدا مجذوبتان کرده و الان آزارتان میهد، همان «خودشیفتگی» است. براین اساس گرایش به خودشیفتگی کم و بیش در همه افراد دیده میشود. بنابراین خودشیفتگی(Narcissism) از بحثبرانگیزترین موضوعات روانشناسی است که میتواند یک مانعجدی در روابط و مناسبات میان فردی تلقی شود.
در قلمروی روانشناسی تمایز قائل شدن میان خودشیفتگی سالم و سایر اختلالات شخصیت از جمله اختلال شخصیت خودشیفته بسیار اهمیت دارد. باید این واقعیت را پذیرفت، افرادی که دارای سطوح معقولی از اعتماد به نفس هستند، و خود را محصور در هالهای مثبت میپندارند و همچنین از احساس خوشحالی و لذت از زندگی سود میبرند، از نظر روانشناختی سالم هستند و در زمره خودشیفتهها قرار نمیگیرند؛ زیرا به لحاظ بالینی داشتن عزت نفس سالم، کسی را به یک فرد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته مبدل نمیسازد.
واژه «نارسیسیسم» در زبان انگلیسی به معنای خودشیفتگی افراطی است. با پیشرفت روانشناسی، باورها درباره خودشیفتگی بسیار پیچیدهتر شده است. زیگموند فروید معتقد است خودشیفتگی مشکلی صرفا زنانه است و راه درمانی هم ندارد، زیرا فرد خودشیفته در مقابل اقدامات درمانی مقاومت میکند. وی خودشیفتگی را مسئلهای صرفا زنانه تلقی میکند و معتقد است زنها تنها به این دلیل خود را میآرایند که به مردها دست یابند. این تمرکز روی زیباییهای فیزیکی سبب شده است که آنها ازخودراضی و از نظر احساسی ضعیف باشند. بر اساس راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی انجمن روانپزشکی آمریکا «خودشیفتگی» اختلال شخصیتی است بطوریکه خود بیمار گمان میکند که حالش کاملا خوب است.
در نظریههای روان تحلیلی، «خودشیفتگی» مرحلهای از رشد طبیعی است که در مراحل بعدی رشد به عشق خارجی (دیگری) تحول مییابد و کودک میتواند به دیگران عشق بورزد. ولی در حالت خودشیفتگی بیمارگونه، کودک برای بدست آوردن محبت و عشق مطمئن به درون برمیگردد تا براحساس شکننده طرد شدن (دوست نداشته شدن) غلبه کند. خودشیفتگی در رویکرد روان تحلیلی، به عنوان خودخواهی ناشی از عدم تمییز خود از دیگری شناخته میشود.
به طورکلی سبب شناسی سازه خودشیفتگی، بر مفاهیم عزت نفس شکننده، خودپنداره بزرگ منش، نقص در سبکهای فرزند پروری و عدم پاسخدهی مطلوب والدین به نیازهای رشدی کودک در سنین اولیه رشد، بازگشت محبت به درون و جبران احساس حقارت اساسی تاکید دارد. به باور کارشناسان عزتنفس ناپایدار و شکننده عاملی مهم در بوجود آمدن خودشیفتگی است. بنابراین، فرد خودشیفته ممکن است با حالت دفاعی، پوششی از خودبینی و عزت نفس بالا ولی به صورت توخالی و شکننده را در خود رشد بدهد تا احساسات زیر بنایی را به صورت پنهان نگه دارند. همچنین خودشیفتگی میتواند با سطوح بالا یا پایین عزت نفس ارتباط داشته باشد. بنابراین میتوان گفت خود دوستداری فرد خودشیفته، ناپخته و هیجانی است و باعث رشد خودانگاره بزرگمنش میشود
واقعیت این است که اگرچه خودشیفتگی، ویژگی خوبی نیست و در سطوح حادتر به نوعی بیماری در طبقهبندیهای اختلالات روانی مبدل میشود، اما قابل کنترل و مدیریت است. البته باید خاطر نشان کرد برخورد و معاشرت با افراد خودشیفته اصلا کار آسانی نیست؛ بنابراین براحتی نمیتوانید آنها را برای مراجعه به جلسلات درمانی مجاب کنید، زیرا فرد خودشیفته معمولا نمیپذیرد مشکلی در او وجود دارد؛ چراکه این دسته از افراد معتقدند که آدمهای خاصی هستند و تنها افراد خاص میتوانند درکشان کنند.
بنابراین باتوجه به مطالب مطرح شده تاکید میشود اگر فرد خودشیفتهای که با آن برخورد دارید برایتان عزیز است حتما در جهت افزایش بینش و آگاهی وی اقدامات اساسی اتخاذ و سپس وی را متقاعد کنید که بهرهمندی از راهنماییهای روانشناسان و جلسات مشاوره میتواند به تنظیم احساسات و تغییر نگرشهای وی کمک کند، بطوریکه او میتواند از طریق جلسات درمان انفرادی توانایی پذیرش دیگران و اینکه دیگران هم به اندازه خودش مهم هستند را تقویت کند.
دیدگاه تان را بنویسید