حل مساله کودکان کار، مشارکت همه‌جانبه مردم و حاکمیت را می‌طلبد

از حضور بی‌ضابطه اتباع افغانستانی در ایران گرفته تا گسترش فقر؛ قربانی نخست همه اینها کودکان هستند. مخصوصا آنها که در تنگناهایی که در آن زاده شده‌اند باید راهی خیابان‌ها، کوره‌پزخانه‌ها، کارگاه‌های زیرزمینی، زمین‌های کشاورزی و... شوند و بهترین دوران زندگی خود را به دور از امنیت و آرامش و آموزش و سلامت و مهر خانواده بگذرانند و به بدترین و آسیب‌زا‌ترین شکل ممکن سپری کنند. در این میان حضور خیریه‌ها و سازمان‌های مردم‌نهاد یا همان NGOها می‌تواند مرهمی بر این درد التیام‌نیافته آسیب‌های اجتماعی باشد. هرچند این زخم روزبه‌روز بیشتر سر باز کرده و کار را برای التیام، سخت‌تر از همیشه می‌کند. محمدحسن داودی، مدیرعامل موسسه کودکان کار «صبح ‌رویش» که عمده فعالیتش به آموزش کودکان کار تمرکز دارد؛ در گفت‌وگو با «توسعه ایرانی» از همین روند می‌گوید. او معتقد است که با توجه به سیاست‌های کشور در حوزه کودکان کار شرایط روز‌به‌‌روز بدتر شده است. داودی ابراز امیدواری می‌کند که دولت و مسئولان جدید نگاه متفاوت و ریشه‌یابانه‌‌‌ای به موضوعات حوزه آسیب‌های اجتماعی داشته باشند و به جای نگاه امنیتی و یک‌سویه به NGOها و نهادهای مردمی، اعتماد بیشتر و نگاه همکاری شکل بگیرد. متن کامل گفت‌وگوی ما با این فعال مدنی در ادامه آمده است.

سعیده علیپور

    

صبح‌رویش چرا و با چه انگیزه‌‌‌ای راه‌اندازی شد؟ 

صبح‌رویش اتفاقی نبود که یک شبه و بر اساس هیجان و احساس شکل بگیرد، بلکه یک فرآیند بود. ما و دوستانمان براساس یک‌سری پژوهش و آسیب‌شناسی وضعیت اجتماعی شهر تهران و کشور به این نتیجه رسیدیم که باید مجموعه‌ای را برای مدل‌سازی کار آموزشی برای کودکان در معرض آسیب‌های اجتماعی راه‌اندازی کنیم. 

تیم موسسان صبح‌رویش دو گروه بودند. یک گروه؛ شامل افرادی می‌شد که به صورت داوطلبانه در مراکز بهزیستی برای بچه‌های فاقد سرپرست موثر کار می‌کردند و گروه دوم؛ گروهی که در مناطق محروم مدرسه‌سازی می‌کردند و من جزو همین گروه بودم. در بیش از 15 استان مرزی بیش از 20 مدرسه ساخته و تحویل آموزش و پرورش داده بودیم؛ اما بعد از چند سال به این نتیجه رسیدیم که باید خودمان وارد عرصه نرم‌افزاری مدرسه و الگوهای آموزشی شویم. یعنی نحوه آموزش را تغییر دهیم و به نظرمان رسید شاید این کار اساسی‌تری از ساخت مدرسه و ساختمان باشد. 

این دو گروه در سال 93 دست در دست هم دادند و بعد از یک کار پژوهشی شش، هفت ماهه، مجموعه صبح‌رویش تاسیس شد. ماهیت پژوهش این بود که باید الگوی آموزشی، خیلی متفاوت از الگوی رایج مدارس عادی باشد به‌طوری‌که بتواند بچه‌های حوزه آسیب را از چرخه آسیب جدا کرده و برای زندگی سالم در جامعه آماده کند. نه اینکه تنها کتاب درسی آموزش دهد و کاری به مهارت‌های زندگی نداشته باشد.

با توجه به سیاست‌های کشور حداقل در 10 سال فعالیت ما در صبح‌رویش، شرایط روز‌به‌‌روز بدتر شده است. با این حال امیدوارم که دولت و مسئولان جدید نگاه متفاوت و ریشه‌یابانه‌‌‌ای به آسیب‌های اجتماعی و حوزه اجتماعی داشته باشند و به جای نگاه امنیتی و یک‌سویه به NGOها و نهادهای مردمی اعتماد بیشتر و نگاه همکاری شکل بگیرد 

چندی پیش ویدئویی در شبکه‌های اجتماعی از شما وایرال شد که نگران تعطیلی مدارس کودکان کار صبح‌رویش به دلیل مشکلات مالی بودید و برای جلوگیری از این اتفاق از مردم می‌خواستید که با حمایت‌هایشان مانع بسته شدن مدرسه شوند. چرا وضعیت اینگونه شد و آیا از آن بحران عبور کرده‌اید؟

ما در دوره‌‌‌ای در سال 97 درگیر بحران مالی شدیم. در آن سال بحران اقتصادی گریبان کل کشور را گرفته بود و این بحران باعث شد که بسیاری از خیرینی که همیشه از ما حمایت می‌کردند، ریزش کنند و ما در خطر تعطیلی قرار بگیریم. ویدئوی مشهور را همان سال ضبط کرده و به اشتراک گذاشتیم. خیلی در شبکه‌های اجتماعی دست به دست شد حتی تا حالا. بعد از ویدئو، مردم مهربان‌دستمان را گرفتند و خطر تعطیلی از بیخ گوش صبح‌رویش گذشت. ما در همان سال یکی از مراکزمان را تعطیل کرده بودیم و کار داشت به تعطیلی همه مراکز می‌رسید که خدا را شکر با حمایت مردم آن موضوع رفع شد. البته که همچنان و همیشه منابع ادامه فعالیت ما، مردمی است و یک ریال بودجه دولتی و حاکمیتی نداریم. درستش هم همین است و یک NGO باید برای جلب حمایت به منابع مردمی متکی باشد.

 خیرینی که به ما کمک می‌کنند به صورت ماهانه بین 50 هزار تومان تا 100، 200یا یک میلیون تومان و ... پرداخت می‌کنند و با آن هزینه بیش از هزار و 200 بچه تامین می‌شود. جمعیت کمی نیست. فقط صبحانه و ناهار روزانه آنها چند ده میلیون هزینه دربردارد. حالا شما حساب کنید هزینه دندانپزشکی، درمان و آموزش و ... هم هست و همه اینها نیازمند حمایت مردم است. ولی خوشبختانه الان دیگر بحث تعطیلی مطرح نیست، هرچند که نیازهای مالی همچنان وجود دارد و امیدواریم با حمایت مردم روز به روز مشکلاتمان کمتر شود.

چند کودک در مجموعه صبح‌رویش حمایت می‌شوند و کلا چند مرکز فعال دارید و آیا همه این مراکز آموزشی است؟

در مهرماه 1403، هزار و 211 کودک تحت‌پوشش مجموعه صبح‌رویش هستند که پیش‌بینی می‌کنیم با افتتاح مرکز جدیدی در منطقه 15 تهران، یعنی محلات؛ بیسیم و طیب و اتابک؛ حدود 300 کودک به این تعداد اضافه شوند. البته هنوز این مرکز در حال فعالیت‌های عمرانی است و به بهره‌برداری نرسیده است، اما به گمانم تا پایان امسال بتوانیم شمار بچه‌ها را به 1500 نفر برسانیم.

تعداد مراکز ما 10 تاست که با مرکز جدید به 11 مرکز خواهد رسید. همه این مراکز در مناطق 12- 15-16 قرار دارد و یک مرکز سیار است که در مناطق 1، 2 ، 5 و 20 تردد می‌کند و بچه‌های سر چهارراه‌ها را آموزش می‌دهد. 

مراکز ما همه مدرسه نیستند. شش مرکز مدرسه است و با الگوی آموزشی که عرض کردم کار می‌کنند. از سوی دیگر، یکی از مراکز ما، مرکز مهارت‌آموزی است. مرکزی که 18 کارگاه آموزشی داخل خود دارد تا به بچه‌های کار برای مهارت‌آموزی مشاغل سالم بعد از 18سالگی آموزش دهد. همین‌طور مرکز شبانه‌روزی نگهداری از پسرهای 6 تا 12 ساله داریم که فاقد سرپرست موثر هستند. بچه‌‌‌ای که باید با حکم قاضی از والدین جدا شوند. 

سازوکار ثبت‌نام شما به چه شکل است؟ خودتان این بچه‌‌ها را شناسایی می‌کنید؟

سیاست ثبت نام در سالی که تاسیس شدیم، یعنی سال 93 و 94 این طور بود که بچه‌ها را شناسایی می‌کردیم، ولی آنقدر همین بچه‌ها در محل کار و مترو و خیابان دیگر بچه‌ها را به صبح‌رویش دعوت کردند که الان نیازی به این کار نیست و خود بچه‌ها حتی بیش از ظرفیت ما می‌آیند. بد نیست بدانید که ظرفیت اسمی ما از نظر تعداد نیمکت و فضای آموزشی بین 600 تا 700 دانش‌آموز است، اما با نگاه بهره‌وری شیفت عصر را راه‌انداختیم. دلیل آن هم همین تقاضای زیاد بود.

علاوه بر ما، چندین NGO خوب دیگر هم تلاش‌هایی می‌کنند و مراکزی دارند. با این حال سالانه نمی‌توانیم هزاران کودک را بپذیریم. چرا که ظرفیتی برای آن نداریم. این خود مسئله‌‌‌ای است. علاوه‌بر نابسامانی در پذیرش اتباع افغانستانی و همینطور مسائل فرهنگی خانواده‌ها و باورهایی که باعث می‌شود موضوع بازماندگی از تحصیل کودکان کار جدی نباشد و زیرساخت‌ها به اندازه نیاز در تهران نیست.

همچنان و همیشه منابع ادامه فعالیت ما، مردمی است و یک ریال بودجه دولتی و حاکمیتی نداریم. درستش هم همین است و یک NGO باید برای جلب حمایت به منابع مردمی متکی باشد

وضعیت کودکان کار را در ایران چگونه ارزیابی می‌کنید؟ چه تعداد آنها ایرانی هستند و چه تعداد اتباع؟

بچه‌های کار از همه اقوام هستند. هم مهاجران افغانستانی داریم و هم مهاجران ایرانی؛ شامل فارس‌ها، کردها، لرها، غربت‌‌ها و ترک‌ها. اینها عمده بچه‌های کار تهران هستند. اینکه ترکیب به چه شکل است ما اطلاع دقیقی نداریم اما در خود صبح‌رویش تقریبا 30 تا 40 درصد بچه‌ها ایرانی هستند و بقیه اتباع.

با توجه به هجوم اتباع غیرمجاز افغانستانی در سال‌های اخیر به کشور سیاست شما برای حمایت از این کودکان چیست؟

ما مایل هستیم که ورود اتباع افغانستانی از سوی تصمیم‌گیران ساماندهی شود. استراتژی ما در صبح‌رویش این است که آن‌ گروه از بچه‌های افغانستانی جذب صبح‌رویش شوند که از نظر فرهنگی و قدمت حضورشان در ایران تقریبا ایرانی محسوب می‌شوند و تنها از نظر حقوقی اتباع هستند. بچه‌هایی را داریم که اگر به افغانستان عودت شوند؛ خود و خانواده‌شان حتی نمی‌دانند به کدام شهر باید برگردند. برخی‌شان ده‌ها سال است که در ایران زندگی می‌کنند. 

با این نابسامانی که در خصوص اتباع وجود دارد، سیاست ما این است که افرادی که به تازگی وارد ایران شده‌اند را به بازگشت ترغیب کنیم. سرویس و خدماتی به آنها ندهیم مگر در شرایط حداقلی و ضرورت. یعنی ثبت‌نام در مدرسه را ابتدا به ساکن درست نمی‌دانیم. بلکه تلاش می‌کنیم که به عنوان یک NGO آنها را ترغیب کنیم تا به کشورشان برگردند. اما اینها مسائل حاکمیتی است و دولت باید ورود اتباع را ساماندهی کند. آن هم به صورت انسانی و نه به شیوه‌هایی که بعضا اتفاق افتاده است.

دولت‌ها تا چه میزان برای کاهش نرخ کودکان کار تلاش کرده‌اند و آیا سیاست‌های کارآمدی داشته‌‌اند؟ حمایتی از نهادهای مدنی در این باره می‌کنند؟

پدیده کار کودک در بسیاری از کشور و متاسفانه در ایران وجود دارد و پدیده‌‌‌ای اجتماعی است و آخرین زنجیره این است که کار آموزشی و حمایتی و بهداشتی و تغذیه‌‌‌ای را انجام دهیم. از نظر ما این موضوع می‌تواند باعث بازتولید این نیاز شود که ما اصطلاحا به آن سوت‌زنی می‌گوییم. یعنی خانواده‌‌‌ای به دلیل مسئله معیشتی به تهران بیاید و وقتی ببیند سرویس‌های رایگان خوبی به فرزندش داده می‌شود، سوت بزند و تمام اقوامش را هم دعوت کند. این اتفاق خوبی نیست و باعث مهاجرت‌های منفی می‌شود.

نگاه ما در صبح‌رویش این است که به عنوان یک NGO تنها نباید نقش سرویس‌دهنده در آخرین زنجیره این پدیده‌‌‌ را داشته باشیم.

 از یک طرف نگاه ما این است که به عنوان یک NGO خدماتمان را برای دسته‌‌‌ای از مخاطبان تعریف کنیم که امیدی به بازگشت و مهاجرت معکوسشان وجود ندارد و حتما باید پروسه ادغام فرهنگی در جامعه فعلی که تهران باشد را دنبال کنیم. 

سیاست ثبت نام در سالی که تاسیس شدیم، این بود که بچه‌ها را شناسایی می‌کردیم، ولی آنقدر همین بچه‌ها در محل کار و مترو و خیابان دیگر بچه‌ها را به صبح‌رویش دعوت کردند که الان نیازی به این کار نیست و خود بچه‌ها حتی بیش از ظرفیت ما می‌آیند

ما به عنوان NGO باید کمک کنیم تا حاکمیت متوجه ریشه‌های این پدیده‌های اجتماعی شود. اما واقعیت این است که به واسطه ساختارهای حاکمیتی کشور، افرادی معمولا در این حوزه‌ها به مسئولیت گمارده می‌شوند که تازه شروع به بررسی موضوعات اجتماعی می‌کنند و بعضا آدم‌های مسبوق به سابقه‌‌‌ای با آگاهی درازمدت نیستند. متاسفانه پژوهشکده‌های دولتی هم درست نتوانسته‌اند جایگاه خود را پیدا کنند و سیاست‌های دراز مدتی را برای حوزه آسیب‌های اجتماعی طراحی کنند و به اجرا بگذارند. هر دولت یا هر مسئولی که می‌آید با نگاه‌های سلیقه‌‌‌ای و واکنشی سعی می‌کند موضوع کودکان کار را حل کند. 

مثلا تا الان بیش از 30 بار اشتباه بزرگ جمع‌آوری کودکان کار از سوی مسئولان مختلف تکرار شده است. این یک تصمیم بسیار غلط حاکمیتی است. اینکه بیایند سرچهارراه‌ها بچه‌ها را به زور جمع کنند و بعدش هم ندانند که با آنها چه بکنند؛ اشتباهی است که مکررا تکرار شده است. این در حالی است که مدام NGO‌ها از راهکارهای جایگزینی می‌گویند. اما فراموش نکنیم که موضوعات اجتماعی یک شبه به وجود نیامده است که یک شبه حل شود. 

عملکرد سازمان‌های مردم‌نهاد در مواجهه با سیاست‌‌های حاکمیتی چگونه بوده است؟ آیا این عملکرد قابل دفاع است؟

شاید خود NGO‌ها هم صدای واحدی در برابر دولت‌ها نداشته‌اند و بسته‌هایی با پشتوانه محکم و براساس رفع ریشه‌‌‌ای معضل کار کودک را فراهم نکرده‌اند تا از آن سو بتوانیم مطالبه‌گری درستی داشته باشیم. اما در نهایت من معتقدم که دولت‌ها باید به ریشه‌ها بپردازند. ما ریشه کار کودک را مسئله اساسی حاکمیتی می‌دانیم. 

دلیلی که باعث می‌شود که یک خانواده از روستا به تهران مهاجرت کند، برمی‌گردد به مسئله عدم‌توجه دولت‌ها به توسعه روستایی. وقتی توسعه روستایی در بخش حاکمیتی جدی گرفته نمی‌شود، باید ده‌ها NGO در کف شهرهای بزرگ راه‌اندازی شود تا در آخرین مرحله این زنجیره آسیب اجتماعی سرویس بدهند. سرویسی که ممکن است دیگر برای خیلی از آسیب‌ها دیر باشد یا مسائلی که مربوط به مواد مخدر یا معیشت است که توجه و تمرکز دولت‌ها را می‌طلبد. 

یکی از کارهای ما در صبح‌رویش این بود که یک پژوهشکده راه بیندازیم و افراد متخصصی را به کار بگیریم و پژوهش‌هایی را در مورد ریشه‌ها و کلان راهکارهای حوزه پدیده کار کودک طراحی کنیم تا بتوانیم این موارد مشخص شده را با مطالبه‌گری با بخش‌های مختلف حاکمیتی مطرح کنیم.

تا الان بیش از 30 بار اشتباه بزرگ جمع‌آوری کودکان کار از سوی مسئولان مختلف تکرار شده است. این یک تصمیم بسیار غلط حاکمیتی است. اینکه بیایند سرچهارراه‌ها بچه‌ها را به زور جمع کنند و بعدش هم ندانند که با آنها چه بکنند؛ اشتباهی است که مکررا تکرار شده است. این در حالی است که مدام NGOها از راهکارهای جایگزینی می‌گویند

از سوی دیگر بخش‌های حاکمیتی دیگری مثل شهرداری‌ها نباید وارد بخش سـرویـس‌دهـی شونــد. بلکه سرویس‌دهی را باید با حمایت از NGOها دنبال کنند. 

عملکرد NGO‌ها و خیریه‌ها هم در این میان تفاوت‌های زیادی با هم دارد. سیاستگذاران چگونه ‌می‌توانند در میان این صداها، سیاست‌ درست‌تری را پیش بگیرند؟

NGO را نباید به عنوان جایی دید که هر کسی بیاید و یک مجموعه‌‌‌ ثبت و راه‌اندازی کند. به نظرم یک سلسله مراتب بلوغ سازمانی در مورد NGOها هم وجود دارد. گروهی که تازه تشکیل می‌شود را نمی‌توان NGO نامید. می‌توانیم بگوییم گروه خیرین. اما سطح بالاتر از خیریه که وارد بحث‌های مطالبه‌گری می‌شود -   و ادوکیسی(حمایتگری) به شیوه درستش و نه به شیوه‌های بعضا غلطی که جایگاه ادوکیسی را با جایگاه اپوزیسیون اشتباه می‌گیریم-  را می‌توانیم NGO بنامیم. در مورد NGO‌ها هم سطح بلوغی متصور است به‌طوری‌که NGOهایی که بتوانند برای موضوعات اجتماعی پویا، اثربخش و پیشران باشند، در این سلسله مراتب بلوغ سازمانی جایگاه بالاتری داشته باشند و بیشتر مورد مشورت سیاستگذاران قرار گیرند. بنابراین می‌توانیم بگوییم که یکی از بزرگترین ضعف‌های بخش جامعه مدنی ما در این حوزه عدم توجه به بلوغ سازمانی است. خیلی از NGOهایی که ثبت شده‌اند یعنی خیریه‌ها به غلط و بدون آگاهی و از روی احساسات مهربانانه تشکیل می‌شوند و مثلا می‌خواهند برای بچه‌ها غذایی درست کنند. همین‌ها بعضی اوقات اطلاعات غلط به جامعه و به مسئولان می‌دهند که باعث طرح‌های اشتباهی مثل جمع‌آوری کودکان کار و ... می‌شود. 

من فکر می‌کنم که لازم است تصمیم‌گیران، در مواجهه با مردم‌نهادها دسته‌بندی براساس بلوغ سازمانی را مورد توجه قرار دهند و خود NGO‌ها هم در داخل جامعه مدنی باعث توسعه و افزایش بلوغ سازمانی یکدیگر شوند.

بخش‌های حاکمیتی مثل شهرداری‌ها نباید وارد بخش سرویس‌دهی شوند. بلکه سرویس‌دهی را باید با حمایت از NGOها دنبال کنند

ما NGOها یک شبکه‌‌‌ای داریم به نام شبکه ملی موسسات نیکوکاری و خیریه. که متشکل از صدها NGO و خیریه فعال در کشور است. خود صبح‌رویش هم افتخار دارد که با رای اعضا، عضو هیات مدیره این شبکه باشد.

یکی از کارهایی که ما در این شبکه دنبال می‌کنیم همین آموزش‌ها و افزایش سطح بلوغ NGOهاست. اخیرا هم دوره آموزش حرفه‌‌‌ای را برای مدیرعامل NGOها برگزار کردیم که به نوعی MBA مردم نهاد‌ها بود.

خود ما هم تلاش می‌کنیم که روز به روز سطح بلوغ سازمان خودمان و سازمان‌های جامعه مدنی را افزایش بدهیم. 

«صبح‌رویش» در سال 93 بعد از یک کار پژوهشی شش، هفت ماهه، تاسیس شد. ماهیت پژوهش این بود که باید الگوی آموزشی، خیلی متفاوت از الگوی رایج مدارس عادی باشد به‌طوری‌که بتواند بچه‌های حوزه آسیب را از چرخه آسیب جدا کرده و برای زندگی سالم در جامعه آماده کند. نه اینکه تنها کتاب درسی آموزش دهد و کاری به مهارت‌های زندگی نداشته باشد

به تازگی فیلمی در شبکه‌های اجتماعی وایرال شد که در یکی از مراکز نگهداری کودکان کار، یکی از پرسنل در حال کتک زدن نوجوانی است‌. تصاویری از این دست هر از چندی منتشر می‌شود و احساسات عمومی را جریحه‌دار می‌کند. آیا نظارت کافی بر این مراکز نیست که شاهد چنین مواردی هستیم؟

اتفاق تلخی بود. این ویدئو یکی از بدترین‌ چیزهایی بود که می‌شد از این همه کارهای انسانی و خوبی که در خیریه‌ها و NGOها و بهزیستی اتفاق می‌افتد، دید. چنین اتفاقاتی همه تلاش‌های خوب را زیر سوال می‌برد و باعث ناراحتی همه ما شد. من فکر می‌کنم عامل اصلی این اتفاق عدم نظارت سیستماتیک و درست است. ما همیشه نظارت را در روش‌های خیلی بروکراتیک خلاصه کرده‌ایم و در نظارت قیف برعکسیم. یعنی اگر گروهی بخواهد خیریه‌‌‌ای را ثبت و شروع به کار کند، شاید دو یا سه سال درگیر ثبت آن است. حتی امثال ما که ثبت شده‌ایم هم بعضا برای تمدید مجوزهای دو ساله در وزارت کشور تا همان دو سال را معطل می‌شویم و کار جوری می‌شود که برخی از خیریه‌ها و NGOها ماه‌ها بدون مجوز می‌مانند و حساب‌ بانکی‌ آنها با مشکل روبرو می‌شود، در حالی که برای مجوز آنقدر شاهد سختگیری روی کاغذ و کپی و شناسنامه و استعلامات هستیم، در خصوص مربیان و روانشناسان و مددکارانی که داخل مراکز فعالیت دارند هیچ سختگیری وجود ندارد و بررسی‌های درستی در موردشان نمی‌شود. در بهترین حالت افراد را براساس مدرک تحصیلی تایید می‌کنند. به اعتقاد من باید سبک نظارت‌ها تفاوت کند و از نظارت‌هایی که تنها موارد خیلی پیش‌پا‌افتاده‌‌‌ را سنجش می‌کند به سمت نظارت‌های تخصصی، دانش‌محور و مهارت‌محور برود و متخصصینی که در مراکز هستند بررسی شوند.

در مهرماه 1403، هزار و 211 کودک تحت‌پوشش مجموعه صبح‌رویش هستند که پیش‌بینی می‌کنیم با افتتاح مرکز جدیدی در منطقه 15 تهران، یعنی محلات؛ بیسیم و طیب و اتابک؛ حدود 300 کودک به این تعداد اضافه شوند. البته هنوز این مرکز در حال فعالیت‌های عمرانی است و به بهره‌برداری نرسیده است، اما به گمانم تا پایان امسال بتوانیم شمار بچه‌ها را به 1500 نفر برسانیم

این در حالی است که بخش نظارتی ما در دولت با این موضوع فاصله زیادی دارد. نه دانش و تخصصی برای این موضوع وجود دارد و نه حتی برنامه‌‌‌ای.

با این روند من مطمئنم که باز هم شاهد اتفاقاتی تلخ از این دست خواهیم بود. در مطالعات آمده است افرادی که دچار بیماری‌های رفتاری یا پدوفیلی هستند، اتفاقا خودشان خواهان کار کردن در چنین مراکزی می‌شوند. یعنی تارگت‌های شغلی افرادی با این بیماری همین مراکز است. ولی هیچ نظارتی بر این موضوعات از سمت ناظر بیرونی نیست.

البته خود موسسات مردمی باید این ساختار نظارتی را بر نیروهای که استخدام می‌کنند داشته باشند، اما این نظارت نیازمند نظارت و تاکید بالادستی یعنی دولت است؛ چراکه ممکن است این موضوع به راحتی از سوی خیریه‌‌ها و NGOها نادیده گرفته شود.

ساماندهی کودکان کار در ایران را در سال‌های اخیر چطور ارزیابی می‌کنید و با توجه به تغییرات اخیر در دولت آیا امیدی به بهبود اوضاع دارید؟

نمی‌خواهم حرفی از ناامیدی بزنم و معتقدم حضور ما NGOها و جامعه مدنی باید از جنس امیدبخشی به جامعه باشد. اما با توجه به سیاست‌های کشور حداقل در 10 سال فعالیت ما در صبح‌رویش، شرایط روز‌به‌‌روز بدتر شده است. با این حال امیدوارم که بتوانیم روی ریشه‌ها بیشتر آگاهی‌بخشی کنیم و دولت و مسئولان جدید نگاه متفاوت و ریشه‌یابانه‌‌‌ای به آسیب‌های اجتماعی و حوزه اجتماعی داشته باشند و به جای نگاه امنیتی و یک‌سویه به NGOها و نهادهای مردمی اعتماد بیشتر و نگاه همکاری شکل بگیرد. 

ما NGOها برای کمک به جامعه به وجود آمده‌ایم و البته وقتی حرف از کمک می‌زنیم یعنی باید به آن سازمان‌های دولتی و بخش حاکمیتی که در سیاستگذاری و اجرا فعالند نیز کمک کنیم؛ ولی متاسفانه همان بخش‌های دولتی و حاکمیتی نگاه مناسبی به NGOها نداشته‌اند و خیلی وقت‌ها نگاه‌ها امنیتی است. 

دولت باید ورود اتباع را ساماندهی کند و یک مسأله حاکمیتی است. استراتژی ما این است که آن‌ گروه از بچه‌های افغانستانی جذب صبح‌رویش شوند که از نظر فرهنگی و قدمت حضورشان در ایران تقریبا ایرانی محسوب می‌شوند و تنها از نظر حقوقی اتباع هستند. افرادی که به تازگی وارد ایران شده‌اند را نیز به بازگشت ترغیب کنیم. سرویس و خدماتی به آنها ندهیم مگر در شرایط حداقلی و ضرورت. یعنی ثبت‌نام در مدرسه را ابتدا به ساکن درست نمی‌دانیم

امیدوارم این نگاه موافق با این مسئولان جدید و رویکردهای جدید محقق و تاحدی شرایط بهتر شود. اما نباید انتظار حل یک شبه موضوعات را داشت. یکی از بزرگترین اشکالاتی که برخی از مسئولان داشته‌اند این است که هر مسئولی که چهار سال سمت گرفته، می‌خواهد چنین آسیبی را در دوره مسئولیتش حل کند. خب چنین چیزی امکان ندارد. اصلا پدیده‌های کار کودک، اعتیاد، آسیب‌های اجتماعی مختلف در 2 یا 5 سال به وجود نیامده است، پس نیاز به سیاستگذاری کلان دارد. بدی کار این است که همه به دنبال حل عجولانه مسائل اجتماعی با پروژه‌های کوتاه‌مدت هستند و همین هم باعث می‌شود که خطاهایی از جنس جمع‌آوری کودکان کار از چهارراه‌ها اتفاق بیافتد.