بررسی چرایی افزایش قتلهای ناموسی در ایران، در گفتوگو با امانالله قراییمقدم؛
قوانین موجود زمینههای قتل زنان را فراهم میکند
در روزهای اخیر باز هم خبر کشته شدن یک دختر ۱۷ ساله به نام مبینا زینیوند در شهرستان درهشهر استان ایلام به دست پدرش با سلاح گرم واکنشبرانگیز شد. گفته شده پدر ۵۶ ساله مبینا، این دختر نوجوان را روز دوشنبه پنجم شهریور به دلیل شبهه رابطه با یک پسر نوجوان در خانه به قتل رسانده است. مرگ دختران به وسیله پدر یا برادر یکی از خردهفرهنگهایی است که همچنان پا برجاست. مردانی که به اسم «غیرت» و «ناموسپرستی» حاضرند دست به هر خشونتی علیه زنان بزنند و در این میان قوانین کشور نیز نهتنها راه را بر این سنت خشن نمیبندد که به نوعی به آن بها نیز میدهد. امانالله قراییمقدم، جامعهشناس، سالهاست که درخصوص پدیده قتلهای ناموسی فعالیت داشته و جغرافیا و دلایل و سنتهای پشت آن را واکاوی کرده است. این آسیبشناس در گفتوگو با «توسعه ایرانی» میگوید، قوانین موجود در کشور، به جای کمرنگ کردن سنتهای غلط، به نوعی بر آن صحه میگذارد و زمینههای تشدید آن را فراهم میکند.
سعیده علیپور
پدیده قتلهای ناموسی در ایران سالهاست که در برخی از فرهنگها و قومیتها رواج دارد. شما در این حوزه بررسیهای زیادی انجام دادهاید. روند این قتلها به چه سمتی است، آیا از شمار آن کم شده است؟
قتلهای ناموسی پدیدهای که است که در خیلی از مناطق کشور به اشکال مختلف وجود دارد. احتمالا بدترین آنها را در مناطق عربنشین خوزستان شاهدیم. به این نوع قتلها «نهوه» گفته میشود. «نهوه کردن» حکم قتلی است که از سوی پدر، برادر، عمو و پسر عمو برای دخترانی که شبهه ارتباط با پسری را دارند، صادر و اجرا میشود. یعنی اختیار دختر دست برادر، پدر، عموها و
پسرعموهایش است.
اشکال دیگر قتلهای ناموسی هم در مناطق دیگر کشور وجود دارد. مثلا در لرستان و مناطق کردنشین غرب کشور به اسم «خون صلح» یا «خون بس» یا در همان مناطق عربنشین به نام «فصل». در مناطقی از شمال هم شاهد اشکال دیگری از این موضوع هستیم. در مناطق ترکنشین یا در خراسان، یا سیستان و بلوچستان. در برخی از مناطق هم این موضوعات عامل خودکشی است برخی از پدران و برادران یا خود زن به دلیل مسائل ناموسی خودکشی میکنند. چرا که نمیتوانند به جامعه خود یعنی همسایه و فامیل و .... پاسخگو باشند و توان رو در رو شدن با اتهاماتی که از سوی اطرافیان به آنها وارد میشود را ندارند. میتوان گفت این پدیده در اغلب شهرهای کوچک و روستاها وجود دارد. چرا که در این مناطق کوچکترین تخطی دختران و زنان از اصول سفت و سخت سنتی به گوش همه میرسد و به بیان عامیانه مایه آبروریزی میشود و زندگی را برای افراد خانواده آن زن و دختر سخت میکند.
این تعصبات قومی و مذهبی سالهاست که به شکلی قوی در اقوام مختلف کشور وجود داشته هر چند که نگاهی به اخبار و آمار نشان میدهد که به دلایلی چون رسانهها و تحصیلات و ... شمار این قتلها به نسبت گذشته کمتر شده است. البته نمیتوان گفت یک پدیده فرهنگی یک شبه ناپدید میشود.
در هر حال ما در جامعهای زندگی میکنیم که زن و دختر را همچنان ناموس خانواده و حیثیت خانواده میدانند و «بیناموس» اطلاق کردن یک مرد حکم ناسزا را دارد. حتی در گذشته و در حال حاضر برخی طلاق گرفتن را هم بیحیثیت شدن قلمداد میکنند هر چند که این نگاه هم رو به افول است.
آمار قتلهای ناموسی بسیار بیش از آن است که در رسانهها میبینیم
به نظر میرسد قانون باید مانع قدرت گرفتن خردهفرهنگهایی از این دست شود. اما شاهدیم که احکام صادره عملا راه را برای تشدید این جرمها باز گذاشته است. نظر شما چیست؟
بله در ایران قانون از پدر حمایت میکند. در ماجرای قتل رومینا اشرفی در طالش، قاتل یعنی پدرش با وجود قتل دختر با داس تنها به 10 سال زندان محکوم شد. این ضعف قوانین است. در آن مورد گرچه مادر و سایر مردم منطقه هم همدلی با پدر نداشتند و رفتار او را به شدت تقبیح کردند، ولی چون قاتل، ولی دم بود و عملا دختر شاکی نداشت، چنین حکم بیتناسبی صادر شد.
در ماجرای مونا حیدری که دو سال پیش در اهواز رخ داد هم چنین چیزی بوده است. دختری در سن کودکی با پسر عمویش ازدواج کرد و بچهدار شد و به مقتضای سنش از این شرایط فرار کرد و به دست شوهر و برادرشوهرش به فجیعترین شکل ممکن کشته شد، آن هم با ایجاد ارعاب در جامعه. در این مورد نه تنها سنت آن قبیله و عشیره از این قتل حمایت کرد، بلکه در مقیاسی بزرگتر، قانون هم حامی این رفتار بود. به همین دلیل شاهدیم که به کرات این قتلها در این مناطق تکرار میشود. گاهی در این میانه خبرهایی رسانهای میشود و مورد توجه قرار میگیرد. در واقع آمار بسیار بیش از آن چیزی است که ما در رسانهها میبینیم.
دلیل این موضوع آن است که قانونگذاران، با همین رسوبات فرهنگی رشد کرده و حتی در برخی از مواقع از جامعه هم عقبتر هستند و زن را جزو مایملک پدر یا شوهر میدانند. متاسفانه تعصبات ناموسی در بین قانونگذاران وجود دارد و به همین دلیل قانون به نفع قاتل رای میدهد و این باید رفع شود.
قاضی از آثار و جنبه عمومی این جرمها چشمپوشی میکند
متاسفانه در سراسر ایران خصوصا خوزستان، لرستان، کردستان، سیستان، خراسان و برخی مناطق شمالی شاهد این نوع قتلهای ناموسی هستیم، با توجه به وضعیت قوانین چطور باید امید داشت که از این تعصبات کم شود؟
نه تنها سنت قبیله و عشیره از قتلهای ناموسی حمایت میکند، بلکه در مقیاسی بزرگتر، قانون هم حامی این رفتار است و قانونگذاران نیز با همین رسوبات فرهنگی رشد کرده و حتی در برخی مواقع از جامعه هم عقبتر هستند و زن را جزو مایملک پدر یا شوهر میدانند. متاسفانه تعصبات ناموسی در بین قانونگذاران وجود دارد و به همین دلیل قانون به نفع قاتل رای میدهد و این باید رفع شود
سطح سواد عمومی هر چه بالاتر میرود، همدلی با این رفتارها کمتر و سطح سواد عمومی هر چه پایینتر، همدلی با این رفتارها بیشتر است. اما آنچه بیش از این همدلی اهمیت دارد قوانین است که نباید با این رفتار همدلی داشته باشد و باید نقش بازدارندگی در خصوص این آسیبها ایفا کند.
قوانین با زنانی که در جامعه مورد ظلم قرار میگیرند نگاه همدلی ندارد. حتی در اینگونه قتلها، دیه را از طایفه و خاندان جمعآوری میکنند و ولیدم که پدر دختر است هم شکایتی ندارد و دادگاه هم بیش از این توافق دو طرف، خود را ملزم به ورود نمیداند. در حالی که این شکل برخورد تبعات اجتماعی در پی دارد و عملا قاضی از آثار و جنبه عمومی این جرمها چشمپوشی میکند.
قانون باید از زنان جامعه حمایت کند. اینکه گفته میشود ولی دم رضایت داده در نتیجه با پرداخت دیه مشکل حل شده، در مواردی از این دست اساسا بیمعناست. پس جنبه عمومی جرم چه میشود؟ اینچنین برخورد کردن با زنان مصداق کالایی برخورد کردن با آنهاست.
در این باره مجلس باید ورود کند. اگر حاکمیت حامی اشکال خشونت علیه زنان به این شکل نیست باید با مجازاتهای بازدارنده جلو آن را بگیرد و در این حوزهها فرهنگسازی شود. این در حالی است که مسیری که ما در پیش گرفتهایم به جای بازدارندگی به حفظ و احیای این سنتهای غلط تشویق میکند.
قوانین مردانه با خشونت علیه زنان
همدل است
آموزش یکی از راههای تغییر در خردهفرهنگهایی از این دست است؛ اما این موضوع نیازمند همراهی حاکمیت است، چرا که آموزش و رسانه ملی تحتنظر حاکمیت است.
بله این موارد مهم است به همین دلیل میگویند که همیشه حاکمیت باید جلوتر از مردم قرار گیرد، اما در سالهای اخیر در ایران همواره حاکمیت عقبتر از مردم بوده است. در اشکال مختلف مردسالاری تقویت شده است. یعنی فرهنگ رسمی غالب بر این موضوع صحه میگذارد. مردان زمام امور را در دست گرفته و قوانین را بر تثبیت بیشتر سلطه مردان بر جامعه و خانواده تنظیم میکنند و زنانی را به ساختار حاکمیت راه میدهند که به نوعی تاییدکننده همین موضوع باشند. در واقع قوانین مردانه با خشونت علیه زنان همدل است. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم جامعه به سوی توسعه پیش میرود. باید حق و حقوق زنان به رسمیت شناخته شود.
در موضوع قتلهای ناموسی مجلس باید ورود کند. اگر حاکمیت حامی اشکال خشونت علیه زنان به این شکل نیست باید با مجازاتهای بازدارنده جلو آن را بگیرد و در این حوزهها فرهنگسازی شود. این در حالی است که مسیری که ما در پیش گرفتهایم به جای بازدارندگی به حفظ و احیای این سنتهای غلط تشویق میکند
یکی از راههای این رسمیت بخشی هم تغییر در قوانین و فراهم آوردن امکان تحصیل بیشتر و اشتغال زنان است. زنان شاغل و دارای استقلال مالی نه تنها توان تربیت فرزندان بهتری دارند، که از خشونت مردان هم بیشتر در امان هستند. اشتغال زنان حس مالکیت مردان بر زن را کمتر کرده و باعث کاهش خشونت میشود.
شما در نظر بگیرید طبق آمارها در شمال ایران، خشونت مردان علیه زنان کمتر است. زنان در این مناطق نقش مهمی در اقتصاد خانوار دارند و در بیجارها حتی از مردان فعالتر هستند. در چنین جامعهای که زنان در آن بخشی از اقتصاد خانواده را پیش میبرند، خشونت علیه زنان کمتر و حس مالکیت در مردان نسبت به زنان دخترانشان هم کمتر میشود.
دیدگاه تان را بنویسید