نگاهی به پدیده تغییر جنسیت در جامعه
فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی
در قلمروی روانشناسی انسان محصول مجموعهای پیچیده از خصوصیات ژنتیک، روان و محیطی است که در آن رشد کرده و پرورش مییابد. مجموعهای که باعث تمایز یک فرد از فرد دیگر میشود؛ بنابراین در چنین جهانی که انسانها بر حسب هویت جنسیتی که با آن به دنیا میآیند به دو بخش زن و مرد تقسیم میشوند، کسانی دیگر همچون «تراجنسیها» (Transsexuals) نیز هستند که در این دستهبندی جایی ندارند و از هویت جنسی متناقضی برخوردار هستند؛ انسانهای سرگردانی که به دنبال یافتن هویت خویش، حاضرند حتی نفس هم نکشند.
ترنسها آدمهایی از جنس ما هستند که زیر چرخ سرنوشت له میشوند؛ افرادی هستند که روحشان با جسمشان فاصله بسیار دارد که بر اساس یک اتفاق با بدنهایی دارای روانهای متضاد متولد شدهاند؛ به عبارتی اینان روان جنس دیگری را در کالبد یا بدن یک جنس دیگر حمل میکنند. حال در چنین شرایطی جامعهای را درنظر بگیرید که فقط جنس مرد و زن را به رسمیت میشناسد و به این ترتیب دگر جنسخواهی ترنسها با هنجارهای جامعه مطابقت ندارد؛ این دسته از افراد به فراخور شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعهای که در آن زندگی میکنند، فشارهای روحی و روانی بسیاری از طرف خانواده، دوستان و اطرافیان را نیز متحمل میشوند.
باتوجه به دیدگاه روانشناسی میتوان گفت «تراجنسیتی» به تمام افرادی اطلاق میشود که احساس میکنند آناتومی جنسیشان با هویت جنسیتیشان و همچنین ظاهر و رفتارشان با نقشهای جنسی که جامعه از آنان انتظار دارد، هماهنگ نیست که این مسئله به شدت برای ترنسها عذابآور است.
در قلمروی روانشناسی نکته حائز اهمیت آن است که «هویت جنسیتی» در دوران کودکی و محدوده سنی 3-4 سالگی شکل میگیرد و پس از آن غیرقابل تغییر است. هویت جنسیتی فرد در واقع شامل رفتارهای بیرونی فرد در جامعه، خانواده یا در ذهن خود فرد است که ممکن است مردانه یا زنانه باشد. بنابراین «تراجنسیها» را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد: کسانیکه زن به دنیا میآیند، اما احساسات درونی آنها مردانه است (ترامرد) و در مقابل گروهی که مرد متولد میشوند و خود را زن میدانند (ترازن) که در هر دو گروه، این احساسات و تمایلات متضاد در سن نوجوانی و بلوغ به اوج خود میرسد.
بنابراین میتوان گفت ترنسها در دوران بلوغ میخواهند خود را نسبت به آنچه در وجودشان است و جامعه آن را نمیبیند، ثابت کنند. مثلاً فرد ترنسسکشوالی که به صورت فیزیکی مرد است و درونش، روحیاتش، زبانش، افکارش و ذهنیاتش زن است، در دوران جوانی و نوجوانی میخواهد با آرایش کردن و جلوهگری ثابت کند که من یک زن هستم اما فیزیک او، اجازه نمیدهند این موضوع را ثابت کند. در این زمینه جامعه و فرد اشتباه نمیکند، و برایناساس نمیتوان خردهای به هیچکدام گرفت. اما زمانیکه وارد روند تشخیصی و درمانی میشود، باید جامعه کمکم این دسته از افراد را بپذیرد؛ زیرا این مسئله از نظر علمی، شرعی و قانونی اثبات شده است.
درواقع تراجنسیها به دلیل برخوردهای نامناسب از سوی افراد جامعه و خانواده خویش از آسیبهای روحی و روانی شدیدی رنج میبرند که منجر به کمبود اعتمادبهنفس در آنها میشود و بهاینترتیب یکسری ضعفهای روانی را در آنان بوجود میآورد. درحقیقت مشکلاتی بهتبع اختلالات هویت جنسی برایشان ایجاد میشود؛ اما نه به دلیل ترنس بودن بلکه رفتار اجتماع و خانواده باعث بروز این مشکلات میشود. وقتی این افراد از خانواده طرد میشوند، بسیاری از آنها از شهرستانها به تهران میآیند و بهاینترتیب مجبورند با مشکلات و مسائل دیگری دست و پنجه نرم کنند.
بطور خلاصه باید خاطرنشان کرد مهمترین مساله، پذیرش و درک ترانسکشوالها توسط خانواده و جامعه است؛ اگر خانواده، فرد را حمایت کند، میتواند بار بسیار بزرگی را از روی دوش دولت و اجتماع بردارد. زمانی که خانواده فرد را حمایت نمیکند و او به اجتماع میآید، نه تنها خود تبدیل به یک آسیب اجتماعی میشود بلکه ممکن است آسیبهای اجتماعی دیگری را نیز بهوجود بیاورد. بنابراین میتوان گفت فرهنگسازی، حمایت و همراهی خانواده و همچنین بهرهگیری از جلسات مشاوره و رواندرمانی متعدد فاکتورهای مهمی هستند که به ترنسها کمک میکند بتوانند مسیر تغیر را هموارتر طی کنند و راحتتر بتوانند وارد روال عادی زندگی خویش شوند.
دیدگاه تان را بنویسید