انتخاب اصلح «هوشمندانه»
آسیه ویسی
نمیدانم چند درصد از آنانی که این روزها برای گرفتن گوشت در میادین ترهبار صف میایستند و بعد از ساعتها انتظار، برای مقداری گوشت، «کارت ملی» ارائه میکنند، دوران جنگ، کوپن و دفترچههای بسیج اقتصادی را به خاطر دارند. آن مردم فقط شناسنامه داشتند و یک کارت شناسایی از جاییکه در آن مشغول به کار بودند؛ البته اگر کارمند یا کارگر دولت بودند. دانشآموزان هم کارت مدرسه داشتند. خیلیها کارت عضویت کتابخانه هم داشتند و صد البته که هیچکدام از این کارتها «هوشمند» نبود و همه با دست تایپ میشد و مهر دستی میخورد و روی همه آنها عکس پرسنلی سیاه و سفید الصاق! میشد. برای گرفتن همان عکس سیاه و سفید سه در چهار هم عکاس کلی چپ و راست و بالا و پایینمان میکرد تا بالاخره یک اثر هنری از پرتره ما بیافریند که الحق هم این اتفاق میافتاد!
حالا زمانه عوض شده، همه ما کارت ملی داریم و حتما تا آخر امسال کارت ملیهای معمولیمان باید به «کارت ملی هوشمند» تبدیل شود؛ کارتی که قرار بود و هست جای چندین و چند کارت را بگیرد؛ از کارت شناسایی و کارت بانکی و مترو و بیآرتی گرفته تا احتمالا کارت سوخت و حالا هم با این وضعیت بحران اقتصادی-که اصلا قصد سیاهنمایی دربارهاش نداریم- جای کوپن و دفترچه بسیج اقتصادی را و فعلا با آن، علاوه بر اینکه توانستیم خودرو بخریم یا اجاره دادیم که خودرو بخرند، میتوانیم گوشت و مرغ هم بخریم. درواقع هوشمندی کارت ملی که نمایاننده «شهروندی» ماست، بالاخره کاربرد عملی خودش را ثابت کرد و نشان داد میتواند در مواقع بحرانی به دادمان برسد.
اما مسئله این است که وقتی در تنهایی خودمان نشستهایم و به این کارت ملی هوشمند با آن عکس عجیب و غریب که در همان دفتر دولت الکترونیک با وبکم و با آن کیفیت پایین و نور کم گرفتهاند و هیچ شباهتی هم به خودمان ندارد، خیره میشویم، از اینکه در آغازین سالهای هزاره سوم! به کرامت این کارت با آن همه هزینه و انتظاری که به پایش گذاشتیم و آن همه انتظاراتی که بهعنوان شهروند از آن داشتیم، چنین بیحرمتی شده، شدیدا احساس درد و اندوه میکنیم.
قرار ما با کارت ملی هوشمند و با حقوق شهروندیمان این نبود. حالا هر وقت به این کارت نگاه میکنیم، با انتظاراتی مواجه میشویم که مدام دارد پایین میآید... پایین میآید و تبدیلمان میکند به شهروندی که باید برای قوت لایموتی که حق مسلمش است، از این کارت با آن همه کبکبه و دبدبه مایه بگذارد، صف بایستد و گوشت قرمز و سفید بخرد، سکه و ارز بخرد، خودرو بخرد...
«کارت ملی هوشمند» ما را در عرض یکی دو ماه از یک شهروند کرامتمند، تبدیل کرد به مصرفکننده صرف، به یک گرسنه که دخلش کفاف خرجش را نمیدهد. «کارت ملی هوشمند» ما را تبدیل کرد به موجود هوشمندی-هموساپینس؟!- که میتواند از راه همین کارت درآمدزایی کند و با اجاره دادنش برای خریدهایی که در بالا برشمردیم، درآمدی داشته باشد و بزند به یک زخمش. چنین است که در یک چرخش فرگشتی، این بار این «شئ» و «ابزار» است که باعث تکامل ما شده است و وسیلهای شده است برای حفظ بقا، و گاه البته تنازع بقا و انتخاب «اصلح».
دیدگاه تان را بنویسید