طفلی به نام شادی، دیریست گم شدهست!
مهدی نورمحمدزاده
چندی قبل یکی از دوستان در پاسخ به تعارف گرم صاحبخانه سر سفره شام، حرف جالبی زد: «به نظرم ما مذهبیها فقط دو جور لذت داریم، غذا خوردن و عبادت کردن. ما که از لذت عبادت خالصانه محروم هستیم، پس لااقل لذت غذا خوردن را از دست ندهیم!».
این کلام طنازانه راوی مراتبی از حقیقت است. در چندین نظرسنجی معتبر، «رستوران رفتن» اولین اولویت ایرانیها در تفریحات خانوادگی اعلام شده است. همچنین هویت دینی جامعه و حاکمیت برآمده از شریعت نیز دایره تفریحات مجاز را به طور طبیعی محدود کرده است. اصولا محتوای غالب ادیان و مذاهب رابطه خوبی با شادی و لذت در مقیاس دنیوی ندارد و بلکه دعوت ادیان به ترک لذات مادی و وعده لذات بزرگتر و عمیقتر در جهان دیگر است. اما سئوال این است که درک لذات عمیق و معنوی برای چند درصد دینداران اتفاق میافتد؟! آیا انسانهای معمولی هم میتوانند همانند اولیاءالله از گرسنگی و تشنگی و قناعت و ریاضت و سکوت و عبادتهای طولانی لذت ببرند و احساس شادی کنند؟!
واقعیت این است که انسان دیندار هم مثل همه انسانهای دیگر ذاتا گرایش به لذت دارد، اگر لذتی متعالی از ایمان و فعل و پرهیز دینی خود احساس نکند، یا یک روزی کم میآورد و زیر همه چیز میزند و یا لذتی ساختگی و توهمی را به خود تلقین میکند و با دلخوشی آن از لذات دنیوی چشم میپوشد. به عنوان نمونه، برخی شواهد تاریخی نشان میدهد ترویج و رونق «سماع» در تصوف، کار صوفیانی بوده است که از لذت مکاشفه و تجربه احوال ناب عارفانه محروم مانده و خواستهاند با حرارت رقص و موسیقی، خلسه و لذت اتصال به حقیقت را به شکل حداقلی تجربه کنند، و الاّ سماع چه چیزی بر مکاشفات و احوال عارفانه ابوسعید و ابوالحسن خرقانی میتواند اضافه کند؟! مناسکسازی در پاسخ به نیاز لذتطلبی و شادیخواهی مریدان مختص تصوف نیست، برخی مناسک مذهبی ما نیز گاهی در پاسخ به مطالبات، آرزوها و ذوقیات معتقدان و پیروان شکل گرفته و یا غلظت یافتهاند. شرحش بماند که مفصل است و پرحاشیه!
داستان رقص و شادی پیرمرد رشتی و مخصوصا پیامدهای رسانهای آن نیز نمودی از حال پریشان و عطش شادی در جامعه امروز ماست که نسبت چندانی با ایدهآلها و آرمانهای تلقینی حاکمیت ندارد. وقتی دستمان در «فلسفه شادی» خالی است و در عمل هیچ الگو و برنامهای برای پاسخ به طلب شادی و لذت متراکم جامعه نداریم، محدودیت و پروندهسازی برای بانیان شادی حداقلی مردم چه معنایی دارد؟! واقعا چه اشکال شرعی و قانونی دارد که چند جوان و یک پیرمرد با آهنگی رشتی کف بزنند و شادی کنند؟! با احضار و اخطار قرار است ذائقه و فرهنگ و فولکلور مردم تغییر کند؟! شاید هم قرار است عالم و آدم بفهمند شعر استاد شفیعیکدکنی؛ «طفلی به نامِ شادی، دیریست گم شدهست»، نقشه راه جامعه امروز ما شده است!
فرهنگ با دستور تغییر نمیکند، اگر میکرد «یار دبستانی من» فراموش میشد و این موج رسانهای در حمایت از «آو..آو» پیرمرد ساده رشتی هم به راه نمیافتاد. راستی دور از چشم شما، مداح همنورد ما هم سر کوه ترانه ترکی «ساری گلین» میخواند!
دیدگاه تان را بنویسید