بسیاری از اختلالات روانی بزرگسالی ریشه در کودکی دارد
نوشداروی دلبستگیها
فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی
حتما برایتان پیش آمده که در محیط کار و یا در جمع دوستان و آشنایان با افرادی روبرو شده باشید که به طرز وسواس گونهای همسر خویش را تحت کنترل دارند؛ یا ممکن است افرادی را دیده باشید که به شدت از صمیمی شدن و اعتماد کردن به دیگران گریزانند؛ و یا شاید در خلال زندگی با اشخاصی برخورد کرده باشید که تشنه محبت و صمیمیت بیشاز اندازه هستند و به نوعی از شدت علاقه زیاد به فرد مورد علاقهشان مبتلا به وابستگیهای افراطی شدهاند؛ درواقع ریشه اصلی مشکل این افراد در چگونگی تجارب اولیهشان در سالهای نخست دوران کودکی با پدر و مادر بخصوص مادر نهفته است.
درواقع هر کودکی که متولد میشود، اولین کسی که در بدو ورود به دنیای ناایمن مشاهده و لمس میکند، مادر است. کودک هنگامیکه که مجبور به ترک دنیای بسته و امن جنینی در رحم مادر میشود، اولین ترومای زندگانی خود را تجربه میکند؛ در این میان پدر و مادر علیالخصوص مادر به سان ناجیانی قلمداد میشوند که با آغوش خویش میتوانند امنیت از دست رفته کودک را جبران کنند. پژوهشها و تحقیقات روانشناسی نشان داده است که پیوند مادر با نوزاد زمانی شکل میگیرد که تماس پوستی از طریق در آغوش گرفتن و تغذیه کردن نوزاد با سایر انواع تماسها نظیر صوتی یا چشمی برقرار شود. به عبارتی در آغوش کشیده شدن کودک همراه با شیر خوردن منجر به شکلگیری پیوند قوی دلبستگی میان آنها میشود. در قلمروی روانشناسی اصطلاح دلبستگی (Attachment) نخستینبار توسط جان بالبی مطرح شد که از نظر وی «دلبستگی» ارتباط روانی عمیق پایدار میان دو انسان است؛ جان بالبی در نظریه خویش تاکید میکند که هیجانها جزء اساسی پدیدآیی دلبستگی هستند. طبق این نظریه کودکان با سبک دلبستگی ایمن، تجارب سرشار از ایمنی را تجربه کرده و در محیطهای به دور از اضطراب مختل کننده رشد کردهاند. اما در مقابل کودکان با سبک دلبستگی ناایمن دنیا را محیطی ناامن واسترسزا تصور میکنند که از توانایی موثر و سازنده در مواجهه با مشکلات و موقعیتهای تنشزا برخوردار نمیباشند.
بر طبق نظریه دلبستگی نوع رابطه مادر-کودک در سالهای اولیه زندگی و میزان دسترسی به مادر، میزان حمایت مادر هنگام احساس خطر، درجه حساسیت مادرانه و تکیهگاه ایمن بودن مادر برای کودک که تا بتواند به کاوش در محیط بپردازد سبک دلبستگی وی را معین میکند.
نکته حائز اهمیت آن است که از نظر بسیاری از نظریهپردازان شکلگیری و ایجاد دلبستگی مادر-فرزند متضمن امنیت روانی کودک فقط در چند سال نخست زندگی ناست، بلکه فعالیت سیستم دلبستگی در تمام طول زندگی و پیوندهای عاطفی دیگری چون دوستیها، ازدواج، روابط خویشاوندی و غیره اثر میگذارد.
امروزه در دیدگاه روانشناسی رابطه میان دوران کودکی خوب و زندگی همراه با رضایتخاطر در بزرگسالی کاملا مورد قبول و پذیرفتنی است. بهطور کلی میتوان گفت، دلبستگی بین مادر و کودک، شالوده اجتماعی شدن کودک را در سالهای بعد پیریزی میکند که این پیوند در رشد سالم کودک، نقش عمیق و گستردهای ایفا میکند.
به طور خلاصه مهمترین عامل تعیینکننده شخصیت فرد در بزرگسالی، رابطه وی با مراقب یا مادرش است و میتوان گفت یکی از عوامل شکلگیری شخصیت در بزرگسالی کیفیت دلبستگی در زمان کودکی فرد است؛ از اینرو پرداختن به نظریه دلبستگی میتواند راهی برای مطالعات موردنظر در زمینه رشد و شکلگیری شخصیت فرد در آینده محسوب شود.
به والدین تاکید میشود نقش خویش را در شکلگیری و رشد شخصیت فرزند خود جدی بدانند و تمام تلاش را به کار برند تا احساس امنیت را در فرزند خود ایجاد نمایند و در مجموع کودک را از دوست داشتن و علاقه خود مطمئن سازند؛ در غیر اینصورت کودک به این نتیجه میرسد که دنیا و انسانهایش غیرقابل اعتمادند و مهمتر از همه اینکه این الگوهای ذهنی نادرست در وجود وی تثبیت میشود و تا آخر زندگی فرد میتواند ادامه پیدا کند. به عنوان نکته پایانی توصیه میشود پدران و مادران حتما از مشاوره با متخصصان روانشناس بهرهمند شوند تا بتوانند با انتخاب درستتر برای فرزندان خویش از بروز مشکلات احتمالی در آینده جلوگیری کنند.
دیدگاه تان را بنویسید