چرا مسئولانی امثال منصوری، آقاتهرانی و ... ،اینچنین تملقگو شدهاند؟
رواج آلودگی «زبانبمزد»ی در کشور
ابراهیم فاطمی
دو روز پیش از قول محسن منصوری، معاون اجرایی رئیسی، در خبرها نقل شد که: «امروز دولت [آقای رئیسی] خودش را در مقابل مقام معظّم رهبری عددی نمیداند. خودش را صفر میداند. خودش را نوکر ولایت میداند».
این رویکرد که به قولی در تقابل با اصول متعدد قانون اساسی و آرمانهای انقلاب است که حفظ ارزش و کرامت انسانی را یکی از پایههای ایمانی نظام و کارگزاران را نوکران و خادمان ملت میداند؛ بازخوردهای منفی بسیاری داشت. عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب به این خودشیرینی چنین پاسخ داد :«خود رهبری خود را نوکر و خدمتگزار مردم میداند». مهدی فضایلی نوشت: «رهبر انقلاب: فلسفه وجود بنده و امثال بنده و دیگر مسئولان، خدمت است. ما نوکر و خدمتگزار مردم هستیم. اعتبار و آبروی ما به این است. اسلام این را برای ما معیّن کرده است. ما حقی به گردن مردم نداریم؛ مردم به گردن ما حق دارند.» واکنش برخی کنشگران اجتماعی و سیاسی نیز به تملقات او چنین بود که: «نکند ماجرای دولت احمدینژاد اتفاق بیافتد؛ که عملا همه کاستیهای دولت به پای رهبری ریخته شود.» عبدالرضا داوری، از نزدیکان دولت احمدینژاد در این مورد نوشت: «هر چند این جمله حتما به مذاق جریان انقلابی شیرین میآید، اما در عمل، دولت را «نوکر» و «فرمانبر» نشان داده و با سلب مسئولیت از دولت، نتایج عملکرد قوه مجریه را تماما بر دوش رهبر انقلاب میاندازد و این خطرناک است. امیرعباس هویدا، همواره در مکاتباتش با محمدرضا پهلوی، خود را «چاکر شاه» و دولتش را مجری اوامر ملوکانه مینامید. همین شیوه او که برخلاف رویه اغلب دولتهای مشروطه بود، دولت هویدا را فاقد مسئولیت نشان داد تا همه بحرانهای کشور در دهه پنجاه، مستقیما متوجه شاه و موجب فروپاشی رژیم شود».
این چاپلوسیها از کجا آمده؟
هفته گذشته، نقل قولی هم از مرتضی آقاتهرانی، نماینده مجلس و از چهرههای شاخص پایداری مطرح شد که: «ولایت مطلقه فقیه کافی نیست، اطاعت مطلقه باید باشد... علامه (مصباح) میفرمودند که ما حمایت از حضرت آقا و ولایت مطلقه فقیه را قبول داریم، اما ولایت مطلقه کافی نیست، اطاعت مطلقه هم باید در کنار آن باشد. مردم باید به معرکه بیایند. دستورالعمل حضور مردم در معرکه، اطاعت مطلق است.» اما فلسفه چنین تملقاتی چندان قابلدرک نیست. چهبسا فردی چون آقاتهرانی، چنین اعتقادی هم داشته باشد؛ هرچند که شاگردان معنوی آیتالله مصباح یزدی، باید درباره عدم همراهیهای ابتدایی ایشان نسبت به انقلاب و امام هم توضیحاتی ارائه بدهند. عدم همراهیهایی که باعث شد تا عدهای امثال مصباح را جزو ساکتین انقلاب بخوانند و عقاید افراطی او نسبت به ولایت فقیه و انقلاب و ...، که بعدها اتفاق افتاد، برایشان کماکان غیرقابل هضم باشد. اما این فلسفه هرچه که باشد، با ماهیت نظام اسلامی و صراحتی که در حکومتهای اسلامی صدر اسلام داشتهایم، در تناقض است. این فرمایش پیامبر اسلام که «به صورت متملقان خاک بپاشید»، دیگر به قدری تکرار شده که همه آن را فراوان شنیدهاند. حتی حضرت امیر علیهالسلام از استقبال و پشتسر دویدن مردم نهی میکردند و آن را متعلق به حاکمان دیگر میدانستند، نه حاکمان اسلامی.
این روزها بسیاری از مسئولان ظاهرا راه ارتقا، ثبات، تأمین منافع و چهبسا بیشینه کردن آن یا اثبات انقلابیگری خود را در بیان تملقات مشمئزکننده میدانند و ابایی هم از آثار فردی، اجتماعی و روانی چاپلوسیها و لفاظیهای توخالی خود ندارند
این خانواده خبرساز
ظاهرا این تملقگوییها و خودشیرینیها، یک اتفاق نیست و تبدیل به یک رویه شده است. حالا از موردهای سازمانی و فردی آن که بگذریم، مواردی که رسانهای میشوند هم چندان کم نیستند. نمونه کهنهتر این گفتارهای نهچندان بقاعده، اظهارات چندیپیش جمیله علمالهدی، همسر رئیسجمهور درمورد بانوی اول مملکت است که این عنوان را نه سزاوار خود؛ بلکه شایسته همسر رهبر انقلاب دانسته است. این گفتار به قدری خارج از منظومه فکری نظام حاکم بود که حتی حزباللهیها را هم به واکنش منفی و تند واداشت. همچنین در این خانواده، ماجرای دستبوسیهای علمالهدی، امام جمعه مشهد نیز هر از چندی به شدت خبرساز میشود؛ امری که البته گفته میشود بین علما شایع است و دال بر احترام به فردی که علم و تقوای بیشتری دارد، اما بین مردم و مسئولان شایع و پذیرفته نیست.
این مجیزگویان بیشمار!
از دیگر نقلقولهای تملقآمیزی که این روزها مطرح شده، صحبتهای غلامعلی صفایی بوشهری، نماینده رهبری در بوشهر است. او در توصیفی که از سپاه داشته، آن را یک هدیه الهی دانسته و گفته که «کارنامه سپاه مثل خورشید میدرخشد». همچنین در دیدار مداحان با رهبری، حسین سازور، از مداحان شناخته شده، گفته بود که «ما جایگاه شما را همطراز امیرالمومنین میدانیم و دفاع از شما و جایگاه شما، دفاع از پیامبر، دفاع از حضرت زهرا و امیرالمومنین است». کاظم صدیقی، امام جمعه موقت تهران نیز زمانی در مراسم بزرگداشت آیتالله مصباح یزدی، در سخنانی در توصیف رهبری گفته بود: «اسلام اهل بیت همان ولایتفقیه است و ایشان به عنوان نایب امام زمان(عج) حضور دارند تا کسانی که دستشان به امام عصر(ع) نمیرسد بوی آن را از ولیفقیه استشمام کنند». این دست مجیزگوییها، البته گاهی از سوی برخی از اعضای دفتر رهبری و نیز دیگر مقامات همچون حداد عادل و ... هم صورت میگیرد و درمواردی تعریف و تمجیدهایی از سادهزیستی و ... رهبری ارائه میشود.
طرفه آنکه ثناگویان و مخاطبان ثناگویی به رده و سطح خاصی از مقامات محدود نمیشوند و علاوه بر سیاست، در عرصه ورزش، رسانه و ... هم میشود نظایر آنها را سراغ گرفت؛ مداهنهگرانی که اظهارات شاذ آنها حتی بدنه وفادار به نظام را هم به سختی میتواند اقناع کند؛ چه رسد به نسل «ضد» و دهه هشتادیها، بدنه خاکستری و منتقدان را
واکنشهای منفی و تذکرات
این اظهارات بعضا -مانند بحث بانوی اول یا مقایسه رهبری با حضرت علی (ع)- از سوی دفتر رهبری یا خود ایشان هم با تذکراتی همراه بوده است. جالب اینکه حتی به خلاف عقیده حزباللهیها و سوپرانقلابیها، رهبری با واکنش منفی به رویکرد «ذوب در ولایت»، به افرادی که این تعبیر را به کار میبرند، تذکر دادهاند که: «بنده این حرف را از آدمهای حسابی کمتر شنیدهام. ذوب در ولایت یعنی چه؟ باید ذوب در اسلام شد. رهبری هم باید ذوب در اسلام باشد تا احترام داشته باشد.» رهبری حتی در برههای به سنت نادرست جشن تولد گرفتن برای ایشان هم که تازه باب شده بود، واکنش تندی نشان داده، آن را کار غلطی دانستند و خطاب به برگزارکنندگان چنین مراسمی که احتمالا درصدد خودشیرینی بودهاند، گفتند: «برگزارکنندگان مسئول وقت و عمر و اموالی هستند که در این کار صرف و ضایع میشود.»
مجیزگویی میکنند تا امتیاز بگیرند
طرفه آنکه ثناگویان و مخاطبان ثناگویی هم به رده و سطح خاصی از مقامات محدود نمیشوند و در عرصه ورزش، رسانه و ... هم میشود نظایر آن را سراغ گرفت. برای مثال علیرضا دبیر، رئیس فدراسیون کشتی در روز کشتی مقابل رئیس مجلس ایستاده و گفته بود: «آقای قالیباف، انشاءالله دفعه بعد که اینجا میآیید بنده شهید شده باشم.» او حتی در تعریف از قالیباف افزوده بود که «در جوانی هم به پای «حاج باقر» در کوهنوردی و حرکت شنا» نمیرسید! یا تعریف اخیری که سردار آزمون از قلعهنویی یا سروش رفیعی از گلمحمدی داشتهاند. یا تعریف و تمجیدهای اغراقگونه برخی از اصحاب رسانه و ...، از مسئولان و دولت و ... که عملا خارج از قواعد مرسوم است و بیشتر به این میماند که فرکانسهایی ارسال میکنند تا امتیازی بگیرند.
آسیبی که همه جا هست
تملقگویی در حالی در آشفتهبازار سیاست، اقتصاد، اجتماع، ورزش و ... ما رو به افزایش است که به قول زاکربرگ، بنیانگذار فیسبوک، مردم به صحبتهای شما توجهی ندارند و به آنچه ساختهاید، مینگرند. طبیعتا عملکرد مسئولان و آثاری که به جا میگذارند دیده میشود و تعریف و تمجید و اغراق و تملقها عملا نتیجه معکوس خواهد داشت...
به هر حال بسیاری از مسئولان راه ارتقا، ثبات، تأمین منافع و چهبسا بیشینه کردن آن یا اثبات انقلابیگری خود را در بیان تملقات مشمئزکننده میدانند و ابایی هم از آثار فردی، اجتماعی و روانی چاپلوسیها و لفاظیهای توخالی خود ندارند. دقیقا هم مشخص نیست که چنین تعاریف و تمجیدهایی چرا انجام میشود و آیا اساسا چنین اظهارات شاذی که حتی بدنه وفادار به نظام را هم به سختی میتواند اقناع کند؛ ازسوی نسل «ضد» و دهه هشتادیها، بدنه خاکستری و حتی منتقد مملکت پذیرفتنی است؟!
دیدگاه تان را بنویسید