مدرسه پادگان نیست!

وزیر آموزش‌وپرورش همین دیروز اعلام کرد مدارس ما پادگان نیست! بالاخره یکی پیدا شد که به فریاد کارشناسان و والدینی برسد که سال‌هاست از سیستم پادگانی میزان فزاینده خشونت در مدارس، می‌نالند و نسبت به آن اعتراض دارند. بطحائی با اعتراف به نقاط ضعف تربیتی و آموزشی در مدارس گفت:« ۱۰ سال پیش برای بازدید به کشوری که از حیث فرهنگ تمدن و زیربناهای حکومتی و اقتصادی کیلومترها از ما عقب‌تر است رفته بودم. دانش‌آموزان آن‌ها در مدرسه زنده بودند زندگی می‌کردند و شور و اشتیاق در کلاس درس موج می‌زد. نمره ما از این جهت خوب نیست.»

آذر فخری، روزنامه‌نگار

پرده گوش پاره شده، صورت و زیر چشم کبود و دندان‌های شکسته، دست و پای مو برداشته، تجاوز و تعرض، اخراج از کلاس و مدرسه، درگیری فیزیکی دوجانبه بین معلم و دانش‌آموز و... 

دیگر جایی برای پنهان و حاشا کردن نمانده است؛ در مدارس ما، درست مثل هر جای دیگری در این جامعه، خشونت دارد غوغا می‌کند. و همه می‌دانیم چرا: شرایط معیشتی و بحران اقتصادی حقوق و دریافتی کم و هزینه‌های بسیار... بسیار بالای زندگی، آستانه تحمل اغلب مردم را پایین آورده است. در جایی‌که والدین با وجود این فشارها، تحمل یکی دو فرزند خود را ندارند، تصور کنید معلمی را که باید با حدود 20 تا 30 نفر از این بچه‌ها و در یک فضای محدود به نام کلاس، سر و کله بزند. 

نه فضای خانه‌های کوچک آپارتمانی استانداردهای مناسبی برای تربیت و پرورش و بازی کودکان دارند و نه مدارس با کلاس‌های تنگ و تاریک و تعداد بیش از حد استاندارد دانش‌آموزان. 

چنین است که خواه ناخواه، در جایی معلم هم کم می‌آورد و خشونت دست بالا را می‌گیرد و کار نه فقط به آزار و توهین و تحقیر کلامی و اخراج از کلاس که گاه  به ضرب و شتم هم می‌رسد. ضرب و شتمی که چنان به دانش‌آموز ضربه و آسیب می‌زند که آدمی درمی‌ماند این همه خشونت چگونه در درون یک «آموزگار» تلنبار شده و چرا؟ و چرا او به‌عنوان یک مسئول آموزشی و تربیتی، نمی‌تواند خشم خود را کنترل کند. 

یک کشف تازه!

وزیر آموزش‌وپرورش همین دیروز اعلام کرد مدارس ما پادگان نیست! باور کنید بالاخره یکی پیدا شد که به فریاد کارشناسان و والدینی برسد که سال‌هاست از سیستم پادگانی و نظام‌جمع و صبح‌گاه و میزان فزاینده خشونت در مدارس، می‌نالند و نسبت به آن اعتراض دارند.   سید محمد بطحائی با اعتراف به نقاط ضعف تربیتی و آموزشی در مدارس، می‌گوید: «نمی‌توانیم نمره خوبی در همه امور مدارس کسب کنیم. ۱۰ سال پیش برای بازدید به کشوری که از حیث فرهنگ، تمدن و زیربناهای حکومتی و اقتصادی کیلومترها از ما عقب‌تر است رفته بودم. دانش‌آموزان آن‌ها در مدرسه زنده بودند، زندگی می‌کردند و شور و اشتیاق در کلاس درس موج می‌زد. نمره ما از این جهت خوب نیست.»  وزیر می‌پرسد: «بچه‌های ما امروز چه‌قدر نیاز دارند مدل‌های حد در تابع یا فرمول‌های شیمیایی را بدانند و چه‌قدر می‌توانند اگر به کار نادرستی دعوت شدند، «نه» بگویند؟»  وزیر اذعان دارد که:«بانشاط‌سازی مدارس، کار بسیار سختی است و با یک دستورالعمل و بخشنامه انجام نمی‌شود. تا مدارس به این نقطه برسند مسیر سختی پیش‌رو داریم. نظام آموزش و پرورش ما با انحراف‌ها و خطاهایی مواجه شده و ریشه بسیاری آسیب‌ها در سطح جامعه به غفلت در مدرسه برمی‌گردد؛ گاهی نخواسته‌ایم و گاهی نتوانسته‌ایم؛ اما باید مدارس را به سمت مطلوب هدایت کنیم، ولو شده یک قدم به جلو برویم. ما زندگی کردن، صبوری و مسئولیت‌پذیری را با دانش‌آموز در مدارس کار نمی‌کنیم چون وقت و زمان کافی برای آن نداریم. بطحائی معترف است:«متاسفانه گاهی اوقات با رفتارهای سختگیرانه، تمام احساسات کودکانه را در وجود دانش‌آموزان‌مان می‌کشیم. درهیچ کجای دنیا این کار را نمی‌کنند. مدرسه که پادگان نیست.»

آموزش‌وپرورش، متولی آموزش برای «دانستن»، آموزش برای «عمل کردن»، آموزش برای «زیستن» و آموزش برای «باهم زیستن» است. در نظام آموزشی ما کدام‌یک از این چهار عنصر به دانش‌آموز که بماند، به معلم و مدیر یاد داده شده است و از آنان در این زمینه بازخواست می‌شود؟

مدرسه از دانش‌آموز عقب‌تر است!

دانش‌آموزان ما امروز در وضعیتی قرار دارند که نسبت به تکنولوژی‌های روز و طبعا نسبت به مسائل هنری و فرهنگی و اجتماعی مربوط یا نامربوط به خود، توانایی‌ها و اطلاعات بیشتری دارند و همین توانایی و اطلاع داشتن به آنان اعتماد به‌نفس و جسارت خاصی می‌دهد؛ زیرا می‌بینند در همین چند زمینه خاص هم والدین‌شان و هم آموزگاران و متولیان مدرسه‌شان، از آن‌ها خیلی عقب مانده‌اند. به همین دلیل است که وقتی دانش‌آموزی از سوی معلمش تنبیه شده و به حیاط مدرسه فرستاده می‌شود، با گوشی همراهش به پلیس 110 اطلاع می‌دهد از سوی معلمش مورد ضرب و شتم قرار گرفته و اعلام دعوی می‌کند! اگر بالاخره مقام وزیر به این آگاهی رسیده که مدرسه پادگان نیست و نباید در آن چنین و چنان سخت‌گیری‌ها  و ضبط و ربط‌های سفت و سختی صورت بگیرد، باید حواسش به موارد این چنینی نیز باشد.مدرسه و «نظام» آموزشی ما آن‌قدر عقب است که هنوز تا مدت‌ها باید یک نفس بدود تا به دانش‌آموزان خود برسد!

بطحائی معترف است که متأسفانه گاهی اوقات با رفتارهای سختگیرانه، تمام احساسات کودکانه را در وجود دانش‌آموزان‌مان می‌کشیم، درهیچ کجای دنیا این کار را نمی‌کنند، مدرسه که پادگان نیست

فریبا عدلی، عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا نیز چنین معتقد است:  نظام آموزشی از یادگیری بازمانده است. یادگیری و مدیریت آن‌طور که باید باشد نیست، بیش از 20 مهارت برای مدیر در مدرسه و مقاطع مختلف تعریف شده است، مدیران ما کجا تعلیم دیده‌اند؟ مدرک مدیران ما متفاوت از عمل آن‌ها است، یا باید بگوییم تحصیلات اهمیتی ندارد یا اگر فرض تحصیلات و تخصص را قبول کردیم باید آن ‌را رعایت کنیم نظام آموزشی ما نظام یادگیرنده نیست از تغییرات بازمانده است.من  معتقدم آموزش‌وپرورش ما روح اداری دارد. یعنی اداره کردن آن مهم‌تر از آموزش و یادگیری است، باید به گزینش نیروی انسانی دقت شود، که چه کسی باید معلم یا مدیر بشود؟ مدیریت فرآیند حرفه‌ای شدن را طی نکرده است، چون مدیر، باید مدیر تربیت شود نه زاده، نمی‌دانم که چرا از دروس مدیریت آموزشی که آموزش می‌دهیم استفاده نمی‌کنیم، چرا نهاد آموزش‌وپرورش به دور خود حصار کشیده است و از نقد شدن می‌ترسد؟»

عدلی در مورد مقاومت عجیب آموزش‌وپرورش ما در مواجهه با تغییرات نوین جهانی می‌گوید: «نظام آموزش‌وپرورش ما در سال 2015 در میان 70 کشور رتبه 53 را داشت، جهان تغییر می‌کند اما ما در برابر این تغییرات مقاومت می‌کنیم، برای من عجیب است که چرا آموزش‌وپرورش این‌قدر مقاومت می‌کند، ظرفیت بسیاری از کارها را دارد اما انجام نمی‌دهد، اگر مدیر تربیت شده به کار بگیریم؛ اگر واقعا یافته‌ها را قبول کنیم باید همین یافته‌ها ملاک عمل ما باشد، اما در آموزش‌وپرورش  مقاومت وجود دارد. در جامعه هم البته یکسری جریان‎هایی وجود دارد که به خشونت دامن می‎زند، اما باید پرسید نقش نظام آموزش‌وپرورش در این میان چیست؟»

عدلی شرح می‌دهد آموزش‌وپرورش متولی آموزش درچهار زمینه خاص است. آموزش برای «دانستن» آموزش برای «عمل کردن»، آموزش برای «زیستن» و آموزش برای «باهم زیستن». در نظام آموزش‌وپرورش ما کدام‌یک از این چهار عنصر زیست فردی و اجتماعی به دانش‌آموز که بماند، به معلم و مدیر یاد داده شده است و از آنان در این زمینه بازخواست می‌شود؟ 

زمینه‌های بروز خشونت در مدارس

علیرضا شریفی یزدی، جامعه‌شناس و عضو پژوهشکده خانواده می‌گوید: برخی خشونت‌ها تحت‌عنوان خشونت‌های عریان در جامعه ملموس است. وقتی فحاشی، ضرب و شتم بی‎احترامی، بی‎قانونی و... در سطح جامعه فراگیر می‎شود به‌طور قطع در خانواده و نظام آموزشی تأثیر منفی می‌گذارد زیرا از نگاه افراد درون جامعه خشونت به امری عادی تبدیل می‌شود و مردم خود را مجاز می‌دانند در هر عرصه و جایگاهی واکنش‌های خشونت‌آمیز از خود نشان دهند و آن را یک شیوه تنبیهی می‌دانند.  شریفی می‌گوید:  اگر قرار است خشونت را در سطح دستگاه تعلیم و تربیت بررسی کنیم ابتدا باید این نکته مطرح شود که وقتی در جامعه به‌راحتی اعدام در ملأعام و... صورت می‌گیرد مسلما هر فردی حتی در نظام تعلیم‌وتربیت نتیجه می گیرد که می‌تواند در تربیت دانش‌آموزان از روش‌های تنبیهی سخت استفاده کند.»

شریفی چنین ادامه می‌دهد: «نکته قابل تامل دیگر این است که در سیستم تعلیم‌وتربیت قانون جدی و صریحی برای معلمان خاطی وجود ندارد. حتی در این زمینه به‌صورت اجرایی معلمان خاطی را مجازات نکرده‌ایم. وقتی در این زمینه قانونی به تصویب نرسیده است به‌طور قطع آن‌دسته از معلمانی که به لحاظ روحی ظرفیت تحمل دانش‌آموزان را ندارند به‌راحتی مرتکب این امر ناپسند می‌شوند.

به گفته شریفی یزدی، مدارس ما هنوز استانداردهای لازم را ندارند. مثلا یکی از موارد استانداردسازی این است که حد نصاب یک کلاس بین 18 تا 22 دانش‌آموز باشد، اما در برخی مدارس کلاس‌های 45 نفره هم داریم و طبیعی است که چنین ازدحامی زمینه خشونت معلمان را در اداره کلاس درس به‌وجود می‌آورد. این استاد دانشگاه تصریح می‌کند: «با بالا رفتن تعداد دانش‌آموزان یک کلاس به‌طور طبیعی فشار روانی که بر معلم وارد می‌شود، زیاد و آستانه تحملش پایین می‌آید. بنابراین شاهد رفتارهای ناهنجار اخلاقی  و غیرعلمی هستیم.» شریفی یزدی به تبعات منفی اجتماعی و روانی دانش‌آموزانی که مورد تنبیه بدنی واقع می‌شوند اشاره می‌کند: «دانش‌آموزانی که از سوی معلمان در مدارس مورد خشونت قرار می‌گیرند عقده‌های روانی در آن‌ها شکل می‌گیرد و آثار این حس حقارت را در جامعه بروز خواهند داد و از جامعه انتقام خواهند گرفت.اصولا خشونت تولید کننده رفتارهای ناپسند دیگری است که در جامعه به شکل رفتارهای خشن بروز پیدا می‌کند.» این جامعه‌شناس تاکید می‌کند: «ریشه بروز اختلالی مثل وندالیسم و جامعه‌ستیزی را باید در خشونت‌های دوران کودکی افراد جست‌وجو کرد؛ این افراد در بزرگسالی با ورود به جامعه، اموال عمومی را تخریب می‌کنند و انتقام‌جویی برای آن‌ها به شکل یک تفریح و لذت می‌شود که حال‌شان را خوب می‌کند.مطالعات در زمینه اختلال وندالیسم بیانگر این مهم است که وندالیستی ناشی از بازتولید خشونت‌هایی است که ایستگاه اولیه‌اش مدرسه است!