گفتوگو با فردین علیخواه، جامعهشناس، درباره نسبت اینستاگرام و زندگی روزمره؛
زندگی با فیلتر اینستاگرام
اینستاگرامبازها هر روز حدود ۹۵میلیون عکس و فیلم بارگذاری میکنند و اغلب آنها کمتر از ۴۰ سال دارند. دنیل پنی در مجله معتبر بوستون ریویو مینویسد: اینستاگرام شبکه اجتماعی بورژواهاست و البته آنهایی که ادایشان را درمیآورند. بنابراین جای تعجب نیست که مدها و سبکهای زندگی توسط این کاربران جوان پولدار و به عبارتی بهتر «ذائقهسازان» و «ذینفوذان» ساخته میشوند و به مخاطبان تشنه که هر روز ساعتها صرف دیدن و جذب محتوای بصری میکنند، میرسند.
میترا فردوسی پژوهشگر مطالعات فرهنگی
شاید در وهله نخست بگوییم در اینستاگرام جز به اشتراکگذاری لحظههای ناب و خاص زندگی اتفاق خاص دیگری که نمیافتد و نباید سخت گرفت. اما نکته دقیقاً همین جاست که لحظههایی که در اینستاگرام ثبت میشوند، لحظههای لزوماً واقعی یا برشهایی از داستان روزمره ما نیستند خبر بد این است: ما برای اینکه خوراک مناسبی برای استوریها و پستهایمان داشته باشیم، لحظات اینستاپسند خلق میکنیم. بهعبارتی گاهی تصاویر اینستاگرامی ما، بخشی از زندگی نیست بلکه زندگی واقعی ما بخشی از زندگی مجازی ما در اینستاگرام است. «محتوای اینستاپسند» در کنار هم نماینده یک جهانبینی نوظهورند که در آن «فتوژنیک» بودن غذا بهجای خوشمزه بودن مینشیند، «عکسخور» بودن کافه به کیفیت آن و حتی این وسواس اینستاپسند بودن به انتخاب دوستها و به روابط اجتماعی هم کشیده شده است و همانطور که آلن دوباتن فیلسوف معاصر میگوید:«براساس منطق اینستاگرام، وقتگذرانی با دوست چاق دوران دبیرستان یک اشتباه گذشتناپذیر است، به جایش باید آدمهای اینستاپسند پیدا کنی!» اینجاست که در برابر این پدیده متناقض باید دست به دامان تحلیلهای جامعهشناختی شد تا دانستههای این جهانبینی جدید را برایمان بشکافد.
در این مورد با فردین علیخواه جامعهشناس و تحلیلگر مسائل اجتماعی، به گفتوگو نشستهایم با اولین پرسش:
آیا میشود گفت این شبکه اجتماعی توسط سلبریتیها و ذینفوذها دستگاهی برای ذائقهسازی و ساختن نوع خاصی از سبک زندگی فراگیر شده است؟
باید توجه داشت که تغییر یا شکلگیری سبک زندگی منابع مختلفی میتواند داشته باشد. در این خصوص نگاه من به نقش شبکههای اجتماعی و بهطورخاص اینستاگرام در موضوع اشاعه سبک زندگی و شکلگیری ذائقه؛ نقش تسهیلگری است و به همین دلیل فکر میکنم باید از اصطلاحاتی نظیر دستگاه ذائقهسازی با احتیاط استفاده کرد. در واقع من با نگاه دترمنیستی یا تعینگرایانه به رسانه موافق نیستم. به نظرم در مرتبه یا رده نخست اتفاقی در اذهان رخ داده است و شبکههای اجتماعی پس از آن وارد کارزار میشوند. برای مثال این ارزش در زندگی امروز در حال ریشه دواندن است که باید در این عمر کوتاه که مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار آن باشد از زندگی لذت برد گذشته و آینده را رها کرد و در خود حال زندگی کرد. شبکههای اجتماعی بعد از گسترش چنین جهانبینی وارد میشوند. آنان عمدتاً مصداقهایی برای افراد فراهم میکنند تا بگویند مردم چگونه از زندگیشان لذت ببرند. یا این نگاه که من باید از نظر زیبایی در مقایسه با سایرین سرآمد باشم. در مورد اخیر هم شبکههای اجتماعی مصداقها و روشهای زیباشدن را در اختیار جویندگان آن قرار میدهند. البته میتوان سؤال کرد که نقش شبکههای اجتماعی در شکلگیری چنین ایدهها و ارزشهایی در جامعه چیست؟ آیا نقش اصلی در این زمینه را نیز آنها برعهده دارند یا سایر نهادهای اجتماعی هم در این زمینه نقش خاص خود را ایفا میکنند؟ سبک زندگی جزء مواردی است که زمان زیادی برای شکلگیری آن لازم است و اگر هم شکل گرفت ماندگاری طولانی دارد و به دشواری تغییر میکند. منتها من با اصل استدلال شما موافقم. این روزها شبکههای اجتماعی بهویژه در بین جوانان نقش قابلتوجهی ایفا میکنند.
این سبک زندگی اینستاگرامیشده چه ویژگیهایی دارد؟
افراد در شبکه اجتماعی نظیر اینستاگرام، سبکهای زندگی مختلفی را در معرض دید دیگران قرار میدهند. برای مثال در یکی پاسداشت طبیعت پررنگتر است، در دیگری بازنمایی زندگی فانتزی یا لاکچری در خانه، در یکی نمایش صرف ثروت و در دیگری دوستی و الفت با حیوانات و البته ترکیبی از اینها هم قابلشناسایی است. روشن است که فرد یا «خود» محور همه انواع بازنماییها در شبکههای اجتماعی است. در مجموع میتوان گفت اتمسفر کلی حاکم بر این تصاویر بازتاب زیباییشناسانه زندگی است. هرچند تعیین معیارهای اجتماعی برای زیباییشناسی دشوار است ولی در مجموع افراد تلاش میکنند نشان دهند نگاهی زیباییشناسانه به زندگی روزمره دارند و به خوبی میتوانند از هر امر هنری و غیرهنری رمزگشایی کنند. برای مثال اگر قرار است غذای روی میز ناهارخوری به نمایش درآید تلاش میشود تا نمودی زیباییشناسانه از آن، یعنی به شکل تزیین شده و رنگبندی شده نشان داده شود. داشتن سلیقه برتر و مواجهه ذوقی با زندگی در همه امور زندگی روزمره در شبکههای اجتماعی حرف نخست را میزند.
البته باز هم قبل از این موارد میتوان این پرسش جامعهشناسانه را طرح کرد که هماکنون کدام طبقه یا کدام سبک زندگی در ایران به عنوان الگو حضور دارد و افراد تلاش میکنند تا از آن تقلید یا پیروی کنند؟ نمایندگان این سبک زندگی یا طبقه چه کسانی هستند؟ آیا مدلی وجود دارد و آنچه در شبکههای اجتماعی میبینیم پیروی از آن مدل است؟ آن مدل در دستان کیست؟ آیا آنان لزوماً طبقات مرفه هستند؟ نکته جالب آن است که عدهای در شبکههای اجتماعی صرفاً پول خود را نشان میدهند و نه سبک زندگی خود را! دقیقاً دلارها را در دست میگیرند و به رخ بیننده میکشند. این هم خودش جالب است. به قول یکی از محققان این حوزه در شرایط جدید شما مدام این احساس را دارید که روی صحنه هستید.
به نظر شما منطق بازار چهطور بر محتوای اینستاگرام سوار شده است؟
وقتی شبکههای اجتماعی گسترش یافتند برخی نظریهپردازان بسیار خوشبین شدند. حتی کسانی که روی موضوع شهرت کار میکردند معتقد بودند امری مانند شهرت قبلا صرفاً در دستان رسانههای جمعی غولپیکر بود و آنان بودند که تصمیم میگرفتند چه کسی سلبریتی شود، اما از این پس شاهد شهرت دموکراتیزه شده خواهیم بود. رسانههای جمعی کمرنگ خواهند شد و رسانههای فردی نظیر اینستاگرام رشد خواهند کرد و همین امر دستیابی به شهرت را دموکراتیزه خواهد کرد. عدهای از چرخش رسانهای به سوی مردم معمولی صحبت کردند. اینکه مخاطب دیگر صرفاً مصرفکننده نیست. ما در شبکههای اجتماعی از مصرفکننده به سوی مشارکتکننده خواهیم رفت، ولی متأسفانه این اتفاق با همه وجوه آن رخ نداد. بازاریابان در مدت زمان کوتاهی متوجه پتانسیل عظیم شبکههای اجتماعی برای تبلیغات شدند.
آنچه در فضای شبکههایی مانند اینستا بازنمایی میشود کمتربه زندگی روزمره ارجاع دارد. برای مثال آیا واقعاً همه ایرانیان هنگام خواندن کتاب، سبد گل و فنجان قهوه در کنار کتابشان قرار دارد؟
آنان همان مردم معمولی را هدف گرفتند. اینکه چگونه میتوان آنان را به خرید تشویق کرد. جالب آنکه بهتدریج همه قواعد تبلیغات در رسانههای سنتی به فضای شبکههای اجتماعی سرایت کرد. نور، صدا، رنگ، تصویربرداری پسزمینه، همه و همه مجدداً برای صید مخاطبان بهکارگرفته شدند. منتها در اینجا نه سوپراستارها بلکه آدمهای معمولی دیگران را به خرید تشویق میکنند. آنان صمیمیتی کاذب و تصنعی میسازند و در پس همین صمیمیت به دنبالکنندگان خود کالا تحمیل میکنند. قرار بود تولید محتوا توسط افراد صورت گیرد. تولید محتوایی فارغ از کالایی شدن و قرار بود شبکههای اجتماعی بیشتر به رها شدن از قید و بندهای زندگی مصرفی و تجملی کمک کنند تا وابستگی بیشتر به آن.
«محتوای اینستاپسند» که در خود پلتفرم اینستاگرام قابلردگیری با این هشتگ (Instagrammable#) است، خود نماد نوعی جهانبینی نوظهور است که شایدبدون هیچ ارجاعی به واقعیت زندگی روزمره، برساختی از عناصر گوناگون و تلفیقی باشد؛ مثلاً زندگی در ماشینهای ون قدیمی که بهعنوان نوع جدیدی از نگرش به خانه و حتی خانواده، اکنون ترند شده است. این جهانبینی جدید یا این دین جدید، چه تأثیری بر پیروانش میگذارد؟
صحبت کردن از تأثیر دشوار است. ولی همانطور که خودتان هم اشاره کردید آنچه در فضای شبکههایی مانند اینستا بازنمایی میشود کمتر به زندگی روزمره ارجاع دارد. برای مثال آیا واقعاً همه ایرانیان هنگام خواندن کتاب، سبد گل و فنجان قهوه در کنار کتابشان قرار دارد؟ درباره تأثیر به اصطلاح زندگی که به واسطه رسانهها بازنمود میشود باید گفت یکی از آثار آن شکلگیری احساس محرومیت و عقبماندگی در زندگی در دنبالکنندگان است. گویی همه جهان با زندگی برخورد ذوقی دارند و کارشان فراغت و فراغتشان کار است.
قاعدهای در اینستاگرام شکل گرفته است که بیشتر کاربران صرفاً خوشی و سرخوشی خود را منعکس میکنند. حتی وقتی از مرگ هم صحبت میکنند تصویر خرما با مغز گردو در داخل یک سینی نقره را به نمایش میگذارند
استعارههای بصری خاصی که سلبریتیهای اینستاگرام در تولید محتوایشان بیان میکنند ما را به مصاف با وسوسههای پایانناپذیر و غبطههای بیامان میفرستند: درواقع با عکسها و ویدئوهای سفرهای هیجانانگیز و لاکچری و خوش آبورنگ و خوراکیها و همهچیز... آیا میتوان همداستان با آلن دو باتن، که این وسوسهها را مولد احساسات سرشار از حجم دردناک «ترس فقدان» میداند بگوییم علت بخشی از ملال و سرخوردگی رو به افزایش نسل جوان (مصرفکننده اینستاگرام) همین موضوع است؟
دقیقاً با شما موافق هستم. بهرغم آثار مثبتی که ممکن است شبکههایی مانند اینستاگرام داشته باشند ممکن است زمینه رشد احساس محرومیت نسبی و شاید هم مطلق در بین افراد را افزایش دهند. در سالهای اخیر روانشناسان مطالعات گستردهای در این حوزه انجادادهاند. برخی از تحقیقات بر «لافزنی فیسبوکی» Facebragging متمرکز شدهاند. منتها نکته قابل تأمل آن است که پستهای افرادی که احساس محرومیت به آنها دست میدهد نیز در دیگران احساس محرومیت ایجاد میکند! درواقع گویی قاعدهای در اینستاگرام شکل گرفته است که بیشتر کاربران صرفاً خوشی و سرخوشی خود را منعکس میکنند. حتی وقتی از مرگ هم صحبت میکنند تصویر خرما با مغز گردو در داخل یک سینی نقره را به نمایش میگذارند. من به جای ترس فقدان، ترس از معمولی بودن را ترجیح میدهم. با اینکه میکروسلبریتیها و حتی کاربران عادی اینستاگرام افرادی معمولی هستند، ولی همه تصاویر و رفتارهایشان بر این امر اصرار دارد که من آدمی معمولی نیستم و من با سایر آدمها تفاوت دارم.
دیدگاه تان را بنویسید