کلونیهای پنهان تجرد و انزوا در زیر پوست جامعهای خانوادهمدار:
تنهایان یلدای خود را چگونه گذراندند؟
در شب یلدای ملیمان، علاوه بر پسران و دخترانی که در کافهها و یا در خانههای مجردی یکدیگر جمع شده بودند، زنان و مردان متارکه کردهای هم بودند که تنها در گوشه تنهایی خود نشسته و با یادآوری خاطرات تلخ و شیرین خانوادهای که از دست دادهاند، یلدا را با اشک و اندوه به صبح رساندند. برای اینان، شب یلدا، شام غریبان بود؛ شبی که شاید در سال گذشته آن را در کنار همسر و فرزندان خود گذرانده بودند، اما امسال کزکرده در گوشه انزوای خود، چارهای جز پذیرش درد تنهایی و تحمل اندوه خود نداشتند.
آذر فخری، روزنامهنگار
امسال با توجه به انبوه فشارها و بحرانهایی که از زمین وآسمان و مسئولین و سلاطین سکه و قیرو غیرو بر مردم وارد شد؛ قرار ناگفته همه این بود که شب یلدا، بهعنوان آیین و سنتی ملی، مورد توجه و عنایت قرار بگیرد و تا میشود در بهجا آوردن آن، هرچند با وجود گرانی آجیل و میوه، سنگ تمام گذاشته شود.
این قرار ناگفته، اشارههای فراوانی داشت به اهمیت خانواده و جمع شدن افراد دو سه نسل زیر یک سقف و گذراندن لحظات شادی که در زندگی انسان ایرانی، بسیار کمیاب است. برای همین، هم خود شهرداری و هم فرهنگسراها و محافل و NGOهای مختلف، مراسمی برای این شب تدارک دیده بودند؛ در خانههای سالمندان، در گرمخانهها، در آسایشگاهها و حتی در زندانها.
عنایت به آیینهای ملی، که همه به نوعی با وحدت ملی و گردهمآیی مردم، همراه و عجین است، این روزها و در این برهه از زمان نیاز اساسی مردمان ماست؛ مردمانی خسته از دویدن و کمتر رسیدن. مردمانی که دیگر چندان چشم امیدی به مسئولان خود برای حل مشکلات ندارند، مردمانی که اغلب آنان بیش از یک بیکار در خانه دارند. مردمانی که دیگر وسع جیبشان فرصت شادی روح و جسم را از آنان گرفته است.
به هر حال و با تمام دردها و رنجها و کمبودها و بیاعتمادیها و نیز با تمام بیمبالاتیها و آتش گرفتن مدرسه و سوختن و کشته شدن دانشآموزان مردم نهایت تلاش خود را کردند که این یک شب را، «شب یلدا» را بیخیال خیلی چیزها شوند و دورهمی، در مقابل مصائب و مشکلات، سنگر بگیرند.
افرادی که در حس تنهایی و انزوا غوطهور هستند عموما از عزتنفس و خودپنداری مثبت محروماند، در برخوردهای اجتماعی با اضطرابی بالقوه مواجه میشوند و همواره از آسیب روابط اجتماعی خود با دیگران در هراس به سر میبرند
آنچه در نگاه اول به چشم میآید این است که تاحدودی چنین شد. عصر جمعه به بعد، خیابانها خلوت شدند. ترافیک کم بود و از خانههای شهر صدای شور و شادی و خنده میآمد. و این برای همه ما اتفاق خجستهای است.
کلونیهای پنهان؛ در جامعه خانوادهمدار!
اما آنچه در نگاه دوم که نگاه دقیقتر وموشکافانهتری است، دیده شد، تنهایی انسان ایرانی بود. دراین شب، اغلب جوانانی که توان ازدواج ندارند و در حال عبور از جوانی و ورود به میانسالیاند، و تنها زندگی میکنند در کافههای شهر، دورهمیهای مجردی راه انداختند. لازم نبود از آنها پرسیده شود که چرا ترجیح دادهاند، دوراز خانواده مرجع و در کنار دوستانشان باشند؛ خانواده مرجع و خودشان هم از این وضعیت خسته شدهاند. اینهایی که در شب یلدا باید پیش همسر و یکی دوتا فرزند خود و در کنار خانوادههای مرجع خود میبودند تنها و بیآشیانه، ترجیح داده بودند با کسانی باشند که درکشان میکنند و معنی این تنهایی و گریز را میفهمند.
مهمترین علت تنهایی افرادی که به هر دلیل متارکه کرده و دیگر خانوادهای ندارند، این است که خانوادههای مرجعشان خواسته یا ناخواسته آنان را از خود میرانند؛ واکنش خاموش والدین با این فرزندان به گونهای است که اینان خود ترجیح میدهند در جمعهای خانوادگی نباشند
کلونیهایی از این دست، در جامعه ما کم نیستند. آن هم جامعهای که سنت و عرف و قانونش بهشدت خانوادهمدار است و مدام آن را تبلیغ میکند و البته مدام امکان رسیدن و ایجاد آن را مشکلتر میکند که هیچ با ایجاد بحرانهای کلافهکننده نوبهنو بنیان خانوادههای موجود را هم به هم میریزد.
در این میان و در شب یلدای ملیمان، علاوه بر آن پسران و دخترانی که در کافهها و یا در خانههای مجردی یکدیگر، جمع شده بودند، زنان و مردان متارکهکردهای هم بودند که تنها در گوشه خانه تنهایی خود نشسته و با یادآوری خاطرات تلخ و شیرین خانوادهای که از دست دادهاند، یلدا را با اشک و اندوه به صبح رساندند. برای اینان، شب یلدا، شام غریبان بود؛ شبی که شاید در سال گذشته آن را در کنار همسر و فرزندان خود گذرانده بودند اما امسال با ورق زدن آلبوم عکسها و کزکرده در گوشه انزوای خود، چارهای جز پذیرش درد تنهایی و تحمل اندوه خود نداشتند.
در این میان، اگر جوانان ازدواجنکرده، میتوانند کلونیهایی برای خود تشکیل دهند و با در کنار هم بودن، احساس حضور و تعلق در جمع را داشته باشند، متارکهکردگان، کمتر وارد کلونی میشوند و اگر هم کلونی داشته باشند، کلونیشان اندوهبار و کسالتآور است و برای همین هر کدام از اینان ترجیح میدهند در آیینهای جمعی و خانوادگی، حضور نداشته باشند.
اما مهمترین علت تنهایی افرادی که به هر دلیل متارکه کرده و دیگر خانوادهای ندارند، این است که خانوادههای مرجعشان، خواسته یا ناخواسته آنان را از خود میرانند. بهخصوص در مراسمی که اغلب افراد خوشبخت! و غیر متارکه کرده خانواده حاضرند، واکنش خاموش والدین با این فرزندان به گونهای است که اینان خود ترجیح میدهند در این جمعها نباشند؛ معمولا والدین طلاق و متارکه فرزندان خود را تا مدتها از فامیل پنهان میکنند و برای غیبتشان، بهانههای مختلف میتراشند.
با وجود افزایش طلاق و متارکه در جامعه امروز ایرانی، هنوز هم این مسئله یک تابو به شمار میآید و خانوادهها از علنی کردن آن، احساس شرم و خجالت و شکست میکنند. در حالیکه طلاق آن روی قراردادی به نام ازدواج است که نتوانسته اهداف خود را تامین کند و لاجرم دو نفر و دو طرف آن، برای حفظ سلامت روحی و جسمی خود، ترجیح دادهاند از این قرارداد خارج شوند غافل از آنکه فشار قضاوتها و حاشای خانوادهها، آنان را دچار درد و رنج و افسردگی مضاعفی میکند.
چنین است که در مراسم آیینی چون شب یلدا، در پشت درهای بسته بسیاری، زنان و مردانی بودند که با یا بدون کلونی خاص خود، اشکهای حسرت و اندوه و جداافتادگی و راندهشدگی باریدند، تا صبح شود و این ثانیههای دیرگذر رنجبار تمام شوند.
تنهایی و روند فزآینده آن
گرایش به تنها زیستی، همزمان با توسعه شهرنشینی گریبانگیر جامعه ایرانی شده، این اتفاق درحالی روند صعودی دارد که با تاخیر ازدواج جوانان و افزایش معضلات اجتماعی گره خورده است. درحالی جامعه ما بهعنوان یک کشور جهان سومی، با آن مواجه شده که امکانات لازم فرهنگی برای انسجام و وابستگیهای اجتماعی، خانوادگی و شهری به وجود نیامده است.
سه میلیون از خانوارها، افرادی هستند که به صورت مجردی و تنها زندگی میکنند؛ این آماری است که در سرشماری نفوس و مسکن سال 95 به ثبت رسیده است. همزمان با افزایش سن ازدواج، تمایل به «زندگی مجردی» نیز زیاد شده است.
جامعهشناسان دهه 90 را آغاز افزایش زندگی مجردی میدانند. اگرچه قبل از این دهه این نوع زندگی در ایران وجود داشت، اما با ورود دهه شصتیها به دوره جوانی تعداد زندگیهای یک نفره هم افزایش یافت بهطوریکه وزیر وقت ورزشوجوانان در سال 91 اعلام کرد 30 درصد جوانان در کلانشهرهای تهران، شیراز، مشهد اصفهان، تبریز و اهواز به تنهایی زندگی میکنند. مینا دارابی، جامعهشناس وآسیبشناس اجتماعی میگوید: «فرد تنها، همواره با این حس مواجه است که دیگران وی را درک نمیکنند و نمیفهمند. اگرچه این حس در گام اول، برداشتی ساده به نظر میرسد که ممکن است امری عادی تلقی شود، اما استمرار چنین احساسی تبعات ناخوشایندی در بر خواهد داشت و میتواند با آسیبهایی جدی و مخاطرهآمیز همراه شود. فرد تنها گمان میکند وجه اشتراکی میان دیگران با او وجود ندارد و چنین تصوری گام آغازین انزوای تدریجی به شمار میرود».
این جامعهشناس و آسیبشناس اجتماعی شرح میدهد که : «چنین افرادی بهندرت به دیگران اعتماد میکنند و همواره حسی توام با بدبینی نسبت به دیگران دارند و تداوم چنین احساسی روح و روان را چنان درگیر و محتاط میکند که میتواند به وسواسهای فکری و ارتباطی منتهی شود. افسردگی، اضطراب، غم، نارضایتی و خجالت در اغلب موارد همنشین احساس تنهایی هستند.افرادی که در حس تنهایی و انزوا غوطهور هستند عموما از عزتنفس و خودپنداری مثبت محروماند، در برخوردهای اجتماعی با اضطرابی بالقوه مواجه میشوند و همواره از آسیب روابط اجتماعی خود با دیگران در هراس به سر میبرند.»
به تنهایان احترام بگذاریم!
تنهایی احساسی است که در صورت حفظ تعادل، میتواند سازنده باشد؛ چه بسیار آثار هنری که در تنهایی خلق میشوند، چه بسیار تصمیم هایی که در اوج عقلانیت در تنهایی اتخاذ میشوند. تنهایی را، چه انتخاب خودمان باشد و چه تحمیلی از سوی دیگران، همه ما در برهههایی از زمان تجربه کرده یا خواهیم کرد. تنهایی داوطلبانه و تنهایی تحمیلی هر دو چشماندازهایی از بودن ما هستند. وقتی که تنهایی منفی است چه داوطلبانه باشد و چه تحمیلی با حسی از انزوا و کنارهگیری همراه است. اما وقتی تنهایی مثبت است باز هم چه داوطلبانه باشد و چه تحمیلی با حسی از اتصال و پیوند مواجه خواهیم بود. در تنهایی مثبت ما احساسی از سرشاری و رضایت را چه در خلوت و چه در جلوت تجربه میکنیم، اما در تنهایی منفی با احساسی از تهیبودن و گمگشتگی مواجهیم. در تنهایی منفی فرد آگاهی دردناکی از ناتوانی در عدم ارتباط و رفع نیازهایش کسب و تجربه میکند. راهکارهای جادویی برای مقابله و درمان تنهایی منفی وجود ندارد؛ اما روشهای مثبتی برای مواجهه و مقابله با آن تجربه شده و در اختیار ماست. و این برعهده مسئولان امر است که با توجه به روند افزایشی و فرسایشی تنهایی، فکری به حال این تنهایان و بالا بردن ظرفیت جامعه در پذیرش آنان بکنند تا تنهایان بیش از این رانده و مانده نشوند.
دیدگاه تان را بنویسید