جامعه ایرانی، مشکلات معیشتی و افزایش اختلالات روانی:
رواندرمانگری سهمی از بیمه ندارد
نرخ درمان روانشناسی هم مثل اکثر قیمتگذاریهای بازار آزاد، دلخواه است و هر مطبی نرخ خودش را دارد. بسته به اینکه مطب در شمال شهر باشد یا جنوب شهر، بر خیابان باشد یا داخل کوچه و... البته قیمت مصوبی هم هست که سازمان نظام روانشناسی و مشاوره و سازمان بهزیستی هر کدام بهصورت جداگانه آن را ابلاغ میکنند. اما این قیمتهای مصوب در بیشتر مطبها و مراکز روانشناسی رعایت نمیشود و قیمتگذاری به صورت آزاد بسته به مکان، سابقه و شهرت روانشناس بالا میرود.
آذر فخری، روزنامهنگار
ریحانه زن سی و چند سالهای است که مدتی است برای مشاوره به یک روانکاو مراجعه میکند. در نگاه اول، او یک زن شاد و سرزنده است که به خوبی از پس وظایف کار و زندگیاش برمیآید؛ در رابطه با کارش بهعنوان یک کارمند، مسئول و متعهد است و در ارتباط با خانه و زندگی و والدینش هم تا حد امکان به وظایفش عمل میکند. وقتی از او میپرسم چرا برای مشاوره میرود خیلی راحت میگوید مدتی است متارکه کردهام. روزها و ماههای اول جدایی، برایم خیلی سخت گذشت و چون خودم درخواست طلاق داده بودم و این خواست خودم بود که از آن زندگی بیرون بیایم، خیلی راحت نمیتوانستم با والدینم در این مورد درد دل کنم. یا پیش آنها گریه کنم. چون یکی دوبار که این کار را کردم، گفتند مشکلت چیه وقتی که خودت خواستی؟ اگر خیلی ناراحتی خوب برگرد و دوباره با آن آدم زندگی کن! در حالیکه مشکل من اصلا جدا شدن از شوهرم نبود. اتفاقا از این اتفاق راضی بودم؛ چون ما دو نفر با هم مشکلات خیلی زیادی داشتیم که به هر دوما آسیب میزد. و البته بیشتر به من. تنها مشکل من این بود که از نظر عاطفی به شدت احساس تهی بودن میکردم، ضمن اینکه نگاه خانواده به من بهعنوان یک زن مطلقه نگاه آزاردهنده و شماتتباری بود. من پیش روانکاو رفتم تا تاییدی بر این جدایی بگیرم. و راحت پیش او از احساساتم حرف بزنم و در تحلیل این احساسات از او کمک بخواهم.
ریحانه البته این را هم میگوید روانکاوی که مدتی است پیش او میرود، سومین مورد در طول یک سال است؛ یعنی او در طول این مدت کوتاه سه بار مشاور خود را تغییر داده است. میپرسم چرا؟
ریحانه کمی منمن میکند و میگوید من که متخصص این کار نیستم، ولی گاهی به یک جایی میرسی که حس میکنی ارتباط با این مشاور و صحبت با او، کار نمیکند و در جاهایی میلنگد. گاهی احساس میکردم مثلا مورد اول فقط درسهایی را که حفظ کرده بود، تحویلم میداد. گاهی که گریه میکردم میگفت :آخی! برایت خیلی سخت بوده؟! و در هر جلسه حداقل 10 بار این جمله را تکرار میکرد، در حالیکه من برای دریافت احساس همدردی پیش او نرفته بودم. این کار را مادربزرگم هم میتوانست برایم انجام دهد!
میپرسم با این آخری چه طور؟ کمکت میکند؟ میگوید راستش نه چندان. اگر الان حالم خوب است، به این دلیل است که از کانون ماجرای متارکه و دردها و آسیبهای اولیهاش گذشتهام و این خودم هستم که میروم در کنار یکی که قرار نیست دلش به حالم بسوزد، حرف بزنم و خودم و احساساتم را تحلیل کنم. خود این روانکاو هم معتقد است این خودم هستم که باید به خودم کمک کنم و او فقط یک تسهیلگر است نه یک درمانگر.
در مورد هزینه میپرسم. ریحانه آهی میکشد و میگوید اوایل هفتهای دو جلسه میرفتم. ولی راستش، ویزیت روانکاوی و مشاوره خیلی زیاد است و شامل بیمه هم نمیشود. بعدا هفتهای یکبار رفتم و حالا هر وقت که احساس کنم لازم دارم با یکی حرف بزنم میروم.
روانکاو به جای روحانی و کشیش!
ریحانه می گوید مدتی هم در یکی از این کارگاههای رواندرمانی گروهی شرکت کردم. خوبی این کارگاه این بود که به نسبت همدلی و همراهی که از روانکاو و افرادی که در گروه بودند، دریافت میکردم هزینه کمتری میپرداختم و خوب با افرادی مواجه میشدم که اغلب مثل من مشکل داشتند و من دیگر احساس نمیکردم در دنیا تنها هستم. نکته جالب هم این بود که روانکاوی که این کارگاه را اداره میکرد همیشه خودش را با یک کشیش مقایسه میکرد و اینکه او این جاست تا ما پیش او اعتراف کنیم. او از قول یونگ میگفت در جهان مدرن، روانکاوها، جای روحانیون و کشیشها را گرفتهاند و کار بیشتری نمیکنند جز این که فرد میتواند در کنار آنها و با اطمینان از رازداریشان، هر چه را که در دل دارد بیرون بریزد و خود را سبک کند. میگویم پس درواقع شما به یک نفر پول میدهید تا شنونده بیطرف حرفهایتان باشد و در تحلیل و بررسی حسهایتان کمک کند! ریحانه میگوید : بله ... چیزی در همین مایهها!
روانکاوی یک رفتار لاکچری است!
مرتضی که در یک انتشاراتی کار میکند معتقد است، پیش روانکاو رفتن هم از آنکارهاست. بهخصوص با حق ویزیت گرانی که میگیرند! فکر کن تو برای اینکه یک گوش شنوا داشته باشی، باید برای 50 دقیقه در ارزانترین حالت 180 هزار تومان بپردازی. خوب که چه بشود آخر؟! الان همه ما مشکلاتی داریم؛ استرس و اضطراب که خیلی طبیعی است. من چند روز پیش آماری دیدم که نشان میدهد شهروندان ایرانی در طول روز برای امرار معاش خود ۹۵ درصد استرس و فشار روانی تحمل می کنند؛ یعنی از هر ۱۰۰ نفر ایرانی ۹۵ نفر برای امرار معاش خود استرس دارند! خوب اگر همه اینها بخواهند وقت بگذارند و بروند پیش روانکاو، واقعا مشکلشان حل میشود؟ در حالیکه مشکلات همانطور سرجایشان هستند و مدام بیشتر و بیشتر میشوند؟!
میگویم مرتضی اگر تو سرما بخوری و آنژین بشوی حتما پیش دکتر میروی. استرس و اضطراب هم آزاردهنده است و نیاز به متخصص دارد. میگوید بله، به شرطی که هزینهاش با فایدهاش جور دربیاید. من هم برای مشاوره رفتهام. اما نمیتوانم از پس هزینهاش بربیایم. اگر واقعا جامعه اینهمه مشکل روانی دارد، چرا وزارت بهداشت این مسئله را بیمه نمیکند که مردم بتوانند از آن استفاده کنند؟ مشکلات روانی، بیماری نیستند؟ من که مدام استرس شغلی دارم، نگران امنیت شغلی خودم هستم، دخلم جواب خرجم را نمیدهد و مدام در حال حساب و کتاب هستم و فرصتی برای تفریح و مسافرت ندارم، طبیعی است که پیش از مشاوره به امنیت مالی تفریح و مسافرت نیاز دارم. آنوقت اگر حالم خوب نشد، باشد برای مشاوره میروم!
سلامت روانی رها شده است
مرتضی تا حدی حق دارد. او ترجیح میدهد هزینهای را که قرار است به پای مشاور بریزد، پسانداز کند و مسافرت برود. مسلما اگر او برای خودش وآرامشش و استراحت روانیاش وقت و هزینه داشته باشد کمتر دچار مشکلات روانی میشود. در حالیکه متاسفانه حفظ سلامت روان و سلامت اجتماعی در کشورما رها شده است.
فرید براتی سده روانشناس درباره عدم استقبال مردم از خدمات مشاوره و روانشناس می گوید: به نظر شما چه تعداد از افراد جامعه می توانند برای ۴۵دقیقه مشاوره 200 هزار تومان پرداخت کنند؟ این در حالی است که در پروسه درمان، برگزاری جلسات مشاوره بهطور هفتگی الزامی است. در این زمینه حمایت سازمانهای بیمهگر از خدمات مشاوره و روانشناسی مطرح می شود. نرخ درمان روانشناسی هم مثل اکثر قیمتگذاریهای بازار آزاد، دلخواه است و هر مطبی نرخ خودش را دارد. بسته به اینکه مطب در شمال شهر باشد یا جنوب شهر، بر خیابان باشد یا داخل کوچه و... البته قیمت مصوبی هم هست که سازمان نظام روانشناسی و مشاوره و سازمان بهزیستی هر کدام بهصورت جداگانه آن را ابلاغ میکنند. اما این قیمتهای مصوب در بیشتر مطبها و مراکز روانشناسی رعایت نمیشود و قیمتگذاری به صورت آزاد بسته به مکان، سابقه و شهرت روانشناس بالا میرود. طبعاً با این وضعیت کسانی که وضعیت مالی بهتری دارند خدمات بهتری دریافت میکنند. طبیعی است یک روانشناس در شمال شهر که مطبش متری 25 میلیون تومان قیمت دارد و شارژ آنچنانی هم باید بدهد، حق ویزیت بالایی دریافت کند. کسی هم که پیش این روانشناس میرود حتماً توانایی مالی بیشتری دارد!
وزارت بهداشت توجه نمیکند!
عباسعلی ناصحی، مدیر کل دفتر سلامت روان، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت میگوید: هرسال پیشنهاد تعیین تعرفه مشاوره و رواندرمانی از سوی وزارت بهداشت به شورایعالی بیمه ارائه میشود ولی تا به امروز نتیجهای دربرنداشته است و بیمهها حاضر به پوشش خدمات رواندرمانی در مطبها نیستند. به همین علت در حق ویزیت، اعمال سلیقه شخصی روانشناس به وضوح دیده میشود. نشستن پای درد دل مراجعان نشان میدهد برای تعیین قیمت، هر کسی ساز خودش را میزند و البته نظارت چندانی نیز از سوی مراجع رسمی بر این قیمتها وجود ندارد.
شهروندان ایرانی در طول روز برای امرار معاش خود ۹۵ درصد استرس و فشار روانی تحمل می کنند. یعنی از هر ۱۰۰ نفر ایرانی ۹۵ نفر برای امرار معاش خود استرس دارند! اگر همه اینها بخواهند وقت بگذارند و بروند پیش روانکاو، واقعا مشکلشان حل میشود؟
ناصحی میزان اختلالات روانی در جامعه را نگرانکننده میداند اما اضافه میکند که هنوز مسئولان وزارت بهداشت بهعنوان متولیان سلامت مردم در این باره تمهیدی نیندیشیدهاند. تازهترین آمار شیوع اختلالات روانی در کشور نشان میدهد زنان افسردهتر از مردان هستند؛ 26.5 درصد زنان و 20.8 درصد مردان به اختلالات روانپزشکی مبتلا هستند. بر اساس این پیمایش، اختلالات خلقی از شیوع 14.6 درصدی برخوردار است که 17.3 درصد آن مربوط به زنان و 11.9 درصد به مردان مربوط است. میزان متوسط اختلال افسردگی در کشور نیز 13.6 درصد است که 16.5 درصد آن مربوط به زنان و 10.7 درصد مربوط به مردان بوده است. به این ترتیب انتظار داریم در برنامه جامع ارتقای سلامت روانی که قرار است به زودی ابلاغ شود این موضوع مدنظر قرار گیرد، اما به گفته مدیر کل دفتر سلامت روان، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت، به این موضوع به طور خاص در این برنامه اشارهای نشده است! البته در مواردی که فرد به خدمات بیمارستانی و دارو محتاج باشد، میتواند تا حدودی از مزایای بیمه استفاده کند. که این هم محدودیتهای خاص خود را دارد: در بیمارستانهای روانپزشکی، بیماران روانی شدید در طول سال فقط میتوانند از 56 روز بیمه استفاده کنند و همین باعث میشود گاهی بیمار را به اجبار زود ترخیص کنند چون توانایی پرداخت هزینهها را ندارد و البته درمانش هم کامل نشده است!
هدف بیماریافروزی گسترش بازار خدمات درمانی از طریق ترغیب بخش بیشتری از جامعه به استفاده بیشتر از آنهاست. شرکتهای داروسازی، پزشکان و طیف گستردهای از ارائهدهندگان خدمات درمانی از بیماریافروزی سود میبرند. متقاعد کردن افراد سالم به اینکه دچار نوعی بیماری هستند بسیار سودآور است
بازارگرمی با بیماریافروزی!
این روزها، بازار مشاورها و روانکاوها، حتی با وجود هزینه بالای ویزیت، داغ است و مراجعه به یک روانپزشک و تحت نظربودن، قبح گذشته را ندارد که هیچ، برخی حتی پز آن را هم میدهند. در نگاه اول، میتوان این رویکرد را اتفاق خوبی دانست؛ اینکه مردم به سلامت روان خود اهمیت میدهند ومشاورانی هم هستند که در نهایت تعهد و مسئولیت، سعی میکنند مراجعان خود را در مسیری قرار دهند که بتوانند با مشکلات خود مواجه شده و درهمکاری متقابل با روانکاو، به وضعیت مناسب روانی برسند و بتوانند به فعالیت روزمره خود بازگردند.اما برخی به پشت صحنه این ماجرا کمی مشکوکاند. به اینکه بازار کتابهای زرد روانشناسی و به تبع آن برگزاری کارگاههای گروهی مشاوره و رواندرمانی رواج بسیاری یافته و این کارگاهها مشتریان پر و پا قرصی هم دارند. روزبه فیض، جامعهشناس، به «بیماریافروزی» به معنای گسترش سودجویانه مرزهای تعریفشده بیماریها در جامعه اشاره میکند. او معتقد است هدف بیماریافروزی گسترش بازار خدمات درمانی از طریق ترغیب بخش بیشتری از جامعه به استفاده بیشتر از آنهاست. شرکتهای داروسازی، پزشکان و طیف گستردهای از ارائهدهندگان خدمات درمانی از بیماریافروزی سود میبرند. متقاعد کردن افراد سالم به اینکه دچار نوعی بیماری هستند بسیار سودآور است. در بیماریافروزی یا تولید مصنوعی بیماری بسیاری از بیماریها یا اختلالات جزئی نسبت به نرمهای از پیشتعیینشده سلامتی آنچنان بزرگنمایی میشود که تقریباً به صورت بیماریهای همهگیر در جامعه جا میافتند. اختلال دوقطبی یعنی تغییرات شدید خلقی بین شیدایی و افسردگی، اختلال کمتوجهی-بیشفعالی، سندرم پای بیقرار که نوعی اختلال خواب است، پوکی استخوان، کمرویی اجتماعی، سندرم روده تحریکپذیر و ریزش مو از این موارد است. این درست که اینها در مواقعی واقعاً در سطح بیمارکنندهای رخ میدهند، اما به واسطه فعالیتهای بیوقفه بیماریافروزان شدت و میزان شیوع آنها با مقاصد مشخص تجاری و بهطور سازمانیافته بزرگنمایی شده است. بنابراین از نظرگاه اجتماعی میتوان آنها را بیماریهایی دروغین نامید. پس چندان به آمارها، اعتماد نکنید!
دیدگاه تان را بنویسید