همدلی از همزبانی بهتر است
فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی
انسانها براساس ویژگیهای شخصیتی متفاوتی که دارند ممکن است به محض مشاهده غم، رنج و ناراحتی افراد واکنشهای عاطفی متنوعی ابراز کنند. بعضی افراد هستند که در رویارویی با صحنه رنج و ناراحتی دیگران قلبشان به درد میآید و تلاش میکنند خود را جای فرد مذکور بگذارند تا بفهمند طرف مقابل از چه دردی رنج میکشد. گویی از طریق همدلی با آن فرد میخواهند، به دنیا از دریچه چشم فرد آسیبدیده بنگرند تا به این صورت بهتر بتوانند احساسات و هیجانات برخاسته از تجربیات ناخوشایند وی را بفهمند و درک کنند. البته دراینمیان افراد دیگری همچون «خودشیفتهها» و «سایکوپاتها» نیز هستند که نسبت به اتفاقات و پیشامدهایی که برای اطرافیانشان رخ میدهد، بیتفاوت و بیاهمیت هستند و حتی حالتهای خصمانهای نیز از خود بروز میدهند. این افراد از «همدلی» بویی نبردهاند. البته پاسخهای متفاوت افراد مختلف کاملا گویای آن است که «همدلی» واکنشی عمومی و جهانشمول نیست.
باتوجه به مطالب مطرح شده بعضی افراد به اشتباه تصور میکنند «همدلی» همان «همدردی» است؛ باور این افراد آنست که همانند فردی که از درد رنج میکشد، آنها هم باید همان درد را متحمل شوند تا به اصطلاح با او همدل شوند؛ این گمان یک تصور غلط رایج است. در قلمروی روانشناسی «همدلی» (Empathy) بهمعنای قابلیت توانایی درک تجربه دیگران بهلحاظ هیجانی و همچنین اشتراکگذاری احساسات بدور از هرگونه قضاوت است. اصطلاح «همدلی یا هماحساسی» نخستینبار در سال 1909 توسط روانشناسی با نام «ادوارد تیچنر» از واژهای آلمانی به معنای «احساس وارد شدن» به زبان انگلیسی برگردانده شد که در روانشناسی نیز یکی از مفاهیم کلیدی برای برقراری ارتباط همدلانه میان درمانگر-مراجع تلقی میشود.
روانشناسان معتقدند مهمترین فاکتوری که نقش بسیار شگرف و تاثیرگذاری در برقراری روابط همدلانه ایفا میکند، «گوشکردن» است که بسیار متفاوتتر از «شنیدن» میباشد. درواقع «شنیدن» به معنای آن است که بدون تلاش برای درک و توجه به صحبتهای گوینده، صرفا یک سری از اصوات شنیده شود که در اینمیان نیز شاید هرازگاهی سری به نشانه تأیید تکان داده شود. درحالیکه «گوشدادن» به معنای دنبالکردن تکتک کلماتی است که گوینده به زبان میآورد بطوریکه هیجانات و احساسات وی فهمیده و درک شود. بنابراین میتوان گفت دو فاکتور شنونده خوب بودن و همچنین درست گوشکردن از جمله مهمترین عوامل دخیل در شکلگیری مهارتهای ارتباطی هستند؛ زیرا «گوشدادن» و به اصطلاح «سراپا گوشبودن» تنها راهی است که با مشارکت فعال طرفین میتواند منجر به درک همدلانه شود. بهاینترتیب با بهرهمندی از این فن افراد میتوانند طرف مقابل خویش را بفهمند و درک کنند؛ ازاینرو با هماهنگ و همدلشدن با او نیز میتوانند بر دوام، پایداری و صمیمیت روابط خویش بیفزایند. نکته حائز اهمیت آن است که بسیاری از مشاوران، روانشناسان و رواندرمانگران در پروسه درمان تلاش میکنند با «گوشدادن همدلانه» به صحبتهای مددجو به شناسایی و درک احساسات و عواطف وی بپردازند تا بهاینترتیب بتوانند ریشه مشکل بوجود آمده را بیابند؛ ازاینرو میتوان گفت «همدلی کردن و برقراری روابط همدلانه» یکی از تکنیکهای مهم درمانی است که متخصصان روانشناس برای حل مسائل و تعارضات مراجعان خویش از آن بهره میبرند.
به عنوان نکته آخر تاکید میشود هر انسانی زمانی میتواند به عنوان فردی همدل تلقی شود که در هنگام گوش سپردن به صحبتهای گوینده از هرگونه قضاوت و سوگیری درباره او بدور باشد؛ حتی اگر مطالب عنوان شده برخلاف عقاید و باورهای وی باشد، فرد باید تلاش کند بدور از پیشداوری و موضعگیری در کمال ادب و احترام به سخنان فرد رنجور گوش سپارد و مساله موردنظر را از نقطه نظر گوینده درک، و تجزیه و تحلیل کند که البته نایل شدن به چنین خصیصهای صبر و حوصله فراوان نیز میطلبد. در این میان متخصصان روانشناس با برخورداری از چنین ویژگیهایی در زمره بهترین افرادی هستند که با برقراری رابطه همدلانه با مددجوی خویش میتوانند وی را در مسیر تحمل سختیها و ناملایمات زندگی، کنترل هیجانات و مدیریت احساسات و کشف راهحلهای مشکلات یاری رسانند.
دیدگاه تان را بنویسید