نقش اعتماد در زندگی
فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی
برای همه افراد شرایطی پیش آمده که یکبار که در هیاهوی زندگی با آدمهایی غیرقابل اعتماد روبرو شده باشند که بخاطر اعتماد کردن به آنها خسارات و صدمات جبرانناپذیری را تجربه کردهاند؛ فرد سوءاستفادهگر ممکن است همسر سابق، یک دوست قدیمی، همکار و یا حتی یکی از اعضای خانوادهتان باشد که از اعتماد شما سوءاستفاده کرده و ضربه مهلک و رنجآوری را به زندگی و خودتان وارد کرده باشد. به عبارتی در نتیجه اعتماد به افراد نامناسب آسیبهای ناراحتکنندهای را متحمل شدهاید که شرایط روحی و روانی شما را به شدت تحتتاثیر قرار داده است. گویی که سایه سیاه تجربیات گذشته مانع از آن میشود تا بتوانید مابقی روزهای زندگی خود را در آرامش سپری کنید.
اعتمادکردن به دیگران بر کیفیت زندگی فرد تاثیر شگرفی میگذارد و اینکه شخصی در زندگی به چه کسی و یا چه چیزی اعتماد کند، یکی از مسائل مهم و حائزاهمیت در شکلگیری روابط و تعاملات اجتماعی محسوب میشود. ازاینرو سوال بسیار مهمی که ممکن است ذهن بسیاری از افراد را درگیر کند آن است که، باوجود تجربیات تلخ و ناخوشایند گذشته، چطور میتوانند اعتماد به نفس خویش را بازیابند و مجددا به دیگران اعتماد کنند؟ در پاسخ به این پرسش روانشناسان معتقدند اعتمادکردن به دیگران دارای شدت و درجات متفاوتی است و ازاینرو قرار نیست به همه کسانیکه در محیطهای اجتماعی مختلف با آنها سروکار دارید، اعتماد کامل داشته باشید. بنابراین تاکید میشود در تعاملات و روابط خویش و همچنین برقراری روابط دوستانه با افرادی که به تازگی در زندگیتان راه یافتهاند؛ جانب احتیاط را نگه دارید تا کمتر
آسیب ببینید.
در قلمرو روانشناسی واژه «اعتماد» معادل لغت انگلیسی Trust است که «اریک اریکسون» یکی از نظریهپردازان برجسته در حوزه روانشناسی رشد و شخصیت «اعتماد» را معادل با انتظار برآورده شدن نیازهای شخصی درنظر میگیرد؛ به عبارتی «اعتماد» به معنای باور به عملی است که از دیگران انتظار میرود. روانشناسان براساس تحقیقات و پژوهشهای انجام شده معتقدند «اعتماد» بهعنوان مهمترین درس زندگی، زمینهساز پیوند میان انسانها است و باید از دوران کودکی آموخته شود. این نوع پیوند در آغاز در بستر رابطه و تعاملات نوزاد با مادر شکل میگیرد و سپس کودک بر اساس یادگیری مشاهدهای و تعامل با سایر اعضای خانواده در جهت رشد و گسترش این خصیصه تلاش میکند. بنابر عقیده اریکسون «اعتماد» نخستین مرحله رشد فرد از نظریه روانی- اجتماعی است که در دو سال اول زندگی رخ میدهد. ازاینرو اریکسون معتقد است چگونگی شکلگیری و یا عدم شکلگیری آن نخستین بحرانی است که انسان در طول رشد خویش با آن روبرو میشود. از نظر وی تقابل میان اعتماد و بیاعتمادی (Trust vs. Mistrust) منجر به ساخت دنیای درون روانی ایمن برای نوزاد میشود، بهگونهای که اگر نیازهای وی تامین شود، محیط، خانواده و جهان پیرامون او امن و قابلاعتماد خواهد بود و به این ترتیب احساس امنیت و اعتماد در وجود وی تثبیت میشود. اما اگر نوزاد در گذار از این مرحله با شکست و ناکامی مواجه شود و نیازهای اولیه و حیاتی او به فوریت تامین نشود، احساس بیاعتمادی و ناایمنی در درون وی نهادینه میشود و بر این اساس هسته ساختار شخصیت او برای همیشه نامطمئن و بیمناک باقی میماند.
از اینرو باتوجه به مطالب مطرح شده میتوان گفت شکلگیری اعتماد از بستر و کانون خانواده شروع میشود و براساس مدل و نوعی که شکلگرفته، به دیگران نیز سرایت میکند. بنابراین اگر فردی هستید که در اعتماد کردن به دیگران مشکل دارید باید حتما با کمک یک درمانگر و متخصص روانشناس به بررسی این موضوع بپردازید که نخستین بار چه زمانی در زندگی و روابط اجتماعی خود دچار این مشکل شدهاید! به این ترتیب از طریق مشورت و به کاربردن راهحلهای درمانی مختلف با کمک روانشناس میتوانید ریشه مشکل خویش را بیابید و با تغییر در الگوهای رفتاری خود دوباره در جهت رشد و پرورش اعتماد کردن به دیگران گام بردارید. چراکه بیاعتمادی در سطح بسیار بالا ممکن است منجر به بروز اختلالات و آسیبهای جدیتری همچون اختلال شخصیت پارانوئیدی شود که در این صورت با شکلگیری یک هویت نامطمئن، مداخلات درمانی طولانیتر و جدیتری نیازمند است.
دیدگاه تان را بنویسید