پاساژ، معبد جامعه مصرف‌زده

برای سیاستگذاری شهری بهتر است که جمعیت حول خرید سامان پیدا کند تا چیزهای دیگر. خرید تبدیل به یک ابزار کنترل‌کننده می‌شود برای مکانیزم‌های انضباطی، حضور در شهر برای خرید کاملاً مشخص می‌کند افراد کجا جمع می‌شوند، حالا این را مقایسه کنید با اشکال دیگر حضور مردم در پارک‌ها، فضاهای دیگر شهری و... که افراد بدون خرید، در حال قدم زدن و تفریح کردن هستند. این‌گونه تفریح‌ها برای سیاستگذاران شهری نوعی حضور پیش‌بینی‌ناپذیر و دردسرساز است. با تشویق مردم به خرید‌کردن آن‌ها را به این سمت سوق می‌دهیم که به‌جای تعامل با آدم‌ها بیشتر به تعامل با کالاها بپردازند، در چنین شرایطی داشتن یک کالا به فرد هویت می‌دهد تا بودن در کنار دیگری. به خاطر همین خرید و امر روزمره با امر سیاسی به هم گره می‌خورد در شرایط سخت و بحرانی حضور مردم در مراکز خرید باعث می‌شود که مردم فکر کنند این همه کالا و امکانات هست و از دیدن این فضا یک نوع حس خوب و محافظه کارانه می‌گیرند. همین الان هم می‌بینیم که مراکز خرید شلوغ هستند حتی اگر خریدی صورت نگیرد

آذر فخری، روزنامه‌نگار

تلفن از صبح چندین بار زنگ زده، و هر بار این شماره عاطفه است که روی صفحه نمایش می‌افتد. این یک روز تعطیل را هم نمی‌گذارد آب خوش از گلوی ما پایین برود. بالاخره گوشی را برمی‌دارم. گرچه می‌دانم که با این کار دارم به دهان شیر می‌روم؛ به‌سوی یک روز پرازدحام، و سر و کله زدن با فروشنده‌ها و منتظر پروکردن چندین و چند لباس و زیر و بالا کردن انواع و اقسام لوازم منزل و غیره.

طبق معمول نمی‌توانم نه بگویم، اما می‌توانم کارت بانک را در خانه بگذارم و به دنبال عاطفه راه بیفتم. می دانم که گاهی در برابر وسوسه‌های عاطفه، کم می‌آورم و دلم می‌خواهد من هم چیزی بخرم، چیزی که پس از رسیدن به خانه می‌فهمم اصلا به آن نیازی نداشته‌ام. 

عاطفه، معضل خانواده ماست؛ خانه و آشپزخانه و کمد لباس‌هایش انباشته از وسایلی است که گاه نه ماه‌ها که سال‌ها، از آن‌ها استفاده‌ای نمی‌کند و در نهایت این مادرم است که یک روز،‌آستین‌ها را بالا می‌زند، و «غیرضروری»های عاطفه را  چمدان‌چمدان و کارتن‌کارتن جمع می‌کند و به خیریه می‌بخشد.  

عاطفه به خریدکردن معتاد است. و این اعتیاد، وقتی بیشتر خود را نشان می‌دهد که در خانواده‌اش، با همسر یا بچه‌هایش دچار مشکل شود. او درمان تمام اضطراب‌ها و نگرانی‌هایش را در خرید کردن و انباشتن خانه جست‌وجو می‌کند. و به تمام توصیه‌های ما، در مورد مراجعه به یک روان کاو، اهمیتی نمی‌دهد. سوال اساسی این است که چرا افرادی مثل عاطف با چنین رفتارهایی تسکین پیدا می‌کنند. و مسئله بعدی این است که بازار و صنعت از این بیماری در میان مردن و به‌خصوص زنان، کاملا آگاه است و می‌داند که چگونه از این فرصت طلایی برای فروش هر محصولی استفاده کند.

خرید یک فعالیت اجتماعی است 

دکترعباس کاظمی جامعه‌شناس توضیح می‌دهد خرید هم مثل همه فعالیت‌های اجتماعی جنبه‌های متعدد دارد؛ جنبه مثبت، منفی و حتی جنبه خنثی. خرید کردن فی نفسه بد نیست، ولی اگر خرید جنبه اعتیاد‌آور پیدا کند مثل هر چیز اعتیاد‌آور دیگری آسیب‌زننده و زیان‌آور است. نفس خرید جنبه‌های مثبتی مثل ارتباط، تعامل، آزادی و گردش اطلاعات به همراه دارد، اما خرید اگر به‌عنوان شکلی از مصرف‌گرایی و یا اولویت زندگی یک نفر بشود، دیگر یک بیماری تلقی می‌شود. بنابراین خرید کردن هم می‌تواند توام با خلاقیت باشد و هم همراه با ارتباط و آزادی و هم می‌تواند با انقیاد و مصرف‌گرایی افسار گسیخته همراه شود. بخش عمده‌ای از خریداران امروز، جزو خریداران تفریحی هستند. طبقات بالا و متوسط بیشتر خرید تفریحی می‌کنند و طبقات پائین بیشتر خرید اضطراری و از روی نیاز. اتفاقی که در شهرهایی مثل تهران افتاده این است که خرید به طرز جدایی ناپذیری با تفریح گره‌خورده؛ تفریح، ضمیمه خرید شده و این خودش می‌تواند جنبه آسیب‌زایی داشته باشد؛ مثلاً این‌که باعث می‌شود ما تفریح یا سفر بدون خرید خیلی کم داشته باشیم.

ما مدام در معرض بمباران تبلیغات هستیم. تبلیغات همه را تشویق به خرید ومصرف کردن می‌کند، از طرفی فضاهای تجاری در شهر گسترش یافته است و سیاستگذاری شهری به سمتی رفته که حضور زن‌ها و در برخی مواقع حضور مردها در شهر با خرید معنا پیدا می‌کند. علاوه براین،‌ خرید یک جنبه سیاسی هم دارد؛ به این معنا که خرید، رفتارها را پیش‌بینی پذیر می‌کند و در نتیجه اشکال حضور در فضای عمومی پیش‌بینی پذیر می‌شود. برای سیاستگذاری شهری بهتر است که جمعیت حول خرید سامان پیدا کند تا چیزهای دیگر. خرید تبدیل به یک ابزار کنترل‌کننده می‌شود برای مکانیزم‌های انضباطی، حضور در شهر برای خرید کاملاً مشخص می‌کند افراد کجا جمع می‌شوند، حالا این را مقایسه کنید با اشکال دیگر حضور مردم در پارک‌ها، فضای دیگر شهری و... که افراد بدون خرید، در حال قدم زدن و تفریح کردن هستند. این‌گونه تفریح‌ها برای سیاستگذاران شهری نوعی حضور پیش‌بینی‌ناپذیر و دردسرساز است. بنابراین خرید کردن اگرچه خودش نفس آزادی‌آور و رهایی‌بخش مخصوصاً برای زن‌ها دارد ولی هم‌زمان می‌تواند یک نفس محدود کننده برای حضور افراد در فضای شهری هم داشته باشد.

خرید برای زنان یعنی آزادی!

عاطفه برای خلاص شدن از فضای خانه‌ای که در آن چندان مهر و محبت نمی‌بیند و به نیازهای عاطفی‌اش هم توجهی نمی‌شود، به کوچه و خیابان می‌رود تا خرید کند. به قول خودش، خرید به او حس و حال خوبی می‌بخشد. او با خرید کردن احساس آزادی ورهایی می‌کند. احساس می‌کند وجود دارد. حداقل وجودش برای فروشنده‌هایی که وقت می‌گذارند و جنسی را برای او توضیح می‌دهند، مهم است. دکتر کاظمی بر همین مبناست که به آزادی و رهایی زنان در هنگام خرید اشاره می‌کند: زنان به بهانه خرید می‌توانند از خانه بیرون بیایند، به بهانه خرید می‌توانند در تعامل با مردان قرار بگیرند، چون در گذشته زن‌ها عمدتاً یا برای مرگ ومیر به بهشت زهرا می‌رفتند یا به مسجد و یا به حمام عمومی که هر سه فضا هم فضای تفکیک جنسیتی است، ولی فضای خرید این‌گونه نیست و زنان در تعامل بیشتری با مردان قرار می‌گیرند و با شهر مرتبط می‌شوند؛ به بیان دیگر خرید توانسته حضور زنان را در جامعه‌ای که تا حدی مردسالار است، توسعه بدهد ولی گسترش فضای تجاری و مصرفی باعث شد که شکل حضور زنان محدود به حضور مبتنی برخرید شود و سایر حضور زنان نادیده گرفته می‌شود.

توقف بی‌جا مانع کسب نیست! 

وقتی عاطفه در داخل مغازه در حال انتخاب و چانه‌زنی است، من معمولا بیرون می‌ایستم و ویترین مغازه‌ها را تماشا می‌کنم. به هرحال این هم برای خودش یک‌جور تفریح و سیاحت است. اما نکته جالب ماجرا این است که فروشندگان از این تماشای مجانی استقبال هم می‌کنند و همان‌طور که من مشغول تماشا هستم و بیرون از مغازه در مورد اجناس‌شان توضیح و آفر می‌دهند، با این که می‌دانند من مطمئنا قصد خرید ندارم و فقط یک تماشاچی هستم که احتمالا در انتظار کسی دارم وقت‌گذرانی می‌کنم که این‌طورهم هست. اما زمانی را به یاد می‌آورم که معمولا فروشندگان اجازه نمی‌دادند مردم جلوی ویترین بایستند و از آن‌ها می‌خواستند یا وارد مغازه شوند با بروند پی کارشان! دکتر کاظمی می‌گوید: بله، قبلا همین طور بود؛ وقتی کسی جلوی ویترین مغازه‌ای می‌ایستاد، فروشنده اعتراض می‌کرد که بی‌خودی نایست و برو بگذار خریدار واقعی بیاید. ولی امروز همه را تشویق می‌کنند به داخل مراکز خرید بیایند و فقط ببینند. در واقع امروز «توقف بی‌جا خوب است» و دیگر مانع کسب نیست. چون این ایستادن این پتانسیل را ایجاد می‌کند که ممکن است یک روزی شما خریدار شوید. حتماً دیده‌اید کسانی را که  فقط در مراکز خرید و یا هایپرمارکت‌ها قدم می‌زنند، فضای حاکم در آن‌جا افراد را تشویق می‌کند خرید کنند. در واقع ما امروز شاهد تغییر سیاستی هستیم که پرسه‌زن را به خریدار تبدیل می‌کند. چه ارتباطی میان خرید و امر روزمره وجود دارد؟ خرید بخشی از زندگی روزمره است و نمی‌توانیم آن‌را از زندگی روزمره جدا کنیم، همان‌طور که نمی‌توانیم خوابیدن را از زندگی روزمره جداکنیم، منتها نکته این است که برخی از فعالیت‌های روزمره ما می‌تواند ابزار دست قدرتمندان قرار بگیرند، حتی خوابیدن ما هم می‌تواند ابزاری به دست قدرتمندان باشد و آن‌ها تعیین کنند که مردم بیشتر بخوابند کمتر کار کنند یا بالعکس. پس می‌بینید که حتی امری مثل خوردن و خوابیدن هم می‌تواند یک امر سیاسی شود.

مثلاً اینکه ما الگویی از مصرف ارائه دهیم که مردم کمتر در داخل خانه غذا بخورند و بیشتر سراغ غذای بیرون بروند. این دستکاری‌ها سیستم اقتصادی و سیاسی را تغییر می‌دهد. خرید‌کردن می‌تواند ابزار باشد به این شکل که با تشویق مردم به خرید‌کردن آن‌ها را به این سمت سوق دهیم که به‌جای تعامل با آدم‌ها بیشتر به تعامل با کالاها بپردازند، در چنین شرایطی داشتن یک کالا به فرد هویت می‌دهد تا بودن در کنار دیگری. به خاطر همین خرید و امر روزمره با امر سیاسی به هم گره می‌خورد.

خرید

 رفتاری اجتماعی است یا فردی؟

خرید در مرز بین امر عمومی و خصوصی است، یعنی هم امر عمومی است هم امر خصوصی؛ وقتی خرید می‌کنیم در عین این‌که در میان مردم حضور داریم و تعامل می‌کنیم به نوعی در تنهایی خود هم فرو می‌رویم و انگار خودمان را پشت کالاها مخفی می‌کنیم.

خرید کردن رفتن در درون خود میان موج مردم وکالاهاست، پس هم‌زمان می‌تواند هر دو بعد را داشته باشد. هم آدم منزوی به خرید می‌آید و در تنهایی خودش غرق می‌شود و هم یک فرد اجتماعی به بیرون می آید تا با دیگران تعامل کند و به قول معروف دلش باز شود درست مثل عاطفه ما که می‌رود جیب و کارتش را خالی می‌کند تا دلش باز شود! دکتر کاظمی با تامل بر روی همین مسئله «باز شدن دل» به بحران اقتصادی امروز در جامعه هم اشاره می‌کند: گاهی اوقات خرید به‌عنوان یک مسکن و مواد مخدر عمل می‌کند، که موقتاً افراد و خریداران را تخدیر و آرام می‌کند و باعث می‌شود برای لحظاتی افراد درد و رنج های‌شان را فراموش کنند. در شرایط سخت و بحرانی حضور مردم در مراکز خرید باعث می‌شود که مردم فکر کنند این همه کالا و امکانات هست و از دیدن این فضا یک نوع حس خوب و محافظه کارانه می‌گیرند. همین الان هم می‌بینیم که مراکز خرید شلوغ هستند حتی اگر خریدی صورت نگیرد.