والدین تا چه اندازه در خودکشی نوجوانشان نقش دارند؟
نسیم مصلحی، روانشناس
موضوعاتی مثل مشکلات تحصیلی، شکست عشقی، مسائل مالی یا بر هم خوردن روابط دوستی، شاید برای ما والدین مسائل کوچک و گذرایی باشند؛ اما برای یک نوجوان میتوانند تبدیل به یک بحران شوند و اگر ظرفیت روانی آنها گنجایش پذیرش و حل این مسائل را نداشته باشد، میتوانند حتی به رفتارهای پرخطر و آسیب رساندن به خود نیز منجر شوند.
گاه تأکید بیشازحد ما والدین بر رشد تحصیلی فرزندان، آنها را از توسعه سایر مهارتها که از آنها تحت عنوان مهارتهای زندگی یاد میشود، بازمیدارد.
برخی از ما معتقدیم که کودک یا نوجوان اگر سرگرم درس باشد از خیلی مسائل دور میماند و موفقیتهای آینده او در زندگی تنها مشروط به موفقیتهای تحصیلی است. بسیاری از ما والدین بر این باوریم که درس نجاتدهنده فرزندانمان است. سرشان به درسومشقشان گرم باشد و نمرههای خوب بگیرند تا به دانشگاه بروند. حتی اگر بر این باور نباشیم گاهی چنان تأکیدی بر نمرات بالا و درس داریم که از مسائل دیگر دوران نوجوانی غافلیم. همین موضوع، گاه سبب شکلگیری هویتی صرفاً تحصیلی در نوجوانمان میشود و بهمحض مواجهه با کوچکترین چالش در این زمینه دچار بحران میشود، چراکه تمام عزتنفس او منوط به نمره و موفقیتهای تحصیلی شده و همین تنها چیز را هم که از دست بدهد، درواقع کل چیزی که هست زیر سؤال میرود.
بنابراین در چالشهایی که کوچکترین احتمال عدم موفقیت وجود داشته باشد مانند رقابتی مثل کنکور، حتی از وارد شدن به چالش پرهیز میکند؛ زیرا که یاد گرفته تنها برای «نتیجه» تلاش کند و کل «فرآیند» یادگیری و تلاش (دقیقاً چیزهایی که توانایی کنترل آنها را دارد) و لذت همراه با آن را از دست میدهد. این میشود که درنهایت، فرزندانی با نمرات ۲۰ اما با مهارتها و تجربیات فقیر بار میآوریم که فقط یاد گرفتهاند درس بخوانند و نمره بیاورند؛ و بهمحض مواجهه با چالشها خود را میبازند چون وابستهاند و ناتوان. چون مهارتها و توانمندیهایشان متناسب با سنشان رشد نکرده، به این دلیل که تنها از آنها خواستهایم «تو فقط درست رو بخون ما همهچیز رو فراهم میکنیم.» کودک و نوجوان باید در طول رشد میزانی از ناکامی را متناسب با سنش تجربه کند درحالیکه والدین در دسترس او (و نه در خدمتش) هستند و او را حمایت میکنند. ما والدین گویی یاد گرفتهایم با محدود کردن محیط نوجوان، او را از آسیبها دورنگه داریم. حالآنکه چیزی که بیشتر به ما کمک میکند تا مانع از آسیب دیدن نوجوانمان شویم، افزایش مهارتهای خود اوست و البته ارتباط نزدیک ما با او.
این روزها به دلیل شرایط خاص اجتماعی-اقتصادی، بسیاری از افراد احساساتی چون ناامیدی، افسردگی و سرخوردگی را تجربه میکنند. نوجوانان نیز از این امر مستثنا نیستند و زمانی که بیکاری تحصیلکردگان جامعه، شرایط سخت اقتصادی، مشکلات رابطهای و دیگر شرایط دشوار اطرافیان خود را مشاهده میکنند، بهاحتمالزیاد دیگر انگیزهای برای رشد و پیشرفت خود نخواهند داشت؛ بهخصوص که آنها دقیقاً در دوره شکلدهی هویت مستقل خود و تعیین اهداف زندگیشان نیز هستند. حال این شرایط را به احساس ناتوانی و وابسته بودن نوجوانانی که پیشتر گفته شد، اضافه کنید. بسیاری از نوجوانانی که این احساسات بیهدفی و پوچی را تجربه میکنند، افسرده شده و حتی در شرایطی اقدام به خودکشی میکنند.
بسیاری از تحقیقات نشان دادهاند که «تکانشگری»، «نامیدی» و «انعطافناپذیری شناختی» از مهمترین عوامل خطرزا در خودکشی و اقدام به خوکشی نوجوانان هستند. نوجوانی که «عزتنفس» دارد، با «اعتمادبهنفس»، «خلاق» و «مسئولیتپذیر» است، در حیطههای مختلف زندگیاش همچون درس، روابط خانوادگی و دوستی، تفریح، ورزش، بهداشت و تغذیه، تعادلی برقرار است. تعادلی که سبب میشود در حیطههای مختلف همزمان رشد کرده و از درون احساس توانمندی کند. یکی از عواملی که در شرایط دشوار مانع آسیب رسیدن یا رساندن کودک و نوجوان به خود میشود، این باور در اوست که اوضاع هر چقدر هم سخت و بغرنج باشد، من توانایی مدیریت و پشت سر گذاشتن آن را دارم. نوجوانی که به لحاظ روانی انعطافپذیر است، در طوفان خم میشود اما نمیشکند.
ما والدین چقدر با مسائلی چون «وزن روانی»، «تفکر خلاق» و «مهارتهای حل مسئله»، «انعطافپذیری شناختی»، «توانایی تنظیم هیجان» و «سرمایه روانی» آشنا هستیم و به آنها در مقایسه با نمرات ریاضی، علوم و فیزیک اهمیت میدهیم؟ البته این نگاه تنها به والدین محدود نمیشود. سیستم آموزشوپرورش ما تقریباً در پرورش روانی دانشآموزان نزدیک به صفر و گاه حتی منفی عمل میکند. آنچه محیط امنی را برای نوجوان ایجاد میکند تا به توسعه مهارتهای خود بپردازد، از دل شرایط دشوار عبور کند و حتی از آن بهعنوان سکویی برای شناخت بیشتر و بهتر و رشد خود استفاده کند، ارتباط مؤثر و نزدیک ما با اوست. ارتباطی که حمایتگر او برای رشد خواهد بود.
دیدگاه تان را بنویسید