نکاتی روانشناختی درباره مفهوم حرمتنفس
در من چه میگذرد، آن زمان که جهان در گذر است
فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی
بسیاری از افرد باوجود آنکه در سنین بزرگسالی به سر میبرند، همچنان شکایت دارند که در تمام دوران زندگی از خود ناراضی بوده و از حرمتنفس ضعیفی برخوردار بودند به طوریکه حتی باوجود آنکه سن و سالی از آنها گذشته و از آب و گل هم درآمدند ولی باز هم بر سر تصمیمات و انتخابهای خود نیازمند تایید و نظر دیگران هستند. به بیانی دیگر این افراد باوجود آنکه دارای دستاوردهای بیرونی خوبی در زمینههای شغلی، تحصیلی و خانوادگی هستند اما از خودکمبینی شدیدی رنج میبرند و گله دارند که چطور میتوانند بر حالات و احساسات درونی خویش اعتماد کنند تا دیگر وابسته به تایید و نظر دیگران نباشند.
موضوع «حرمتنفس» که معادل فارسی واژه لاتین Self-Esteem است جزو آن دسته از موضوعات مهمی است که بسیاری از مردمان دنیا در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه به میزان برخورداری از سطوح مختلف این مهارت اساسی، زندگی اجتماعی و فردی خویش را پیش میبرند و مدیریت میکنند. بنابراین «حرمتنفس» یا «عزتنفس» به واقع به معنای آن است که در درون من چه نشسته؛ چه هست؛ و من چه نظری بر خویشتن خود دارم؛ این مفهوم با زمینه باورها و اعتقاداتی که فرد در بستر فرهنگ و خانوادهای که در آن رشد کرده چنان در هم آمیخته که به باور کارشناسان میتواند خمیر مایه اصلی و اساسی بسیاری از بیماریها و گرفتاریهای آدمی در دنیای امروز محسوب شود. ازاینرو واژه «نفس» معنای خود واقعی فرد است؛ یعنی در دورن آدمی چه چیزی وجود دارد و بطور کلی فرد چه باور و عقیدهای درباره خویشتن دارد. همچنین واژه «حرمت» به معنای برجستگی نفس انسانی است که متاسفانه در بسیاری از افراد در خلال دوران کودکی و بواسطه الگوهای فرزندپروری والدین آسیب دیده و سرکوب شده است.
باتوجه به تحقیقات و پژوهشهای روانشناسی میتوان گفت پایه اولیه حرمت نفس، خوب بودن و پذیرش این نکته است که من خوبم؛ اگر آدمی این خوب بودن را در ارتباط با ارزیابیها و قضاوتهای خود نداشته باشد، خود را خوب نمیداند. اشکال کار این است وقتیکه فرد، خود را نتواند خوب و ارزشمند بداند ازاینرو دیگران را هم خوب نمیداند، بنابراین به وجهه اجتماعی خود بیش از پیش اهمیت میدهد؛ یعنی فردی که در ارزیابیهایش، خود را بد میپندارد، دیگران را نیز بد میداند و حال به یک طریقی باید این احساسات و عواطف را سرکوب کند؛ ازاینرو به جای آنکه از دورن احساس خوب بودن را پرورش دهد به ظواهر بیرونی مشغول میشود تا حس خوب بودن را از دیگران به واسطه موقعیتهایی که در بیرون و در زندگی اجتماعی برای خود دست و پا میکند بدست آورد. بنابراین موضوع اول و اساسی افراد دارای حرمتنفس پایین آن است که خودشان را خوب نمیدانند و بالتبع احساس نخواستنی بودن و دوست نداشتنی بودن را نیز تجربه میکنند. این افراد تلاش میکنند که بواسطه اقداماتشان، دوست داشتنی به حساب آیند. البته ناگفته نماند که این افراد در کنار مسائل مطرح شده به فراخور شدت و میزان تضعیف حرمتنفسشان، خجالت و شرم و همچنین هراسها و نگرانیهای اجتماعی را نیز تجربه میکنند.
از منظر آسیبشناسی افرادی که از حرمتنفس پایینی برخوردارند دایما در حال خودکمبینی و عیب گذاشتن روی خویشتن هستند و به طور مکرر اعمال و رفتارهای خود را به طرز بیرحمانهای زیر ذرهبین قضاوتهای خویش ارزیابی میکنند، ازاینرو مبنای کار این افراد قضاوت، مقایسه و کسب تایید نظر دیگران است.
میتوان گفت راهکار عملی برای افزایش حرمتنفس وجود ندارد که به واسطه تجویز آن آدمی بتواند از حرمتنفس بالایی برخوردار شود. تنها مساله اساسی که به فرد کمک میکند تا از برزخی که در گرفتار است رهایی یابد، تغییر باور، عقیده و نگرش است. آدمی باید بتواند خود را از توهم تماشاگران خیالی که تصور میکند دائما در حال ارزیابی و براندازی وی هستند، رها کند.
دیدگاه تان را بنویسید