راهی به رهایی از کلیشههای مدرسه
مرتضی نظری، مدیرکل کانون پرورش فکری استان تهران
چرا دانشآموزان در مدرسه به کسالت دچار میشوند و در کتابخانههای کانون پرورش فکری با اشتیاق حاضر میشوند؟
پرسش: چرا همزمان در نظام آموزش رسمی و مدرسهای، با مسئله کاهش انگیزه و شوق یادگیری دانشآموزان مواجهیم، ولی در بخش کمی غیررسمیتر آن یعنی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، شاهد شوق و انگیزه همان بچهها برای یاددهی و یادگیری هستیم؟
همان کودکان و نوجوانانی که در کتابخانهها و مراکز کانون با شوق و هیاهو و علاقه در بیش از 40 برنامه و فعالیت ادبی، هنری، فرهنگی، علمی و مهارتی شرکت میکنند؛ در مدرسه عموماً دچار کسالتند و برای زنگ آخر و خروج[=فرار] از مدرسه لحظهشماری میکنند.
پای تفاوت شگفتی در میان است: چگونه میشود در یک اقلیم و زبان مشترک و اتفاقاً با شرایط نابرابر مدرسه و کانون؛ دو نتیجه بسیار متفاوت مشاهده شود؟
به باور من پاسخ این پرسش به نوع رابطه مربی با بچهها برمیگردد. «رابطهای مؤثر و مبتنی بر ذائقه و ذوق مخاطبان و پرهیز از آموزش مستقیم.»
رابطهای که محیط کتابخانههای کانون پرورش فکری را سرشار از میل به مشارکت و کاهش رقابت میسازد. مشارکت در فعالیتهای انتخابی و دوستداشتنی، نه اجباری. امری نادیدهگرفتهشده که نظام رسمی آموزشی و مدارس ما درگیر آن است.
«آموزشوپرورش» به دلیل ظرایف پیچیده و جنبه انسانیاش چندان قاعدهپذیر نیست، اما میتوان گفت برای محیط یادگیری بدون شوق و محیط اضطرابآور نامهایی همچون زندان، قفس، اردوگاه و مانند اینها را باید برگزید نه مدرسه.
پس از انتشار کتاب «مرگ مدرسه؟» که گردآوری دیدگاهها و گفتارهای انتقادی در حوزه آموزشوپرورش بود، پرسش مشترکی برای خوانندگان و مخاطبان مطرحشده است: بالاخره راه جایگزین چیست؟ و حالا با این نقدها بر نظام مدرسهای چه باید کرد؟
بهعنوان یک پیشنهاد، تجربه و مشاهده در بیست و دومین سال کار در حوزههای مختلف آموزشوپرورش و نه از سر تبلیغ یا نگاهی سوگیرانه نسبت به محل کار اکنونم «کانون» و نه برای نتیجهگیری نهایی و نه با ادعای دستیابی به نسخهای شفابخش، به این پرسش علاقهمندان، فعالان و پژوهشگران، چنین پاسخ میدهم: مطالعه میدانی و مقایسهای روی آنچه در کتابخانههای کانون پرورش فکری در جریان است -با همه ابعادش از وضعیت حقوق پایین و شرایط بیثبات مربیانش گرفته تا هزاران صحنه شگفت تربیتی و آموزشی- میتواند یک تجربه بومی موفق در کشور ما برای بهسازی مدرسه باشد. برای نجات و نوسازی مدرسه در کنار ضرورت آگاهی از آنچه در نظامهای آموزشی موفق جهان میگذرد، توجه به ظرفیتهای بومی و ایرانی را همچنان یک گزینه پررنگ میدانم.
امیدوارم از رهگذر این جریان تأملی و سنجشگرانه، راهی به رهایی از کلیشههای کشنده و ملالآور مدرسه و تغییر در وضعیت کنونی آن حاصل شود.
دیدگاه تان را بنویسید