بررسی ناهنجاریهای اجتماعی و خانوادگی در ایران
طلاق، شکست یک زندگی یا انتخاب آگاهانه؟
بر خلاف نظریات کلیشه ای رایج در فضای رسانهای کشور نه ازدواج همیشه خوب است و نه طلاق همیشه بد. خیلی از ازدواجها روی سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی افراد اثر مفید دارند. ولی بعضی از ازدواجها هم روی سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی اثر مخرب دارند. همین گزاره در مورد طلاق نیز صحیح است. بنابراین هم ازدواج خوب داریم، هم ازدواج بد. هم طلاق خوب داریم، هم طلاق بد. معمولا جوانها هستند که خیلی سریع تصمیم به جدایی میگیرند و دیگر از اسم مطلقه، طلاق و هر آنچه مربوط به دوران بعد از طلاق میشود، هراسی ندارند ولی کسانی که در سنین بالا هستند، طلاق را نوعی افت شخصیتی میدانند و حاضر به چنین اقدامی نمیشوند بیتفاوتی آخرین مرحله روابط بین زن و شوهر است که در آن اصل «بود و نبود» همسر فرقی برای زوج نمیکند، بلکه مسائل جنبی دیگر زندگی از جمله مسائل مالی و امنیت اجتماعی زن است که احساس نیاز به همسر را شکل میدهد
آذر فخری، روزنامهنگار
آمار نشان میدهد، میزان طلاق در کشور، به 20 مورد در ساعت رسیده است. شنیدن این واقعیت، ممکن است موجب نگرانی شود و خیلی از ماها را به فکر فرو ببرد؛ اینکه چرا چنین اتفاق ناگواری، به میزان وسیعی در جامعه ما شیوع پیدا کرده است. اینکه چرا از هر سه ازدواج، یک مورد آن به طلاق منجر میشود. این خبرها و آمارها باید ما را ناراحت کنند. اما باید همینجا حواسمان جمع باشد که بسیاری از خوانندگان این مطلب، ممکن است جزو افرادی باشند که از زندگی مشترک خارج شدهاند. به هر حال امروز، میزان طلاق آنقدر زیاد است که شامل غالب افراد جامعه میشود.
خود کلمه و فعل «طلاق» فینفسه ناراحت و مضطرب کننده است، اما دیگر نه به اندازه گذشته. بگذارید با این ماجرا کنار بیاییم که به هر دلیلی، قبح طلاق تا حدود زیادی از بین رفته است و مردان و زنان بسیاری، با توافق یا بیتوافق و با انجام مراحل حقوقی، رشته پیوندی به نام ازدواج را از هم میگسلند و از این کار خود، احساس پشیمانی یا اندوه نمیکنند. در مورد خجسته دانستن چنین اتفاقی، اشاره به «جشنهای طلاق»! کافی به نظر میرسد.
در گذشته البته اینطور نبود. اگر نه برای مرد، اما طلاق برای هر زنی، ننگ و آبروریزی بزرگی به حساب میآمد. داستان ازدواج برای دختر، با دو پوشش سفید شروع و تمام میشد. در غیر این صورت، یک زن مطلقه، زنی بود که نتوانسته بود از پس زندگی بربیاید، یک زن بیعرضه سر به هوا بود و حتما عیب و ایرادی در اخلاق و روان و جسمش وجود داشت که کارش به جدایی کشیده شده بود. بنا به همین دلایل و نیز دخالت خانوادههای مرجع و حاکمیت ریش و گیس سفیدی، معمولا زنان به هر طریقی که شده، زندگی مصیبتبار خود با همسر را ادامه میدادند و برای بهتر شدن اخلاق شوهر و سر به راه شدن او، مدام از سوی دیگران تشویق به فرزندآوری میشدند. در واقع هر وقت اختلافات زناشویی به اوج میرسید، در این میان یک بچه متولد میشد تا جو را آرام کند!
اما امروز، در جامعهای که به سرعت در حال طی کردن دوران گذر خود است؛ طلاق، حداقل برای زنان، شگون دارد: هیچ زن تحصیل کرده مستقلی که دستش در جیب خودش است، حاضر نیست زندگی مشترکی را که به جسم و روان او آسیب میزند، تحمل کند. او ممکن است به واسطه علاقه به همسر خود مراحل تراپی و مشاوره را هم از سربگذراند، اما در نهایت، طلاق را انتخاب میکند. به این ترتیب، بله بیشترین متقاضیان طلاق در کشور ما، زنان هستند که مثل نسل مادربزرگها و مادرهایشان، حاضر به تحمل زندگی تحت هر شرایطی نیستند. قرار نیست به پای کسی بسوزند. قرار است خوب زندگی کنند و این زندگی خوب، الزاما در داشتن یک زندگی مشترک، خلاصه و محدود نمیشود.
طلاق یا رها کردن
مونتسکیومیگوید: طلاق با رهاکردن متفاوت است. اولی با رضایت طرفین ازدواج است، درحالی که دومی یک طرفه وبا قهر همراه است . در واقع وقتی زن و شوهر نخواهند باهم زندگی کنند، از هم جدا میشوند اما برخی، بیآن که از هم بهصورت قانونی جدا شوند، یکدیگر را رها میکنند.اینگونه طلاق گرفتنهای خاموش، بیراهه و سوپاپ اطمینان و پل ارتباطی است. شاید بعد از مدتی، با فراموش کردن دوران سختشان، بتوانند باز هم زیر یک سقف و در کنار هم زندگی کنند. دکتر طباور روان شناس و استاد دانشگاه، اینگونه طلاق را نوعی قهر موقت میداند و معتقد است این طلاقها در جامعه بسیار کم دیده میشود و اغلب هم در سنین پایین اتفاق میافتد. معمولا جوانها هستند که خیلی سریع تصمیم به جدایی میگیرند و دیگر از اسم مطلقه، طلاق و هر آنچه مربوط به دوران بعد از طلاق میشود، هراسی ندارند. ولی کسانی که در سنین بالا هستند، طلاق را نوعی افت شخصیتی میدانند و حاضر به چنین اقدامی نمیشوند. البته این نوع طلاق، مستلزم داشتن شرایط بعد از آن است: کسی که از وضعیت مالی مناسبی برخوردار نیست، نمیتواند بعد از طلاق- بهتر است بگوییم قهر کردن- شرایط زندگی را برای زن و فرزندانش مهیا کند و از طرفی بافت سنتی فرهنگ ما هم اجازه اینگونه جداییها و دور از هم زندگی کردن را نمیدهد. به همین دلیل با رسیدن به چنین مرحله ای حتی خانواده های مرجع هم موافقند که قضیه سریع فیصله پیدا کند و طرفین از قید هم خلاص شوند. یا شرایط طوری بشود که زوج، با فراموش کردن مشکلات شان، دوباره به زیر سقف مشترکشان برگردند.
طلاق عاطفی
طلاق عاطفی پدیدهای فراگیر در کشور ماست، مسألهای که بنا به محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی، مشکلات مالی، اجبار خانوادهها و ... زن و شوهر نمیتوانند به راحتی از هم جدا شوند. در این شرایط با اینکه زن و مرد از نظر روانی علاقهای به ادامه زندگی مشترک ندارند، پس از یک دوره طولانی دعوا و کشمکش، از مرحله دشمنی و تنفر عبور میکنند و به وضعیت «بیتفاوتی» میرسند. به اعتقاد طباور، بیتفاوتی آخرین مرحله روابط بین زن و شوهر است که در آن اصل «بود و نبود» همسر فرقی برای زوج نمیکند، بلکه مسائل جنبی دیگر زندگی از جمله مسائل مالی و امنیت اجتماعی زن است که احساس نیاز به همسر را شکل میدهد. در چنین شرایطی البته بر خلاف انتظار،میزان ناهنجاریهای اجتماعی نسبت به طلاق حقوقی، افزایش پیدا میکند و موجب به وجود آمدن ارتباطات خارج از چارچوب خانواده میشود. در مرحله طلاق عاطفی، اگرچه زوج در زیر یک سقف زندگی میکنند، ولی به لحاظ عاطفی و اجتماعی جدا هستند و در همین زمان اغلب انحرافات و آسیبهای اجتماعی، اتفاق میافتد. آنها به صورت حقوقی طلاق نمیگیرند چون نگران پیامدهای عاطفی، مالی، اجتماعی و فرهنگی طلاق هستند و ترجیح میدهند به خاطر فرزندانشان به زندگی مشترک ادامه دهند. به این ترتیب آمار رسمی طلاق در جامعه درصد ناچیزی از تعداد خانوادههایی را که در شرایط «طلاق عاطفی» به سر میبرند نشان میدهد. سید حسن موسوی چلک، رییس انجمن مددکاری اجتماعی ایران با اشاره به آمارهای رسمی منتشر شده از سوی سازمان ثبت احوال کشور، میگوید: هیچ آمار رسمی در مورد طلاقهای عاطفی وجود ندارد و تمامی آمارهای منتشر شده در این باره از طریق تحلیلهای مراکز مشاوره و مداخله بوده که نمیتوانند چندان مستند باشند.
طلاق و محاسبات اقتصادی-اجتماعی
عبدالصمد خرمشاهی، حقوقدان و وکیل، با اشاره دو نوع طلاق عاطفی و طلاق رسمی میگوید: برخی از زوجها، همانطور که در هنگام ازدواج، به منافع مادی که بهدست میآورند، فکر کرده و محاسباتی میکنند، هنگام طلاق هم این منافع را در نظر میگیرند. در واقع هم ازدواج و هم طلاق این افراد، بر اساس نوعی منفعتسنجی اتفاق میافتد. این نگاه مبتنی بر این نظریه است که افراد زمانی تصمیم به ازدواج میگیرند که باورکنند منافعی بیش از زمان مجردی خود به دست میآورند؛ پس همین محاسبهگری را در هنگام تصمیم به طلاق نیز اعمال میکنند.
بسیاری از زوجینی که طلاق عقلانی را از سر گذراندهاند، پیش از آن مدت زمان زیادی را صرف توجه به اقدام و پیامدهای آن میکنند و آمادگی لازم برای مواجهه با پیامدهای پس از آن را در خود پرورش دادهاند.
ازدواج بد و طلاق خوب!
دکتر سرگلزایی روان پزشک، معتقد است: بر خلاف نظریات کلیشه ای رایج در فضای رسانهای کشور نه ازدواج همیشه خوب است و نه طلاق همیشه بد. خیلی از ازدواجها روی سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی افراد اثر مفید دارند. ولی بعضی از ازدواجها هم روی سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی اثر مخرب دارند. همین گزاره در مورد طلاق نیز صحیح است. بنابراین هم ازدواج خوب داریم، هم ازدواج بد. هم طلاق خوب داریم، هم طلاق بد. برخلاف آن چیزی که در فرهنگ ما رایج هست، همه افراد را از نظر روانشناسی برای ازدواج مناسب نمیبینم. بعضی افراد به درد ازدواج کردن نمیخورند. بنابر این توصیه ازدواج بهصورت یک استاندارد زندگی و بهعنوان یک مرحله ضروری رشد، برای همه افراد پیام غلطی است.
اینکه 40 سال پیش آمار طلاق از امروز کمتر بوده، لزوماً به این معنا نیست که ازدواجهای آن موقع از ازدواجهای الان موفقتر بوده. پژوهشگران حوزه علوم خانواده به این نتیجه رسیده اند که همبستگی آماری بین ثبات زناشویی و رضایت زناشویی وجود ندارد؛ بسیاری از افرادی که به طلاق فکر نمیکنند به این علت است که تصور زندگی بهتری برای بعد از طلاق ندارند. مثلاً در یک محیط روستایی زنی که طلاق میگیرد چهطور میخواهد بعد از آن زندگی کند؟ چون فرصتی برای ازدواجش مهیا نیست، با همین اوضاع میسوزد و میسازد. بنابراین لزوماً وقتی آمار طلاق بالا میرود، نمیتوانیم بگوییم که وضع خیلی خراب است یا آن موقع که آمار طلاق پایین تر بود وضع خیلی بهتر بود.
هر چه افراد ظرفیت رشد بیشتر و توقع زندگی بهتری داشته باشند، ثبات زناشویی کاهش و آمار طلاق افزایش مییابد. یکی از علل افزایش طلاق، افزایش استقلال مالی و اجتماعی زنان است. چنین افزایشی در آمار طلاق شاید یک سیر مثبت باشد. یعنی تعداد زنانی که به اجبار و به دلیل نیاز به حمایت در زندگی زناشویی میمانند کاهش یافته است. به نظر من هر وقت که افزایش آمار طلاق به دلیل افزایش استقلال مالی زنان باشد، مثبت است. یعنی یک زن دیگر صرفاً بهعنوان یک سایه بالاسر با یک مرد زندگی نمیکند. زنی است که میتواند روی پای خودش بایستد. میتواند خودش را اداره کند. پس اگر با مردی زندگی میکند بهخاطر روابط فکری و احساسی است که با او دارد. بنابراین میتوانیم «طلاقهای مثبت» هم داشته باشیم
یکی دیگر از علل مثبت بالا رفتن آمار طلاق افزایش پویایی روانی افراد یا خلاقیت افراد است. وقتی که افراد پویایی روانیشان افزایش پیدا میکند از وضعیت ایستایی و استاتیک خارج میشوند. با گذشت زمان هم سلیقهها و هم عقیدههایشان تغییر میکند. بنابراین دو نفرکه زندگی روانی پویایی داشته باشند، در طول ده سال تغییرات گستردهای را از نظر ارزشها، امیال و سبک زندگی تجربه میکنند. اینکه زن و شوهری ده سال همسران مناسبی برای هم بودند به این معنی نیست که حالا هم همسران مناسبی برای هم هستند. بنابراین ایستایی روانی که معادل با کندی رشد روانی است میتواند باعث افزایش ثبات زناشویی شود و پویایی روانی که معادل با سرعت رشد روانی است ممکن است باعث کاهش ثبات زناشویی شود.
دیدگاه تان را بنویسید