پای کودکان هم به بازار مد باز شد
کودکان کار لاکچـری
داستان بچههایی که در صنعت مدلینگ به بیگاری گرفته میشوند، داستان کارکردن برای پدر و مادری است که قرار است بچهها، سر و سامانی به حال و آینده آنها بدهند. این بچهها درآمد خوبی دارند و والدینشان، بهخوبی از این فرصت استفاده میکنند. بهخصوص که مدتی است، کودکان خوشپوش صفحات مجازی، از پیجهای اینستای مادرها و پدرها خارج شده و در دنیای واقعی مشغول «کت واکینگ» هستند! بچههایی که در صنعت مدلینگ به بیگاری گرفته میشوند، دارند به معنای واقعی کار میکنند و برای این کار، از مدتها پیش، آموزش دیدهاند و برای این آموزش، با ید اول آن سرکشیهای کودکانهشان، بهنحوی رام شود. پس این بچهها درگیر خشونتی پنهان هستند تمام آتلیههای ویژه مدلینگ کودکان، شرایط خاص پذیرش هر کودک را هم نوشتهاند که ممکن است فرزند شما اصلا مشمول این شرایط نشود و ... خوب شما احساس کنید عجب بچهای گیرم آمده: سرخورده و مغبون میشوید. بازار، بچه شما را نمیخواهد و همین حس «نخواستنی بودن» را به شما هم منتقل میکند
آذر فخری، روزنامهنگار
یک بچه دو سه ساله تپل مپل خوش بر و رو و شیرینزبان، بچهای که پوست سفید و چشمان روشن و موهای بورش، باعث شده با بچههای دور و بر و فامیل و نرم جامعه و ژنتیک ما تا حدودی تفاوت داشته باشد.
این بچه، بهجای اسمش، «عروسکم»، «ماه من» و «خوشگلکم» صدا میشود. مادرش اینطوری دوست دارد. هنوز هم البته نمیدانیم اسم این بچه چیست. اما این مهم نیست. مهم این است که این بچه، شغل نسبتا پردرآمدی دارد؛ او مدلینگ است و کارش را از نوزادی شروع کرده؛ از وقتی که مامان دلسوز و فداکارش، عکسهای او را در لباسهای شیک، از برندهای مختلف در پیج اینستایش میگذاشت. تا این جای کار ما که از همه جا بیخبر بودیم، مشکلی نداشتیم. میرفتیم، عکسهای این بچه خوشگل و خوشپوش را نگاه میکردیم و لایکی هم تقدیمش میکردیم.
اما یک شب، دیروقت با مادر و بچه، در آسانسور مواجه شدیم، بچه روی دوش مادر، به خواب رفته بود. یکی از مسافران آسانسور گفت: اگه قراره مهمونیتون تا این وقت شب ادامه پیدا کنه، بهتر نیست بچه رو دست مادربزرگش بسپرین که تا این حد اذیت نشه؟
مادر خیلی عادی گفت: مهمونی کجا بود؟ ما سر کار بودیم. داریم از کار برمیگردیم.
مسافر مذکور گفت: خوب به نظرم اگه کارتون اینهمه طول میکشه، بازم بهتره بسپرینش دست مادربزرگش. بچه رو نگاه کن! از حال رفته...
مادر بچه گفت: کار مال خود بچه است. بچهام در مدلینگ فعالیت میکنه.
مسافر مزبور، لبش را گزید، نیم نگاهی به من کرد و دیگر ادامه نداد.
فکر میکنم من و مسافر مزبور هر دو در آن دو سه دقیقه داخل آسانسور، با «کودک کار» در مفهوم تر و تمیز و شیکش مواجه شدیم. حتی صدای تیر کشیدن قلبهای همدیگر را هم شنیدیم.
پشت پرده کودکان
خوش تیپ در فضای مجازی
مدتی است عکس شیک و رتوش شده این بچهها در صفحات مجازی دیده میشود؛ بچههایی تر و تمیز که با دیدن عکسشان، میشود بوی پودر بچه و شیرخشک را احساس کرد. بچههای خوابیده و درازکش و سوار بر دوچرخه و هر چیز دیگری، به شما لبخند میزنند. این بچهها، خیلی تو دل برو و قشنگ هستند، اگر شما هم بچهای دارید که میخواهید این طور جذاب باشد و دل از روز و روزگار ببرد، به پایین صفحه و به کپشن مراجعه کنید؛ در مورد برند محصول و نحوه خریدش توضیحات لازم داده شده. بله داستان این است؛ این بچه در میان چنین عکسهایی زندگیاش را گم کرده است که برای تهیه هر کدامشان، مدتها در آتلیه، دست به دست شده، لباس عوض کرده، سردش شده، گرمش شده و فرصت بازی با اسباب بازیهایی که دورش ریخته شده را نداشته. این بچه خوب و فرمانپذیر و زیبا، مصداق بارزی از نوعی «کودک آزاری» و نیز نمونهای از «کودک کار» است در یک قالب جدید.
شما با یک گوگل کردن ساده، میتوانید آتلیههایی را پیدا کنید که انواع و اقسام آگهیهایی در این زمینه دادهاند و از شما میخواهند فرزند دلبندتان را در اختیار این آتلیه قرار بدهید و آیندهاش را بسازید! البته تمام این آتلیهها، شرایط خاص پذیرش هر کودک را هم نوشتهاند که ممکن است فرزند شما اصلا مشمول این شرایط نشود و ... خوب شما احساس کنید عجب بچهای گیرم آمده: سرخورده و مغبون میشوید. بازار، بچه شما را نمیخواهد و همین حس «نخواستنی بودن» را به شما هم منتقل میکند.
زیر عکس اکثر این بچهها، در کانال مرتبط و غیرمرتبط با مدلینگ، گاهی با چنین جملاتی هم مواجه میشویم: « یکی از اینا چیه؟ ما همینم نداریم!». واقعیت این است که خیلی از ماها، از «اینا» نداریم. یک بچه معمولی داریم که برای وجود و سلامتیاش، شکرگزاریم و تمام هم و غممان را گذاشتهایم برای تربیت درست و درس خواندنش و اینکه آیندهای بهتر از حال و گذشته ما داشته باشد.
اما داستان بچهای که در صنعت مدلینگ به بیگاری گرفته میشود، داستان کارکردن برای پدر و مادری است که قرار است بچهها، سر و سامانی به حال و آیندهشان بدهند. این بچهها درآمد خوبی دارند و والدینشان، بهخوبی از این فرصت استفاده میکنند. بهخصوص که مدتی است، کودکان خوشپوش صفحات مجازی، از پیجهای اینستای مادرها و پدرها خارج شده و در دنیای واقعی مشغول «کت واکینگ» هستند!
خبرهای تلخ در راهند
حالا این بچهها در«شوهای زنده» لباس، روی سن، برای تماشاچیها و در حضور والدینشان، با لباسهای خاص و برند، کت واکینگ میروند؛ بچههایی که در این ساعت، یا باید در خانه در حال بازی باشند، یا در مهد کودک در کنار همسالهایشان، مشغول آموختن چیزی باشند. اما این بچهها، دارند به معنای واقعی کار میکنند و برای این کار، از مدتها پیش، آموزش دیدهاند و برای این آموزش، با ید اول آن سرکشیها کودکانهشان، بهنحوی رام شود. پس این بچهها درگیر خشونتی پنهان هستند: آرام باش و این حرکت را انجام بده... نه این جوری نه! دوباره برو از اول... و این ماجرای تمرین و اطاعت کردن، بارها و بارها تکرار میشود، تا صاحبکار راضی شود و او را روی سن بفرستد. کار زمانبری است؛ رام کردن «انسان» را میگویم. اما هم درآمد خوبی دارد و هم شهرت، هر چند شهرتی نه چندان دیرپا. و چون این شهرت، مستعجل است و با رسیدن دوران بلوغ و پدیدارشدن نشانههای زمختی و بههم ریختگی عضلات و استخوانها، بازار این کودکان از رونق میافتد و میشود، آنچه نباید بشود.
آنیتا جلالی، مربی مهارتهای زندگی، میگوید این کودکان، به دلیل انگشتنما شدن و منتشرشدن مداوم تصویر و فیلمشان و نیز به دلیل مراقبتهای خاصی که برای سالم ماندن بدن و چهرهشان انجام میشود، دچار اعتماد بهنفس کاذب میشوند. اعتماد بهنفسی که گاه تنه به تنه غرور و خودشیفتگی میزند و موجب میشود بین آنان و همسالانشان، فاصله زیادی بیافتد و نتوانند با آنان ارتباط سالم و سازنده ایجاد کنند و همین روند، به رشد شخصیت فردی و اجتماعی آنان آسیب جدی میزند. آنها باور میکنند که تا ابد در چنین وضعیتی خواهند ماند و در همه ارتباطهای عادی و دوستانه خواه ناخواه و بنا به ماهیت شغل بسیار وقتگیرشان، به رویشان بسته میشود. جلالی با اشاره به خبر اخیر شوآف زنده این بچهها در یک سالن مد که خبرش فراگیر شد، تذکر میدهد این کار مصداق «کودکآزاری» و «سوءاستفاده مالی» از کودکان است و NGOهای مربوط به کودکان کار، چنین بچههایی را نیز تحت پوشش بگیرند و از گسترده شدن چنین روندی جلوگیری کنند. بسیاری از این بچهها، پس از رسیدن به دوران بلوغ، کنار گذاشته میشوند و نیاز شدید به روانتراپی پیدا میکنند. در واقع مشکل اینها از دوران بلوغ به بعد با ضربهای که بهواسطه فراموش و نادیده گرفتن شدن میخورند، آغاز میشود. جلالی با نگرانی چنین ادامه میدهد:
«کودکانکار لاکچری» یا «کودکآزاری لاکچری» پدیده نوظهوری در کشور ماست؛ کار با چاشنی زرق و برق و تجارتی که دودش به چشم کودکان میرود. در واقع مدلینگ کودک، همان قراردادن کودکان در شرایط کار اجباری است؛ شرایطی که به کودک آسیب میزند.
ما مدام اخباری درباره شوی لباس کودکان، معروفترین مدلهای کودک و رقمهای دستمزدشان میبینیم و میشنویم. اما شاید هرگز به فکرمان نرسد که همانقدر که کودکان فالفروش و گلفروش سر چهارراهها ممکن است خسته و تنها و عاصی باشند، این بچهها هم کودکانی در خدمت کار و پول و تجارتی هستند که ممکن است این شرایط، انتخاب و مطلوب خودشان نباشد.
«مدلینگ کودک»، چنان رنگ و لعاب جذابی دارد که کمتر به فکر کسی میرسد که در آن نشانههایی از آزار کودکان وجود داشته باشد؛ مدلینگ کودک هم یک نوع کسب و کار است. یعنی از کودک در خدمت فروش محصول، استفاده و در واقع سوءاستفاده میشود.
من را ببین، همیشه ببین
جلالی به نکته مهمی اشاره میکند: فرزند من هنگامی که با یک نمایش، یک پوشش خاص و یک برند گرانقیمت در معرض دید همگان قرار میگیرد، زیبایی و ارزشهایش در همین موارد خلاصه میشود. او فرصت پیدا نمیکند «من ارزشمند» درونش را پرورش دهد. فقط یاد میگیرد اگر زیبا باشم و لباسهای قشنگ بپوشم، مورد استقبال و تأیید قرار میگیرم و همین کافی است. ضمن اینکه از جامعه کودکان همسال خود جدا میشود و این جدایی به خودی خود مشکل دارد.
نوجوان هنگام بلوغ با قیافه خودش مشکل دارد. فعالیت بهعنوان مدل، این مشکل را بیشتر میکند وافسرده میشود. از طرفی اعتیاد به تغییر چهره پیدا میکند و تلاش برای رسیدن به چهره ایدهآل در او اوج میگیرد. والدین با هر ابزاری میخواهند همان تصویری را که از کودکی او برایشان مانده حفظ کنند و برای این منظور متوسل به اعمال جراحی میشوند یا در سادهترین روش ممکن، به آرایش اغراقآمیز پناه میبرند. «پذیرفته نشدن» پس از یک سن خاصی، بزرگترین آسیبی است که ما به کودک میزنیم. مدلهای بزرگسال که در معرض آسیبهای مختلف هستند. حالا ما کودک را از همان سنین کم در معرض این آسیبها قرار میدهیم.
دیدگاه تان را بنویسید