شمع، انتخاب و سلبریتی
کسی خبر دارد که آیا در کشورهای اروپایی، کسی پیدا شد که به یاد کشته شدههای اهواز ما، جلوی سفارت کشورما شمع روشن کند؟ نه!
کسی خبر دارد که به خاطر شهدای اهواز ما، چراغهای برج ایفل را خاموش کرده
باشند؟ نه!
اصلا همه اینها به کنار، کدامیک از سلبریتیهای سینمایی و ورزشی و هنری و ...، در این مورد، واکنش نشان دادند؟ هیچ کدام!
بهجز دوسه تا کشوری که همین دوروبرها، کمی تا قسمتی و هر وقت که مصالحشان ایجاب کند، هوادار ما هستند، کشور دیگری نه به ما تسلیت گفت، نه این فاجعه تروریستی را محکوم کرد.
بگذارید بگوییم که تقریبا در گوشهای افتادهایم و تنها ماندهایم. شاید هم در نقشه جهان، درست زیر پونزی که با آن نقشه را به دیوار چسباندهاند، پنهان شدهایم و از یاد رفتهایم!
کسی نه ما را میبیند و نه دلش به حال ما میسوزد. انگار که وجود نداریم و این بسیار طبیعی است؛ این سرزمین پیر و کهنسال، آنقدر درگیر بلاهای طبیعی و مصنوعی، آسمانی و زمینی است که دیگران درمیمانند در مورد کدامیک به ما تسلیت بگویند یا درباره کدام حادثه، با ما همدردی کنند.
بله...بله... داستان سقوط هواپیما و کشته شدن مسافرانش، فرق میکند؛ در این مورد تسلیت میشنویم؛ شاید بهخاطر خود هواپیما، که شئ گرانی است. شاید بهخاطر مسافرانش که کمی تا قسمتی، لاکچری محسوب میشوند. نمیدانم. اصلا نمیدانم. اما برای ما مهم است که دیده شویم که اگر کشته میشویم، ترور میشویم، پدر و پسر و برادرمان، خواهر و مادر و دخترمان را از دست میدهیم، کسی پیدا بشود با ما همدردی کند، چون کشتگان ما گمنامترین، تنهاترین و مظلومترین کشتگان جهان امروزند یا چون کشتگان ما، با باری از مصیبتهای زندگان راهی گورستان میشوند.
کشتگان ما با مردنشان آسوده نمیشوند، بنابراین، در ناتمامی زندگیشان، میمیرند. مردنشان هم کامل نیست. دستشان از دنیا کوتاه نمیشود و از گور بیرون میماند. بیرون میماند برای گرفتن یک خبر خوش و آن وقت آسودن.
تلخ است نه؟
تلختر هم میشود وقتی که میشنوی در برابر درد و رنج و کمبودهایی که مدام بر آنها افزوده میشود، یکی پیدا میشود که بگوید خودشان انتخاب کردهاند! و هیچکس پیدایش نمیشود که بپرسد خودمان، چه چیزی را به چه قیمتی انتخاب کردهایم و اگر دوباره پای «انتخاب» به میان بیاید، چگونه و چه چیزی را انتخاب خواهیم کرد و آیا اصلا دیگر جرات انتخاب خواهیم داشت؟ که برای هر چه تا به حال انتخاب کردهایم، هزینههای سنگینی دادهایم... هزینههای سنگینی میدهیم.
شاید ما معنی انتخاب را نمیدانیم. کاش یکی پیدا بشود «انتخاب» را برای ما معنی کند. کاش یکی بیاید بگوید که انتخاب، کشته شدن یک تازه سرباز، در صف رژه نیست که کشته شدن یک پسربچه در حال تماشای رژه نیست.
کسی دلش به حال ما نمیسوزد؛ چون خودمان انتخاب کردهایم.
چون موقعیت سلفی گرفتن با یک کشتهشده اهوازی، خطرناک است و به ریسکش نمیارزد، بنابراین هیچ سلبریتی به سراغ بازماندگان شهدای اهوازی نمیرود؛ چون آب و هوای اهواز اصلا خوب نیست...
چه میگویم؟ چون اهواز اصلا نه آب دارد و نه هوا!
دیدگاه تان را بنویسید