روز اول مهر با گربه‌ها کاری نداشته باشید!

یک دانش‌آموز کلاس اولی برای نخستین بار از خانواده و محیط خانه دور می‌شود و قدم‌های نخست را برای استقلال برمی‌دارد. احساسات تازه‌ای را تجربه می‌کند، با دوستان جدیدی آشنا می‌شود. می‌آموزد که به قوانین و مقررات خارج از خانه، که چندان هم باب میلش نیست، پایبند شود. پس، مدرسه چه بپذیریم یا نه، جای چندان خوشایدی نیست. کودکان در حین بازی، کار گروهی، حمایت،  مذاکره وتوانایی  حل و فصل اختلافات را یاد می‌گیرند، هم‌چنین به تمرین مهارت‌های ارتباطی کلامی و غیرکلامی از طریق ایفای نقش و گفت‌و‌گو می‌پردازند هنگام حضور در مدرسه و در کنار درس خواندن، بازی کردن در سلامت و رشد فیزیکی کودکان تاثیر زیادی دارد. در واقع،  بازی بدون ساختار یک راه استثنایی برای افزایش سطح فعالیت بدنی در کودکان است و یک استراتژی مهم در مقابله با معضل چاقی

آذر فخری، روزنامه‌نگار

روز اول مهر، روز سپردن یک کودک معصومِ مشتاقِ متوهم به مدرسه است. بماند که ما به‌عنوان والدین، چه‌طور دل‌مان می‌آید این بچه‌های کوچک را به مکان و آدم‌هایی بسپاریم که خودمان چندان دل خوشی از آن‌ها نداریم! بماند که تجربه فرزندان‌مان در روز اول مدرسه، هر چند شاید شبیه تجربه‌های ما نباشند، اما ما با آن‌ها، با حس‌های‌شان و درد تنهایی و حس رهاشدگی‌شان، همراه و هم‌دلیم. اما چه چاره؟ بچه‌ها باید با سواد شوند و فعلا جز این نظام آموزشی، هیچ امکان دیگری برای ما و فرزندان‌مان وجود ندارد.

قصد سیاه‌نمایی نداریم. اصلا چرا وقتی می‌خواهیم از واقعیت‌های موجود حرف بزنیم، ذهن‌مان منتقل می‎شود سمت «سیاه‎نمایی»؟ که اگر «سیاهی» وجود ندارد، پس چرا مدام درباره آن حرف می‌زنیم. می‎نویسیم و دچار سوءتفاهم می‎شویم؟

وقتی دست‌شان را در دست گرفته‌ایم و داریم به سمت مدرسه می‌رویم، به‌عنوان پدر و مادر، درست به اندازه خود بچه‌ها، نیازمند دلداری و تسلی هستیم! در حرف و شعار، می‌رویم که فرزندان‌مان را به آغوش گرم و پذیرای مدرسه و مکان آموزشی بسپاریم. اما این مکان «آغوش‌نما» تهی از حضور گرم مادر و خواهر و برادر است. مکانی است در آن باید دلبند ما، در صف بایستد و شاهد قتل عام تمام «گربه»هایی باشد که ورودشان به مدرسه ممنوع است و منظور از «گربه» همه آن سرخوشی‌ها و شیطنت‌های کودکانه است که در همان نخستین گام‌ها و ساعت‌ها، نفی و کتمان می‌شوند.  

تصویر ذهنی او از مدرسه چیست؟ آدم‌های مدرسه شبیه کسانی هستند؟ خودمان چگونه برای اولین‌بار پای در مدرسه گذاشتیم؟ از آن روز، چه تصویر و خاطره‎ای در یاد داریم؟ با ما چگونه رفتار کردند؟ این خاطره‌های خوب یا بد، تا پایان عمر همراه ما خواهند بود، به‌عنوان اولین تجربه اجتماعی ما، که سهم بزرگی در ساختن شخصیت ما داشته است. بی‌تعارف بگوییم که از این منظر، بدترین خاطره بسیاری از ما، همان روز اول مدرسه و حاضر شدن در کلاس اول دبستان است! خواهی نخواهی، یاد آن روزها، تا ابد بر شانه  روحمان باقی خواهد ماند؛ یک روز ناگوار و تلخ! که می توانست شیرین و خوش و دوست‌داشتنی باشد، روزهایی که می‌توانست و می‌تواند در تأمین سلامت روانی یک عمر انسان، تأثیرگذار و تعیین‌کننده باشد.

برای این که لحظه‌های تکرار نشدنی پایه اول تحصیلی، برای همه هفت ساله‌های امروز و معماران جامعه فردا، باید که وزارت آموزش‎و‎پرورش بی‎درنگ تغییر کیفی سه حوزه  ۱- محیط و  فضای آموزشی ۲- نظام آموزشی ۳- برنامه‎ریزی آموزشی دست  به کار شود.

جلوی تجربه هولناک را بگیریم!

از این جا به بعد، رشته سخن را می‌سپاریم به آنیتا جلالی، مربی مهارت‌های زندگی. او که سال‌هاست در زمینه مهارت‎های زندگی و روش‎های درست اجتماعی شدن، به والدین مشاوره می‎دهد، چنین آغاز می‎کند:

فضای مدرسه حتی برای آن دسته از دانش‌آموزان کلاس اولی، که تجربه آموزش در مهد کودک یا پیش‎دبستانی را دارند، ممکن است عجیب یا هولناک به نظر برسد. رویارویی با افزایش ساعت درس، تغییر فرم لباس، کلاس‌های بزرگ‌تر و زیاد شدن تعداد دانش‌آموزان، برای کلاس اولی‌ها غیرمنتظره است.

 والدین قبل از بردن دانش‌آموز کلاس اولی خود به مدرسه، باید با فضای ذهنی او آشنا باشند. خودشان را به جای او تصور کنند. سعی کنند احساس کنند که در آن سن، هنگام دور شدن از خانه و تنها شدن، بدون حضور والدین، چه حالی داشتند.

یک دانش‌آموز کلاس اولی برای نخستین بار از خانواده و محیط خانه دور می‌شود و قدم‌های نخست را برای استقلال برمی‌دارد. احساسات تازه‌ای را تجربه می‌کند، با دوستان جدیدی آشنا می‌شود. می‌آموزد که به قوانین و مقررات خارج از خانه، که چندان هم باب میلش نیست، پایبند شود. پس، مدرسه چه بپذیریم یا نه، جای چندان خوشایدی نیست. اما معمولاً والدین سعی می‌کنند فقط موارد و نکات مثبت موجود در فضای مدرسه را برای دانش‌آموز خود توصیف کنند، و به این نکته توجه ندارند که اگر فقط از خوبی‌های مدرسه تعریف کنند، زمانی که دانش‎آموز با واقعیت‎های ناخوشایند مدرسه مواجه شود، ناراحت و شوکه می‌شود، و ممکن است نتواند با سایر کودکان بازی کند یا با معلم خود ارتباط برقرار کند.

یکی دیگر از مهم‌ترین دل‌شوره‌های دانش‌آموز کلاس اولی، این است با سپرده شدنش به مدرسه، مادرش دیگر به او اهمیت نخواهد داد و او مجبور خواهد بود در خارج از منزل در کلاسی حضور یابد که معلمی ترسناک در آن حضوردارد که به نیازهای او توجهی نمی‌کند.

متاسفانه معمولا اولین و شاید تنها چیزی که از همان روز اول به دانش‌آموزان آموخته می‌شود و حتی والدین هم بر آن تاکید دارند، احترام به آموزگار و حرف شنوی و اطاعت از اوست. البته  منظور این نیست که دانش‌آموز نباید به معلم خود احترام بگذارد. اما آموزش احترام گذاشتن، تنها بخشی از این جریان است که باید دوطرفه باشد. احترام باید خود به خود ایجاد شود؛ رفتار معلم و اولیای مدرسه با دانش‌آموز باید به گونه‌ای باشد که خود دانش‌آموز با علاقه واحترام، با معلم خود برخورد کند. نه این که به این کار مجبور شود. علاوه بر احترام گذاشتن به معلم و اطاعت از او (که این مسئله جای بررسی دارد!) معاشرت و دوستی با همکلاسی‌ها و دانش‌آموزان دیگر و احترام گذاشتن به آن‌ها هم باید مورد توجه قرار گیرد.

بازی را از یاد نبریم!

آنیتا می‌گوید: بازی برای بچه‌ها، تنها بازی نیست، آن‌ها در بازی، زندگی کردن را می‌آموزند. چه خوب است که بازی، به‌عنوان یک مولفه مهم درسی، مورد توجه آموزش‌و پرورش ما قرار بگیرد. متاسفانه عناوین درسی و تکالیف دانش‌آموزان آن‌قدر زیاد است که معمولا نه فقط بچه‌ها فرصت بازی ندارند که حتی زنگ ورزش‌شان، صرف دروس دیگر می‌شود!

موفقیت در مدرسه تا حدود زیادی به توانایی‎های کودکان در برقراری ارتباط با همسالان و بزرگسالان  بستگی دارد و بازی، در توسعه  مهارت‌های اجتماعی اهمیت زیادی دارد چراکه کودکان در حین بازی   کار  گروهی، حمایت،  مذاکره وتوانایی  حل و فصل اختلافات را یاد می‌گیرند، هم‌چنین به تمرین مهارت‌های ارتباطی کلامی و غیرکلامی از طریق ایفای نقش و گفت‌و‌گو می‌پردازند. بچه‌ها در حین بازی و  ایفای نقش افراد مختلف  در خانه، مدرسه وجامعه،  به نیازها و خواسته‎های دیگران پی می‎برند و  هنگام بحث در مورد فضا، وسایل و قوانین بازی با دیدگاه‌های مختلف آشنا می‌شوند و تمام این رفتارها رشد مهارت اجتماعی آنان منجر می‌شود.   

 بازی در رشد عاطفی کودکان از اهمیت خاصی دارد، چراکه به چگونگی ابراز احساسات و غلبه بر آن‌ها کمک می‌کند. هنگام بازی، کودکان، تجربه های خودآگاه و ناخودآگاه خود را در مورد احساسات، زندگی و هر آن‎چه که در اطراف آن‎ها وجود دارد، ابراز می کنند. معلمی که شاهد چنین ابرازهایی است، قطعا می‌تواند ارتباط بهتر و موثرتری با دانش‌آموز خود برقرارکند.

در بازی‌های کودک محور، آن‌ها مهارت‌های تصمیم گیری، کشف علایق  و استعدادهای خود را تمرین می کنند. در هنگام حضور در مدرسه و در کنار درس خواندن، بازی کردن در سلامت و رشد فیزیکی کودکان تاثیر زیادی دارد. در واقع،  بازی بدون ساختار یک راه استثنایی برای افزایش سطح فعالیت بدنی در کودکان است، و یک استراتژی مهم در مقابله با معضل چاقی. و مهم‌تر آنکه، بازی، شادی ساده‌ای است که بخش ارزشمندی از دوران کودکی را تشکیل می‌دهد.