کافهنشینی را جدی بگیریم!
آسیه ویسی
کافهنشینی، برای ما این روزها، جایگزینِ نه چندان همجنس و همسنخی برای قهوهخانهنشینی شده است. عدم تجانسش از این جهت مهم است که در قهوهخانهنشینی، ردپای هنرمندان و نیز زنان، دیده نمیشود. نهایت اتفاق هنری که در بعضی از قهوهخانههای ما، که البته بیشتر چایخانه بودند و هستند، نقالی بود و پردهخوانی از شاهنامه. وگرنه قهوهخانهها، پاتوق افرادی بود که برای گذراندن یک عصر تا شب، در کنار دوستان و رفیقان گرمابه و گلستان، دور هم جمع میشدند. و این گرمابه و گلستان، هر مصداق خاصی داشت به جز فرهنگ و اندیشه و هنر!
در حالیکه «کافه» در معنای عامش، برای بسیاری از کشورها، برای مثال فرانسه، پاتوق هنرمندان بود؛ جایی که آنها برای نوشتن و یا خواندن آثار همدیگر جمع میشدند. جایی که «دالی» نقاش، در کنار«همینگوی» نویسنده مینشست و ضمن نوشیدن قهوه و پرگویی، ایدههای خاصی هم تولید میشد.
کافهنشینی در کشور ما، شاید با اولین گروه دانشجویانی که برای تحصیل به فرانسه رفتند، آغاز شده باشد. در این مورد بهخصوص، به صادق هدایت اشاره میشود. آنچنان که جواد مجابی اشاره میکند؛ ادبیات مدرن ایران با کافهنشینیهای جلال آل احمد، شاملو، براهنی و ... آغاز شد.
کافهنشینی یعنی استفاده از زمان و مکان، با پرداخت پول ناچیز برای قهوه! در واقع، قهوه تنها بهانهای است برای دورهم جمع شدن. دورهم جمع شدنهایی که گاه به طرحها و ایدههای بزرگ میانجامد.
در کافه میتوان کتاب و روزنامه خواند. میتوان نوشت (مثل جی.کی رولینگ که اولین جلدهای هری پاتر را در کافه مینوشت). میتوان جشن امضا و دورهمیهای کتابخوانی برگزار کرد. حتی اخیرا کافههایی هستند که مشتریها را تشویق به بازیهای صفحهای (بُردگیم) و نه مجازی میکنند. بازیهایی که در طی آن، مشتریها باید دور یک میز جمع شوند و رو در رو، چشم در چشم، بازی کنند.
کافه، برای جامعه جوان و تحصیل کرده و بیکار ما، بسیار مهمتر از آن است که در نگاه اول به نظر میآید. و بهخاطر همین کارکردهای چند جانبه است که باید به وجود و جایگاه کافهها توجه کرد و اهمیت آنها را در ایجاد جوامع روشنفکری در جهت تولید ایده و طرح، دست کم نگرفت.
اشتفان تسوایگِ نمایشنامهنویس، کافهها را «باشگاه مردمی» میداند که در آن «امکانات فرهنگی» عرضه میشود؛ کتاب، روزنامه، مجله، شعر و نمایشخوانی، دید زدن نقاشیهای نقاشان تازه کار، شنیدن موسیقی متناسب با سلیقههای گوناگون.
«پیترشوارتز»،متخصصِ آینده پژوه، در کتاب «شگفتیهای اجتنابناپذیر» میگوید توسعه کشور چین، نتیجه اجتنابناپذیر گسترش کافهها بود. او توضیح میدهد که گرچه چین در مسیر توسعه از دانشگاههای بزرگ آمریکا، کپیبرداری کرد و لاجرم هزینههای سنگینی متحمل شد، اما صرف ایجاد این نهادها و تاسیسات نبود که موجب رشد چین شد. شواترز بر«کافه»، اینگونه تاکید میکند: «شما نیاز به تشکیل نهادها و تشکلها و فضای فکری دارید، اما نمیتوانید کتابفروشیها و کافهها و خطوط دوچرخهسواری را نادیده بگیرید.»
دیدگاه تان را بنویسید