عضو هیات و تفحص مجلس هفتم از قوه قضاییه در گفت‌وگوی تفصیلی به دیده‌بان ایران گفت: حجت‌الاسلام نیازی، در سازمان بازرسی کل کشور، پرونده‌های فساد اقتصادی برخی مسئولان را به من می‌داد. پرونده ۵۴ هزار صفحه‌ای از فساد ۵۲ نفر از روحانیون و مسئولان ارشد کشور را داشتم. «آیت‌الله خزعلی» واسطه ارائه گزارش فساد برخی مسئولان به رهبری شد. حداد عادل می‌خواست اسم ۸ نفر را از گزارش پاک کنم. «سعید مرتضوی» بارها گفت که خودم اعدامت می‌کنم. احمد خاتمی در نماز جمعه گفت که پالیزدار «چشم فتنه» است. هاشمی رفسنجانی گریه کرد و حلالیت طلبید که چرا باعث بازداشت من شده است.

«عباس پالیزدار» نامی آشنا در دهه ۸۰ با این باور که با فساد مقابله می‌کند، بازیچه سیاست «بگم‌بگم‌»‌ها شد؛ افزود: پرونده تخلفات و فساد «محمد یزدی» به اندازه قد من بود. دادگستری هرمزگان لنج‌های مردم را توقیف کرد تا پول خانه یزدی تهیه شود. شرکت لاستیک دنا را هم اطرافیان یزدی به قیمت نازل تصاحب کردند. «امامی کاشانی» هم معدن دهبید فارس را با قیمت نازل خریداری کرد. معدن طلای موته اصفهان هم مربوط به خانواده «هاشمی شاهرودی» بود. محال است اطرافیان «آیت‌الله صدیقی» بدون اجازه ایشان کاری انجام داده باشند. داوود احمدی‌نژاد می‌گفت که محمود «لامذهب» است. «مجتبی خامنه‌ای» دست رسانه‌ها را برای پرسشگری از مسئولان باز می‌گذارد. او گردن مفسدان اقتصادی را می‌شکند. با آمدن مجتبی خامنه‌ای، اصلاحات بنیادین 

اتفاق می‌افتد.

در ادامه بخش‌هایی از این گفت‌وگوی تفصیلی از نظرتان می‌گذرد:

اندازه پرونده فساد مرحوم محمد یزدی به اندازه قد من بود

پسر محمد یزدی ۳ هزار هکتار از اراضی جنگل‌های شمال را برای خود برداشته بود. دادگستری هرمزگان لنج‌های مردم را توقیف کرد تا پول خانه یزدی تهیه شود.

خانواده یزدی لاستیک دنا برای خودشان برداشتند و هیچ گاه پولش را هم ندادند. کل کارخانه لاستیک دنا را یکجا بالا کشیدند، بعد گفتند در بورس فروختیم!

آقای یزدی هم آمد طلب حلالیت کرد. چه زمانی؟ وقتی من در بیمارستان بودم. ایشان هم در بیمارستان بستری بود. پسرش را فرستاد. گفت: «ایشان را حلال کن.» گفتم: «من ایشان را حلال نمی‌کنم.» گفت: «چرا حلال نمی‌کنید؟» گفتم: «ایشان مرا به زندان انفرادی انداخت. در حالی که دزدی، تخلف و فساد کرده است. من باید به زندان بروم؟ آقا خودت و بچه‌هایت، خلاف و فساد کردید. آیا من باید بابت آن به زندان می‌رفتم؟» حالا پرونده آقای یزدی چه بود؟ وقتی آقای نیازی پرونده آقای یزدی را در اختیار من قرار داد. ما مشغول صرف ناهار بودیم. پرونده آقای یزدی تا سطح میز ناهارخوری بالا آمد. بعد دیدم یکی از پرونده‌ها، مربوط به ۳ هزار هکتار از اراضی جنگل‌های شمال خلیل‌محله عباس‌آباد بهشهر است.

آقای یزدی در آن زمان که رئیس قوه قضاییه بود، برای خرید خانه شخصی خود، به آقای ذاکر احمدی، رئیس دادگستری استان هرمزگان نامه زده است که مبلغ یک میلیارد تومان به حساب شخصی اینجانب واریز کنید. اگر اشتباه نکنم در نامه نوشته بود که به حساب ۸۹۵۷ بانک ملی شعبه مجلس شورای اسلامی واریز نمایید.

سعید مرتضوی، زهرا کاظمی را به قتل رساند

بر اساس اسناد و تصاویری که داشتیم، قتل‌ها و شکنجه‌ها جلوی چشم مرتضوی در کهریزک انجام می‌شد.

حیف اسم سعید که روی او بگذاریم. حتی جان آدم‌ها برایش مهم نیست. یک وقت یک دستور می‌دهید و برایت مهم نیست جان آدم‌ها به خطر بیفتد.

داوود احمدی‌نژاد می‌گفت که محمود «لامذهب» است

برادر احمدی نژاد خیلی محافظه کار بود. مخصوصا بعد از جریان ما خیلی محافظه کار شد. به او گفتم: «آقا داوود چرا ما را رها کردید و رفتید؟ جایگاه تو یک جایگاهی نبود که انتظار داشته باشیم. ولی احمدی‌نژاد که رئیس‌جمهور است. چرا از من حمایت نکرد؟» گفت: «آقای پالیزدار بگذار یک چیزی را به تو بگویم. این پیش خودمان بماند و من تا زنده هستم، این را از طرف من نقل نکن. اگر نقل کنید، می‌گویم دروغ گفتی.» با همین صراحت. حالا اکبر ایمان‌پور و حسین الله‌کرم شاهد بودند و مشغول شنیدن حرف‌های ما هستند. قابل تایید و رد است. حاج داوود گفت: «من و محمودآقا داداش خونی من است، فکر نکن داداش ناتنی است. ولی می دانم محمود دین ندارد، لامذهب است.»

پسر عبدالله جاسبی سوالات کنکور را می فروخت

پالیزدار در پاسخ به این پرسش که یکی از اشخاصی که آن زمان در مورد شما اظهار نظر کرد، «عبدالله جاسبی» رئیس وقت دانشگاه آزاد و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. گفته بود صحبت‌های شما در راستای تخریب اشخاص و مقامات نظام و ایجاد یأس و ناامیدی در نظام است. او از عبارت «نسل دوم منافقین» و «اراذل و اوباش سیاسی» از شما نام برد. آقایانی که از افشای فساد ناراحت هستند. پسر آقای جاسبی در سال های متعدد سوالات کنکور را می فروخت.

فروش سوالات کنکور توسط فرزند ایشان انجام گرفته بود. یعنی فرزند ایشان در آن قصه، پرونده داشت. قطعا خود ایشان هم پشت قضیه بوده که این اتفاق افتاده است. برای آموزشگاه‌ها و مراکزی که این همکاری شده بود، در هر شهری پرونده قضایی ایجاد شد و پس از آن همه پرونده‌ها در تهران متمرکز شد. آقای سعید مرتضوی هم قضیه را ماست‌مالی کرد و رفت. بعد از آن آقای جاسبی به سعید مرتضوی درجه دکتری هم داد. این‌طور پرونده را جمع کردند.

حذف فیزیکی یکی از مدیران عامل بانک‌ها

آدم‌های سالم در دستگاه‌های نظارتی داریم؛ اما قدرت مفسدین به حدی است که به یکباره مدیرعامل بانک را حذف فیزیکی می‌کنند. وقتی از سمت دستگاه‌های اجرایی به مدیرعامل بانک فشار می‌آورند که چرا این پول را پس نمی‌گیرد، مفسد آنقدر بزرگ است و توانایی دارد که مدیرعامل بانک را حذف فیزیکی می‌کند.

دستگاه‌های امنیتی زورشان به برخی مفسدان اقتصادی نمی‌رسد

اگر بخواهم خیلی واضح بگویم که شاید دستگاه‌های امنیتی رضایت نداشته باشد. اما قطعا آدم‌هایی در دستگاه امنیتی هستند که با ما همکاری می‌کنند. آن‌هایی که واقعاً علاقه‌مندند مملکت به یک سر و سامان برسد. حالا به تعبیر خودشان زورشان نمی‌رسد. می‌گویند: «ما زورمان نمی‌رسد. یعنی زور فاسدین به قدری است که وقتی عنوان یک دستگاه امنیتی وارد پرونده آن‌ها می‌شویم، برخی اجازه نمی‌دهند که پرونده را جلو ببریم. ما تا یک حدی که جلو می‌رویم، می‌گویند آقا دیگر رهایش کن!» آن‌ها (اشاره به افراد حاضر در نهادهای امنیتی) چون علاقمند هستند که پرونده به جایی برسد به سراغ من می‌آیند و می‌گویند اگر پرونده رسانه‌ای شود، ما دوباره می‌توانیم آن را جلو ببریم تا به نتیجه برسد.همین‌طور هم می‌شد و تشخیص‌شان درست بود. به عنوان مثال زمانی که من به عرصه فساد در گل‌گهر یا در چادرملو ورود کردم، اسامی مفسدین را اعلام کردم و «علی محمدپور» و امثالهم که اسم‌شان به عنوان مفسد مطرح شده بود را از پرونده‌های پیمانکاری خارج کردند. مدیرعاملی مثل «تقی‌زاده» را از دور خارج، دستگیر و با او برخورد کردند و پرونده را به ثمر رساندند. نهادهای امنیتی توانستند افرادی که نام‌شان در حوزه‌های مختلف آورده بودیم را دستگیر کنند. یکی از افرادی که در نهاد نظارتی بود می‌گفت: «به دلیل مواردی که به شما دادم با من برخورد شد و از طریق دستگاه‌های نظارتی بالادستی با من برخورد کردند و هم از طرف مفسدین هم مورد تهدید قرار می‌گیرم. با آن که از این پرونده کنار رفتم.» حتی در ماجرای گل‌گهر فردی می‌گفت: «حدود ۵۰ نفر از اشرار در خیابان من ریختند، طوری که حتی دیگر امکان استفاده از اسلحه را نداشتم. آن‌ها ۱۷ ضربه چاقو به من زده‌اند.»