دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی به دنبال الزام قانونی حضور در اعتکاف است
عصر بیاعتباری توامان جایگاهها و آدمها
طهمورث حسینی
«الزام قانونی مسئولان برای شرکت در مراسم اعتکاف». این آرزوی دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی کشور است. عبدالحسین خسروپناه، که عادت دارد با جملاتی عجیب دم به دم در رسانهها دیده و شنیده شود، در آیین تجلیل از برگزیدگان فراخوان ایده اعتکاف دانشجویی با طرح این سوال که چرا برخی مدیران دچار فساد مالی میشوند، گفت: «زمانیکه قلب دچار بیماری روحی و هوای نفسانی شود، دچار نوعی بیماری شده که به حق و حقوق دیگران توجهی ندارد. در چنین شرایطی، شیطان با سادگی در افراد نفوذ خواهد کرد. بنابراین ما باید قلب و روح دانشجویان که مدیران آینده هستند را تقویت کنیم تا از هر وسوسهای به دور باشند. این موضوع نیز با برپایی نماز، خواندن قرآن و حضور در مراسمی مانند اعتکاف شکل میگیرد.»
رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی کشور همچنین شبزندهداری را از شاخصهای یک حاکم خوب معرفی کرده و البته از دانشجویان هم خواسته است تا در مراسم اعتکاف بحث سیاسی نکنند.
مردی که با فکس مدیر شد
«مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفه ایران» در سال ۱۳۵۳ به همت سید حسین نصر و جمعی از پژوهشگران فلسفه آغاز به کار کرد. این مجموعه که بیشتر به «انجمن حکمت و فلسفه» شهرت دارد، از بدو تأسیس به این سو از مهمترین مراکز مطالعات فلسفی و عرفانی در ایران بوده و چهرههای نامدار فلسفه در ایران و جهان در آن رفت و آمد داشتهاند.
در مرداد سال ۹۰، غلامرضا اعوانی، از فیلسوفان برجسته کشور با ارسال فکسی از سوی کامران دانشجو، وزیر علوم دولت محمود احمدینژاد، از ریاست این مؤسسه برکنار شد و عبدالحسین خسروپناه، دانشآموختۀ کلام اسلامی در مؤسسهی امام صادق (ع) جای او را گرفت.
او به سرعت در همان قامت مدیران دوران احمدینژاد عمل کرد. جذب از نیروهای خودی و تسویه و حذف نیروهای منتقد.
خسروپناه، مجید حمیدزاده، مدیر ادارهی کتاب در وزارت فرهنگ و ارشاد وقت را که حضورش در این پست به علت روند طولانی و گستردگی ممیزی اعتراض و نارضایتی بسیاری از ناشران و نویسندگان را به دنبال داشت، به معاونت پژوهشی منصوب کرد.
در بدو ورود حکم اخراج محسن کدیور از انجمن صادر شد تا او برای تدریس راهی دانشگاه دوک آمریکا شود. در سال ۹۱ خبر حکم انفصال از خدمت سروش دباغ، دانشآموختهی دانشگاه واریک انگلستان، نیز آمد. تسویهی چهرههای روشنفکر دینی البته در آن سالها چندان عجیب نبود. اما ضربهی اصلی به این مؤسسهی خوشسابقه را تغییرات گسترده در ترکیب اعضای هیأت علمی آن وارد کرد، تغییراتی که پیامد مستقیم نشستن خسروپناه بر صندلی ریاست این مؤسسه بود. لاله قدکپور، دانشآموختهی دانشگاههای صنعتی شریف، سوربن و پلیتکنیک پاریس، با آمدن رئیس جدید بلافاصله استعفا کرد. یک سال بعد، مهدی نسرین، دانشآموختهی دانشگاههای صنعتی شریف و اوتاوا در کانادا، از مؤسسه رفت. نصرالله موسویان، دانشآموختهی دانشگاههای تهران، تربیت مدرس و آلبرتا در کانادا، به تقاضای خود به پژوهشگاه دانشهای بنیادی منتقل شد. ضیاء موحد و حسین معصومی همدانی از چهرههای برجسته علمی کشور هم تقاضای بازنشستگی کردند.
خسروپناه در آستانه یکسالگی نشستن بر صندلی دبیری شورای عالی انقلاب فرهنگی نشان داد که هیچ تغییری در افکار و گفتار او ایجاد نشده است. برای امری عبادی مانند اعتکاف نسخه قانونی میپیچد و به دنبال رستگاری اجباری است
از حمله به منتقدان تا درخواست برای همشیره
خسروپناه روزهای پرحاشیهای را در مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفه ایران پشت سر گذاشت. نداشتن سوابق علمی برجسته و برخی حواشی که او را به تقلب علمی در مقالاتش متهم میکرد، روزهای سختی را برای شاگرد مصباح یزدی رقم زده بود. او البته منتقدان را به سختی مورد عتاب قرار میداد و آنها را اپوزسیون نظام میدانست: «نگرانی اپوزیسیون که برای تخریب مدیریت مؤسسه بسیج شدهاند این است که میبینند مؤسسهای که از سال ۵۲ تا ۹۰ فقط یک استاد تمام و سه دانشیار داشت با تلاش فراوان که تکمیل پرونده علمی اعضای مؤسسه طی شش سال به سه استاد و شش دانشیار رسید.»
او یکی از اساتید را که در یادداشتی ادعای سرقت ادبی مقالات خسروپناه را مطرح کرده بود، دارای رذیلت اخلاقی دانست و خطاب به این منتقد که فرزند شهید هم بود، نوشت: «ملاک دینداری و اخلاق هر فرد را باید در رفتار خودش جستجو کرد. آقازادگی افراد با فرزند شهید و جانباز بودن ضابطه نیست. گاهی فرزند شهیدی که پدرش با اخلاص و حفظ میهن به شهادت رسیده، مملو از رذائل اخلاقی است.»
حواشی انتصابات، اخراجها و بررسی ادعای سرقت علمی داغ بود که علنی شدن نامه خسروپناه به مدیرکل آموزش و پرورش قم حساسیتبرانگیز شد. او در نامهای رسمی و با سربرگ موسسه خواستار انتقال خواهرش از دزفول به قم و قرار گرفتن در یکی از پستهای مدیریتی شد. این شیوه نامهنگاری و درخواست با واکنش شدید افکارعمومی مواجه شد.
مرتضی نظری، مدیرکل روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش دربارهی این نامه خطاب به مسئول آموزش و پرورش قم نوشت: «لطفا اگر نامه منتشره استاد خسروپناه صحت دارد، بفرمایید مانند سایرین از طریق روال قانونی مسیر انتقال را طی کنند تا حق معلمانی که برادر و عمه و خالهای در قدرت ندارند، ضایع نشود.»
سرانجام در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی و پس از اعتراضات گسترده، ریاست هفت ساله خسروپناه در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به پایان رسید. البته این پایان هم بدون حاشیه نبود. او دو ماه پیش از ترک پست ریاست، علی اکبر ولایتی، دوست خود را بهعنوان مدیر گروه جدید «فلسفه و علوم در تمدن اسلامی» منصوب کرد و ولایتی نیز این محبت او را بیپاسخ نگذاشت و همزمان با تودیع وی از مقام ریاست، معاونت هنر و علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی را به او سپرد.
احسان بداغی، روزنامهنگار در مورد اینگونه جابهجایی نوشت: «به دلیل شوق وافر حضرات به خدمتگزاری، وارد مرحله تهاتر و معامله شغل و پست در کشور شدیم.»
دوجین اظهارات عجیب
خسروپناه دی ماه سال گذشته از سوی ابراهیم رئیسی به عنوان دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی منصوب شد. انتخابی که در قامت دولت سیزدهم مشکلی نبود، اما به دلیل جایگاه بالادستی و حاکمیتی شورای عالی انقلاب فرهنگی این انتصاب حساسیتبرانگیز شد.
خسروپناه دی ماه سال گذشته از سوی ابراهیم رئیسی به عنوان دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی منصوب شد. انتخابی که در قامت دولت سیزدهم مشکلی نبود، اما به دلیل جایگاه بالادستی و حاکمیتی شورای عالی انقلاب فرهنگی این انتصاب حساسیتبرانگیز شد. این حساسیت بیشتر به دلیل اظهاراتی است که او را در تمام این سالها در مرکز حاشیهها قرار داده است
او یک ماه قبل از مسئولیت جدیدش و در بحبوحه حوادث پاییز ۱۴۰۱ در بیانیهای از معترضان به عنوان «افراد شروری» نام برده بود ﻛﻪ «با خدا و رسولش محاربه میکنند.» و خواستار مجازات آنها «به ﺗﻨﺎﺳﺐ جرمشان و بدون ترحم» شده و این مجازاتها را شامل «کشتن»، «ﺻُﻠّﺎﺑﻪ»، «قطع چهار انگشت دست راست و چهار انگشت پای چپ» و «تبعید» عنوان کرده بود.
او همچنین از شخصیتهای مذهبی که خواهان «نفی خشونت» در مورد معترضان شده بودند، انتقاد کرده و آنها را «مدعیان فلسفه اخلاق» نامیده بود.
البته او قبلا هم گفته بود که قبل از انقلاب از پنجره با تیر و کمان به پای زنان بدحجاب شلیک کرده و بعدها روی سر آنها آب میریخته است.
خسروپناه با پزشکان هم سر ناسازگاری دارد. دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی بارها به منتقدان طب سنتی تاخته و حتی گفته است که ۳ بار به بیماری کرونا مبتلا شده و هر سه بار بیماری خود را با داروی زمستانه امام کاظم و داروی جامع امام رضا درمان کرده است. وی برخی موضعگیریهای پزشکان درخصوص طب سنتی را «ادامه سیاست دولت منحوس پهلوی اول» نامیده و گفته است که این افراد «مدعی علم، اما فقیر در فلسفه» هستند.
او روایتهایی غلوآمیز از رشادتهای خود نیز دارد. در برنامهای تلویزیونی گفت که سال سوم طلبگی، به عنوان تکتیرانداز در جنگ ۸ ساله ایران و عراق شرکت داشته است. خسروپناه در این برنامه روایتی قهرمانانه از رزم و نبردهای خود در جزیره مجنون را به تصویر کشید که شامل «انداختن نارنجک در سنگر عراقیها» رفتن بیمحابا به سمت عراقیها در حالی که صورتش سوخته بود و جایی را نمیدید، «اتصال معنوی به امام زمان حین جنگ»، «تجربه معنوی زندگی پس از مرگ» و بازگشت به زندگی است. او در یکی از این روایتها میگوید زمانی که گلوله تانک به سنگر آنها اصابت کرده است، در حالتی میان مرگ و زندگی قرار گرفته است، در این حال، ندای معنوی او را میان (شهادت) و یا بازگشت به زندگی مخیر کرده است: «اما فکر میکنم به دلیل انس و علقهای که به علم و دروس طلبگی و تحصیل داشتم، تصمیم گرفتم که به زندگی بازگردم». او در این سخنان اینگونه القا میکند که به دلیل ماموریتی الهی (شامل علم و تحصیل) به زندگی بازگشته است.
خسروپناه البته سطح دغدغه خود را با نگرانی از اسم سیگارهای ایرانی هم نشان داد: «شورای عالی انقلاب فرهنگی باید اسامی برخی سیگارها مانند بهمن، ۵۷ و آزادی ورود پیدا کند؛ حکم جدیدی که حضرت آقا در دوره جدید صادر کردند، مسئولیت راهبردی آسیبهای اجتماعی به شورای عالی انقلاب فرهنگی داده شده است. انشاءالله نام سیگارها را درست خواهیم کرد.»
پایان عصر شرفالمکان بالمکین
خسروپناه در آستانه یکسالگی نشستن بر صندلی دبیری شورای عالی انقلاب فرهنگی نشان داد که هیچ تغییری در افکار و گفتار او ایجاد نشده است. برای امری عبادی مانند اعتکاف نسخه قانونی میپیچد و به دنبال رستگاری اجباری است. قربانعلی صلواتیان از فرماندهان سابق جنگ نوشت: «عبادت بدون قصد تقرب باطل است ولو نماز واجب یومیه باشد وگرنه اعتکاف که سهل است. نماز شب را هم الزام قانونی کنید وضع از این بدتر خواهد شد.»
روزگاری آدمها به جایگاهها اعتبار میدادند. بعدها عدهای با گرفتن جایگاه و مقام به دنبال اعتبار میگشتند. به نظر میرسد وارد عصر بیاعتباری توامان جایگاهها و آدمها شدهایم. دورانی که اظهارات مخدوش، مزد و منفعت دارد.
دیدگاه تان را بنویسید