سیاست ایران در قبال تنشآفرینیهای طالبان جای تاسف است، نه تعجب؛
تعارف، ترس و سردرگمی استراتژیک
محبوبه ولی
تا زمان نگارش این گزارش، هنوز خبری رسمی درباره دلیل و انگیزه اصلی وقوع درگیری در مرز سیستان با طالبان منتشر نشده است. گزارشهای غیررسمی حاکی از این است که گویا نیروهای طالبان با کشاورزان ایرانی درگیر شده و بعد مرزبانی وارد میدان شده است.
برخی سایتها، فیلمی منتشر کرده و با استناد به آن نوشتهاند که نیروهای طالبان به روستای متعلق به ایران در نزدیک مرز وارد شده و بدون هدف به سمت منازلی که مشخص نیست کجاست، شلیک میکنند.
منابع رسمی تاکنون صرفا گفتهاند که دو طرف کماکان در حال بررسی علت وقوع درگیری هستند! رسمیترین توضیحی که در این باره منتشر شده، اظهارات سردار قاسم رضایی، جانشین فرمانده کل انتظامی کشور است که بهعنوان یک مقام ارشد نظامی دیروز خود را به سیستان رساند و توضیح داد: «در مرز مشترک ایران و افغانستان چند باری است که از طرف حاکمان افغانستان اشتباهی رخ میدهد، به طوری که روز گذشته تیراندازی بیجایی از سوی کشور همسایه اتفاق افتاد و اقدام متقابل انجام شد.» آنچه فرمانده انتظامی کل کشور از آن به عنوان یک «اشتباه» و «تیراندازی بیجا» یاد کرده اما به زعم تحلیلگران و کارشناسان حوزه سیاست خارجی و افغانستان، اقدامی هدفمند به منظور تنشزایی است که شواهد و قرائن حاکی از ادامهدار بودن آن است.
جنگ، یک جنگ بسیار جدی است
ابوالفضل زهرهوند، سفیر سابق ایران در کابل یکی از همان چهرههاست که به «انتخاب» گفته است: «درگیری اخیر با طالبان که هنوز انگیزههای آن به طور کامل مشخص نیست، زنگ خطری جدی در مورد نحوه تعامل با این گروه را به صدا درآورده. زیادهخواهیهای طالبان در کنار رفتارهای اخیرشان نسبت به آب و اخلال در مرزها باعث ایجاد تنشهای نسبی شده است که در آینده میتواند ابعاد خطرناکتری را نشان دهد.»
او هشدار داده: «درگیری روز شنبه هم الان متوقف شده است، اما میتواند با عوامل دیگری از سر گرفته شود.»
این مقام پیشین دستگاه دیپلماسی، به نقش آمریکا در ماجراجوییهای طالبان اشاره و با تاکید بر اینکه «باید هوشیار بود زیرا جنگ یک جنگ بسیار جدی است»، تصریح کرده: «نتیجه توافق دوحه این شد که صحنه افغانستان را به دست طالبان سپردند و بیجهت این سرمایهگذاری را روی طالبان انجام ندادهاند. طالبان در حال استفاده از اهرمهای فشار خود از جمله آب هیرمند، بستن مرز دوغارون و... است؛ البته این وضعیت قابل پیشبینی بود، چون آمریکاییها تمام قد برای بحرانسازی در این منطقه سرمایهگذاری کردهاند.»
با طالبان تعارف دارید؟
این دست هشدارها در خصوص طالبان، دقیقا از دو سال پیش که طالبها بر افغانستان مسلط شدند، با صراحت و قطعیت مطرح میشدند. علی بیگدلی، تحلیلگر مسائل بینالملل همان زمان که مراجع و رسانههای رسمی در کشور در حال تطهیر طالبان بودند، در گفتوگویی با «نامهنیوز» تصریح کرده بود: «در افغانستان سه جریان تروریستی خشن یعنی طالبان، القاعده و داعش حضور دارند که اینها با هم، پیمان پنهانی دارند. اساس استراتژی منطقهای آنان نابودی تشیع است و به این دلایل ما هیچ وقت نمیتوانیم با طالبان ارتباط استراتژیک برقرار کنیم.»
بیگدلی در عین حال با اشاره به سردرگمی استراتژیک ایران در مواجهه با طالبان به این موضوع اشاره کرده بود که کانونهای قدرت در درون جامعه و کانونهای رسانهای مثل کیهان و ... هنوز نتوانستهاند به روشنی بگویند که ما چه استراتژی در قبال طالبان خواهیم داشت؛ در واقع یک نوع بیحس و حالی در روابط ما با طالبان ایجاد شده است.
اکنون پس از گذشت دو سال به نظر میرسد آن سردرگمی استراتژیک ادامه دارد و همچنان ایران نمیداند که باید با طالبان چه کند و اصلا چه موضعی در قبال آن داشته باشد.
این سردرگمی را میتوان در سکوت عجیب صدا و سیما و برخی از روزنامههای منتسب به نهادهای دولتی و حکومتی، نسبت به بحرانآفرینی اخیر طالبان به وضوح مشاهده کرد.
رسانهها دیروز گزارش دادند که درگیری مرزی میان ایران و طالبان که منجر به شهادت دو مرزبان کشورمان نیز شد، هیچ جایی در بخشهای خبری صدا و سیما نداشته است؛ مگر یکی دو اشاره کوچک که در آنها هم نامی از طالبان نیامده، بلکه آنچه رخ داده، درگیری با افراد مسلح خوانده شده است. در صفحه اول روزنامه جام جم نیز هیچ اثری از بازتاب آن دیده نمیشود.
روزنامه کیهان در تیترهای اصلی خود به این خبر مهم و کاملا ملی نپرداخت؛ تیتر اصلی خود را به مسائل داخلی آمریکا اختصاص داد و صرفا در گوشهای از صفحه یک خود خبر از شهادت دو مرزبان کشورمان داد.
بسیاری با طرح این سوال کنایهآمیز که «با طالبان تعارف دارید؟» به این موضوع واکنش نشان دادند. برخی تحلیلگران اما با واکاوی این سانسور، دلیل آن را نداشتن استراتژی مشخص برای مواجهه با طالبان عنوان میکنند.
فلاحتپیشه: مرعوبترین سیاستگذاران سیاست خارجی کشور، در حوزه افغانستان مشغول به کار هستند که عملا نوعی ترس را به سیاست خارجی کشور در قبال افغانستان تحمیل کردند
مرعوب خشخاشکاران!
این سکوت چنان بلاتکلیف و معطل است که طعنه به ترس میزند. هفته گذشته در جریان مجادلات لفظی میان ایران و مقامات طالب و توهینهای دبهای! طالبان به هشدار رئیسجمهور ایران درباره حقآبه هیرمند، حسین دهباشی در توئیتی نوشت: «ببین آقای ج.ا تو از طالبان میترسی و آن نئاندرتالها تهدیدهایت را به تمسخر میگیرند. فلذا سنگینتری بروی قدس را آزاد کنی!»
این کنایه و اشاره را اما دیروز حشمتالله فلاحتپیشه با بیانی روشنتر توضیح داده و گفته است: «مرعوبترین سیاستگذاران سیاست خارجی کشور، در حوزه افغانستان مشغول به کار هستند که عملا نوعی ترس را به سیاست خارجی کشور در قبال افغانستان تحمیل کردند و باعث شده کشور ما اقداماتی مانند تحویل سفارت و برخی دیگر از کارهایی که در شأن ما نبوده است را انجام دهد.»
او در گفتوگویش با رویداد 24 با بیان اینکه هفت سال تنش، توان چانهزنی ایران در عرصه جهانی را تضعیف کرده است، ادامه داده: «دست برتر را طالبان دارد که بخش عظیمی از حقآبه ایران را به کشت خشخاش اختصاص میدهد.»
فلاحتپیشه نیز بر همان نداشتن استراتژی مشخص در برابر طالبان صحه گذاشته و تصریح کرده: «نوعی افراط و تفریط در قبال افغانستان وجود دارد، به گونهای که همان کسانی که به طالبان نگاه برادران مجاهد داشتند، اکنون خیلی زود موضع تندی را علیه آنها نشان میدهند که حاکی است موضع مشخصی را در قبال طالبان ندارند.»
رویارویی با طالبان، همزمان با مصلحتاندیشی، نیازمند اقتدار و یک سیاست شفاف و روشن است تا از آن ترس تلقی نشود؛ سیاستی که تعیین کند آیا اساسا میتوان با طالبان آنطور که اسماعیل کوثری تعبیر میکند، «خانواده» بود؟ مرز این همخانواده بودن تا کجاست؟ ریختن خون فرزندان مرزبان ایران، کجای این پیوند خانوادگی تعریف میشود؟!
در نبود این سیاست مشخص و همچنین تضعیف ایران در پی هفت سالِ بیبرجام، در یک سو علیاف از آذربایجان برای ایران پیامهای تهدیدآمیز ارسال میکند و از سوی دیگر طالبانی که هنوز هیچ کشوری دولت آن را به رسمیت نشناخته است، به روی مرز ایران اسلحه میکشد.
کارشناسان معتقدند در این شرایط، ایران باید نقاط قوت خود را شناخته و با اتکا به همان نقاط قوت، پازل استراتژی خود در برابر همسایگانش را بچیند؛ حتی اگر این قدرت تضعیف شده باشد؛ چراکه انفعال و بیعملی ایران را بازنده خواهد کرد.
«دعوای ایران و طالبان، دعوای خانوادگی است!»
در واقعیت اما به نظر میرسد آن بیحس و حالی و انفعالی که در ماجرای قرهباغ دیده شد، در خصوص طالبان نیز در حال تکرار است. در مورد قرهباغ نیز هرچه نسبت به تغییرات مرزی منطقه قفقاز و آسیبهایی که به منافع اقتصادی و منطقهای ایران وارد میکرد، هشدار داده شد؛ اقدام عملی اثرگذاری از سوی مسئولان دیده نشد و اکنون نیز شمشیرهای از رو بسته شده طالبان و درگیری خونین آنان در مرز به یک «دعوای خانوادگی» تقلیل پیدا میکند.
این تعبیری است که دیروز اسماعیل کوثری، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس درباره درگیری مرزی اخیر با طالبان به کار برد و گفت: «دعوای ایران و طالبان دعوای خانوادگی است»!
او اظهار کرده: «خداوند روح همه شهدا مخصوصا مرزبانان را شاد کند مخصوصا پنج نفر یا سه نفری که اینطوری شدند، اما بحث گزینه نظامی مطرح نیست. از این اتفاقات برای بچههایی که در یک خانه با هم هستند میافتد که اختلافی به وجود میآید و دعوا میشود و بحث نظامی مطرح نیست. قطعا این مسائل با گفتگو حل میشود.»
تاکید او بر گفتوگو به نوعی تاکید بر دیپلماسی است؛ هرچند که بسیاری از کارشناسان معتقدند با طالبان نمیتوان به یک تفاهم دیپلماتیک رسید اما به هر حال این قسم اظهارنظرها را در خوشبینانهترین حالت میتوان نوعی مصلحتاندیشی برای جلوگیری از بالا گرفتن تنش تفسیر کرد.
نکته اما اینجاست که رویارویی با طالبان، همزمان با مصلحتاندیشی، نیازمند اقتدار و یک سیاست شفاف و روشن است تا از آن ترس تلقی نشود؛ سیاستی که تعیین کند آیا اساسا میتوان با طالبان خانواده بود؟ مرز این همخانواده بودن تا کجاست؟ فریبکاری در دادن حقآبه، نمایشهای مضحک با دبههای آب، ویدئوهای تهدیدآمیز با مضمون آمادگی برای جنگ با ایران و ریختن خون فرزندان مرزبان ایران، کجای این پیوند خانوادگی تعریف میشود؟!
دیدگاه تان را بنویسید