عبور از «لج ملی»، «بدون اصلاحات» ممکن نیست
علی ربیعی
اتفاقاتی که در ماههای اخیر در کشور رخ داد، نشان داد که باید فارغ از هیاهو با مردم یا حداقل با جوانان و نسل جدید به یک تفاهم برسیم، چراکه وقتی «لج ملی» صورت میگیرد، همه مسائل با سوگیری تحلیل میشود. این نکته نیاز به اثبات ندارد که با توجه به مشکلات و شرایط اخیر کشور؛ سخن گفتن با نسلهای جدید بسیار دشوار شده است، زیرا با پسزمینه «نارضایتی» به مهمترین پدیدههای اجتماعی و سیاسی نگاه میشود.
در این شرایط ما نیاز به اصلاحات داریم. منظور من از اصلاحات نه احزاب و گروهها بلکه مفهومی پر معنی و مسیری دشوار از تغییرات رو به جلو است. برخی معتقدند که اصلاحات بیفایده است و دگرگونی بنیادی را طلب میکنند و عدهای دیگر که بیشتر در خارج نشستهاند، به براندازی به امید خارجیها اصرار دارند، البته مخالفان اصلاحات هیچ چشماندازی برای مرحلههای بعدی ارائه نمیدهند. بنابر تجربه و سالها درسآموزی تأکید میکنم که هیچ چشمانداز روشنی از حرکتهای کور به وجود نمیآید و آنچه خارجنشینانِ برانداز میگویند، آیندهای پر از ابهام، تباهی و خونریزی رقم میزند. هیچ کشور منافع خود را بر ایران ارجح نخواهد دانست و هیچ حکومت دستنشاندهای عامل سعادت و پیشرفت ایران نخواهد شد.
بدون تردید گذار از این مرحله بدون اصلاحات امکانپذیر نیست و ما میتوانیم از ظرفیتهایی که وجود دارد، برای اصلاحات و ساختنهای دوباره و دوباره و همواره استفاده کنیم و مسیرهای روشن و افق جدیدی را به جامعه نشان دهیم.
برای عبور از «لج ملی» مورداشاره نیز باید در حوزه سیاسی و مشارکت جامعه به این سه اصل اولیه انقلاب بازگشت کنیم:
1- «مردم در صحنه»؛ یعنی مشارکت کامل مردم اعم از مشارکت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی.
الگوی انتخابات مجلس اول الگوی مناسبی پیش روی ماست. باید ترتیبی اتخاذ کنیم تا ظرفیت عظیم جامعه بتواند نمایندگی در عرصههای مختلف قانونگذاری و اجرایی بیابد.
2- اصل و امر «نظارت» را به مردم بازگردانیم. نظارت، شرط مشارکت اجتماعی است، نباید این مشارکت را فقط در پای صندوق و روز رأی دانست.
3- حضور «نهادهای مدنی» ضروری است. پیش از مشارکت در پای صندوق باید ترتیبی اتخاذ کنیم تا سلایق مختلف بتوانند در قالب احزاب به وجود آمده و فعالیت کنند و حضور نهادهای مدنی گسترده ممکن شود البته نهادهای مدنی فقط احزاب نیستند بلکه NGO ها، سمنها، خیریهها، کانونها، اتحادیهها، صنوف و بسیاری از اشکال دیگر، جزو نهادهای مدنی هستند.
در حوزه اجتماعی و فرهنگی نیز تئوری انقلاب در بحث فرهنگی، این است که اختیار را اصل و اساس قرار دهد و به جای راهبری فیزیکی و زورمندانه، به اقناع روی بیاورد. طبیعتاً عدهای میپذیرند و عدهای هم نمیپذیرند، هر جامعهای چارچوب و عرف خود را دارد و به نظر من اجماع عرف جامعه ایران اساساً به دور از ارزشهای دینی نیست و آنچه متأسفانه تبلیغ کردند که اگر فشار نباشد، اتفاقات ناخوشایندی در عرصه نحوه پوشش توسط زنان رخ خواهد داد؛ تحلیل درستی نیست. البته در همه جای دنیا عدهای پیدا میشوند که بیهنجاری زیادی دارند، بیهنجاری معدود افراد را نباید به عرف عمومی جامعه نسبت داد. اگر اجبار را منتفی و به جای آن الگوهای ایجابی را ترویج کنیم، عرف جامعه از آبشخور فرهنگ غنی کشور و آموزههای دینی، خود را پیدا میکند.
دیدگاه تان را بنویسید