در نبود «قوه عاقله مقبول»، کشور در باتلاق خشونت فرو رفته است؛
موقعیت خطیر ملی
محبوبه ولی
چهار مهر، فرمانده یگانهای ویژه انتظامی کشور با اعلام شناسایی عوامل اصلی «آشوبگران» گفت: «کار را تمام کردیم.» سردار حسن کرمی ابتدای ماه گذشته هشدار داد «چنانچه اغتشاشگران مردم را تحریک کنند و اراذل را به صحنه بیاورند، این توانمندی را داریم که ظرف چهار یا پنج روز اوضاع را تحت کنترل درآوریم.»
سه روز بعد محسن منصوری، استاندار تهران گفت: «با اطلاع عرض میکنم، اغتشاشات اخیر تمام شده است.» ناآرامیها اما تمام نشد. سطلهای زباله از سطح شهر جمع شد. دو هفته بعد حسن کرمی بار دیگر با شرحی از دستگیریها و اشاره به «اعتراف اغتشاشگران به گرفتن پول برای ایجاد آشوب»، تصریح کرد: «درباره ناآرامیهای اخیر قضیه پایان یافته و جمع شده است.» در کنار هشدار و انذار، تحقیر نیز در دستور کار مقابله با معترضان بود. حجتالاسلام حسین علیه، مسئول نمایندگی ولی فقیه در سپاه حضرت عباس (ع) استان اردبیل اوایل مهر گفت «کسانی که در خیابان سطل آشغال آتش میزنند، خودشان زباله هستند.» سرتیپ عبدالرضا مرادحاجتی، مدیر کل حفظ آثار و نشر ارزشهای اسلامی هم تاکید کرد که «با آتش زدن سطل زباله این مملکت سقوط نمیکند.»
حالا اما با گذشت بیش از یک ماه از آن اظهارات، کار از آتش زدن سطل زباله گذشته و در مناطقی حتی به وضعیتی شبیه جنگ تبدیل شده است. در مهاباد ناآرامیها به جنگ خیابانی و سنگربندی کشیده شده و تصاویرش هم دیگر فقط از شبکههای ماهوارهای پخش نمیشود. اوضاع به قدری غیرقابلانکار شده که اخبار و تصاویر آن حالا دیگر در رسانههای داخلی نیز منتشر میشود؛ هرچند با کم و کاست و فیلتر.
ضعف شناختی و آتشی که گسترده شد
اینکه تصور میشد عمر این فصل از اعتراضات در ایران نیز به کوتاهی اعتراضات 88، آبان 98 یا دی 96 خواهد بود و چنین نشده، خود نشانهای از درک نادرست و ضعف شناختی مقامات و مسئولانی است که وظیفه بازگرداندن آرامش به شهرها را داشتند.
نتیجه این ضعف شناختی، افتادن کشور در یک وضعیت مخاطرهآمیز است؛ وضعیتی خشونتبار که دیگر نمیتوان پایان مسالمتآمیزی بر آن متصور بود. ایران میان دو طیف تندرو گرفتار شده است. پس از خشونتهای تکاندهنده دو طرف، از ضرب و شتم شوکهکننده جوان معترض در نازیآباد توسط نیروهای یگان ویژه تا برهنه کردن و به قتل رساندن جوان بسیجی در اکباتان، اکنون در سومین ماه از اعتراضات، اخبار متعددی از آتش زدن دفاتر ائمه جماعات در شهرهای مختلف و حوزههای علمیه از یکسو و شلیک مستقیم نیروها به معترضان با گلولههای جنگی ازسوی دیگر، مخابره میشود.
در مهاباد خانه یک نیروی سپاه غارت شده و اسباب و اثاثیهاش را به ادوات سنگربندی اضافه کردهاند. مردان خشمگینی که صورت خود را پوشاندهاند، برگه کاغذی رو به دوربین میگیرند که گواه سپاهی بودن صاحبخانه است. خانه پاسدار دیگری را در بوکان به آتش کشیدهاند.
نتیجه ضعف شناختی مقامات و مسئولان از اعتراضات اخیر، افتادن کشور در یک وضعیت مخاطرهآمیز است؛ وضعیتی خشونتبار که دیگر نمیتوان پایان مسالمتآمیزی بر آن متصور بود
در سمیرم فرماندار این شهر به رسانهها گفته که تجمعکنندگان ماشین امام جمعه شهر را از دفتر او بیرون کشیده و آتش زدهاند. همزمان سه معترض در این شهر با گلوله جنگی کشته شدهاند.
در شهرستان صحنه رسانهها گزارش دادهاند که سرهنگ نادر بیرامی، مسئول اطلاعات سپاه این شهرستان در جریان اعتراضات با ضربات چاقو به قتل رسیده است. هر روز بر خونهایی که بر زمین میریزند، افزوده میشود و آنچه این وضعیت را هولناکتر میکند، گسترش استفاده از سلاحهای جنگی در میانه این آشوب است.
معترضان مسلح شدهاند؟
معترضان، نیروهای انتظامی و امنیتی را متهم به استفاده از سلاح جنگی میکنند و نهادهای امنیتی نسبت به قاچاق سلاح به کشور هشدار میدهند. خبرگزاری فارس، دو روز پیش با تیتر «آغاز فاز مسلحانه در ایران» نوشت: «در هفتههای گذشته مقادیر زیادی سلاح در مناطق مختلف کشف شده که از مرزهای مختلف وارد کشور شده بود.» این رسانه نزدیک به سپاه اضافه کرده بود که چندی پیش جانبولتن و برخی مقامات و عوامل مرتبط با جریانات ضدایرانی اعلام کرده بودند که اغتشاشگران در ایران را مسلح کردهاند.
اشاره فارس به گفتوگوی اخیر بولتن با بی بی سی فارسی است که درباره تفاوت اعتراضات فعلی با اعتراضات سال 88 در ایران، گفته بود: «من فکر میکنم فرقش الان این است که اپوزیسیون ایران حالا دارد با اسلحههایی که از پایگاه بسیج گرفته و اسلحههایی که از نقاط کردستان عراق وارد ایران میشود، مسلح میشود.»
جوتیار عادل، سخنگوی دولت اقلیم کردستان عراق دیروز طی بیانیهای قاچاق سلاح از این منطقه به ایران را رد کرد، اما هر چه هست، حوادث خونبار ایذه، اصفهان و افراد دیگری که در اعتراضات و ناآرامیها جان خود را از دست دادهاند، فضای ناامنی و نگرانی نسبت به ریخته شدن خونهای بیشتر را افزایش داده است.
بالاخره چه خواهد شد؟
تدابیر امنیتی و انتظامی حتی در بازگرداندن آرامش به دانشگاهها نیز موفق نبوده است. نکته قابل توجه اینکه اتفاقا در شهرهایی که برخورد شدیدتری با اعتراضات شده، تب اعتراض و ناآرامی نیز بالاتر رفته و به شهرهای دیگر تسری مییابد.
در این وضعیت خطیر ملی، از میانهروها هم دیگر میانداری برنمیآید. علاوه بر کیهانیها، معترضان هم پیوسته خاتمی و میانهروهای دیگری چون زیدآبادی را با فحاشی سیاسی یا کوچهبازاری منکوب میکنند
فضا چنان غبارآلود است که دورنمایی نمیتوان برای آن تصور کرد و بیپاسخترین سوال این روزها این است که بالاخره چه خواهد شد؟ حاکمیت کماکان تاکید میکند که عقب نخواهد نشست و بساط آشوبها را جمع خواهد کرد. در امتداد همین موضع، موج دستگیریها، بازداشتها، احکام اعدام، اخراج از دانشگاه و اقدامات قهری از این دست هر روز بلندتر میشود اما در سوی دیگر موج استعفا و انصراف از نهادها و دستگاههای منتسب به دولت و حاکمیت؛ و خشونت معترضان هم بلند شده است.
آنچه این وضعیت را به یک مخاطره ملی تبدیل کرده، نبود قوه عاقلهای است که دو طرف بر سر آن اجماع داشته باشند. از میانهروها دیگر میانداری برنمیآید. محمد خاتمی هفته گذشته پس از مدتها سکوت، در جلسهای با موضوع سیستان و بلوچستان با در پیش گرفتن همان مشی اعتدالی همیشگی گفت: «براندازی نه ممکن است نه مطلوب، ولی ادامه وضع کنونی زمینههای فروپاشی اجتماعی را بیشتر میکند و کمهزینهترین و پرفایدهترین راهکار خوداصلاحی نظام است.»
کیهان با تاختن بر او نوشت: «هیچ اغتشاش و آشوبی نیست که خاتمی در آن نقش آرامبخش و معقولی ایفا کند.» معترضان نیز در فضای مجازی پیوسته خاتمی و میانهروهای دیگری چون احمد زیدآبادی را با فحاشی سیاسی یا کوچهبازاری منکوب میکنند.
به عبارت دیگر میانهروها که دههها از سوی طیف تندروی قدرت فحش خوردهاند و کنار گذاشته شدهاند، در میان مردم خشمگین و معترض هم از سکه افتادهاند. این واقعیت فارغ از چرایی آن، یک بحران سیاسی و اجتماعی است که همان حلقههای دایره قدرت آغازگرش بودند، برای سالها بر آن اصرار کردند و اکنون جامعه را نیز به درون آن کشاندهاند؛ بحرانی که مسیر هر نوع عقلانیتی را مسدود کرده و به دنبال آن دو طرف لجوجانه با فریاد «بچرخ تا بچرخیم» کشور را به پرتگاه خشونت، جنگ داخلی و و فروپاشی میکشانند.
دیدگاه تان را بنویسید