یادداشتی از سعید حجاریان
به کجا میرویم؟
سعید حجاریان که ازاو به عنوان تئوریسین اصلاحات یاد میشود، در یاداشتی از سه منظر به تحلیل اعتراضات شهریور و مهر ۱۴۰۱، که از پی جان باختن مهسا امینی بهوجود آمد، پرداخته است.
سطح نخست را به اساس موضوع یعنی موجودیتی بهنام گشت ارشاد شامل بنیان فقهی و بازوهای اجرایی آن اختصاص داده است. سطح دوم، به تحلیل کمّی و کیفی اعتراضات بهویژه مسئله خشونت ناظر است و در سطح سوم، به تحلیل مطالبه جامعهی معترض و نسبت آن با سیاست مرتبط پرداخته است.
به اعتقاد این فعال سیاسی اصلاحطلب، برخاستن هر فریادی، بهویژه از سوی قشرهای عمدتاً غیرسیاسی حامل پیام مهمی است.
در ادامه بخشی از یادداشت او که تحتعنوان«به کجا میرویم»، آمده را از نظر میگذرانیم:
«قدرت همواره میل به اطلاق دارد. این گزاره از کوچکترین نهاد جامعه یعنی خانواده و با مفهوم «پدرسالاری» آغاز و به «تمامیتخواهیِ دولت» ختم میشود. طبیعتاً نمیتوان قدرت را بنا به ماهیتاش بدون چنین خصلتی تصور کرد اما پرسش این است آیا میتوان ضمن تمامیتخواهی از وضعیت نرمال سخن گفت یا خیر؟ پاسخ مثبت است و میتوان کشورهایی را نام برد که حتی در لفظ و تصویر برساختهشان به مردمسالاری بیتوجه بوده/هستند اما وضعیتی نرمال را تدارک کرده/میکنند. بهعنوان مثال شورویِ عصر برژنف کشوری تمامیتخواه محسوب میشد؛ یکسوی میدان سیاستْ چپگرایانی بودند که پروژه استالینیزهکردن دولت را دنبال میکردند و سوی دیگر، تجدیدنظرخواهانی که آراء خروشچف را مبنای عمل قرار داده بودند. در آن دوره، تصویر میدان سیاست تمامیتخواهانه بود اما کشور در وضعیتی نرمال بهسر میبرد. این مثال را میتوان درباره چین امروز بهکار برد. دولت اقتدارگرای این کشور مشارکت سیاسی و شاید بهطور دقیقتر «سیاست» را نزد عموم دسترسیناپذیر کرده است اما همزمان با طراحیهای اقتصادی وضعیتی نرمال را برای شهروندان ایجاد کرده و با بهوجود آوردن مراکز حل منازعه –ولو صوری- از وضعیت آشوبناک پیشگیری کرده است.
درباره مطالبه امروز جامعه خودمان چه میتوان گفت؟ نیم نگاهی به مواضع، کنشها و واکنشهای صحنه اعتراضی نشان میدهد مطالبات معوق که سابقاً صبغهی سیاسی و بعضاً سیاستی داشتند، اینک پوست انداختهاند و در شعارهای غیرجدلی و همهشمول مانند «زن، زندگی، آزادی» بازآرایی شدهاند. این روند نشان میدهد گرانیگاه مطالبات آنی جامعه از «سیاست» به «حق شهروندی» تغییر یافته است. اگر تا پیش از این دموکراسی، صندوق رأی و کنش سیاسی موجد «بازشناسی» و «احقاق حقوق» بود اینک مطالبه شهروندی چنین نقشی ایفا میکند. مطالبهای که برخلاف دموکراسی –که عموماً به طبقه متوسط شهری تکیه داشت- فراطبقاتی محسوب میشود و هر شهروند بنا به تجربه زیستهاش ترجمهای از آن بهدست میدهد. حاملان این شعار از سویی، وضعیت قطبیبودن سیاست را که در منحنی دوکوهانه تبلور پیدا میکرد، نادیده انگاشته و با عبور از تحمیلها از هر نوع آلترناتیو برساخته یا نمادهای اقتدارگرایی اعراض کردهاند. از سوی دیگر، با عبور از سیاست و سیاستورزیِ کلاسیک سبکی جدید از مطالبهگری را به نمایش درآوردهاند. در یک تمثیل میتوان گفت، فرکانس مطالبه جامعه از «سیاست» آلوده به پارازیتِ استصواب و مردسالاری و عدم شفافیت به «حقوق شهروندی» عاری از دستاندازی قدرت تغییر یافته است. طبیعتاً میتوان با این تغییر مسیر همدلی عاطفی-انسانی-حقجویانه داشت اما نباید از یاد برد که همواره باید به زمین سیاست وفادار ماند زیرا عرصه سیاست بهویژه سیاست نرمال است که در بلندمدت سایر عرصهها را از خود متأثر و فرآیندهای اجتماعی را بازگشتناپذیر میکند.»
دیدگاه تان را بنویسید