چرا تندروها در برابر واقعیت «کاهش مشارکت» مقاومت میکنند؟
سر زیر برف «فریب»
محبوبه ولی
از هفتهها پیش از انتخابات همه در میان چهرهها و کاندیداها به دنبال «پدیده» انتخابات بودند؛ غافل از اینکه «پدیده» اصلی و آن اتفاق نادر عمر جمهوری اسلامی، مشارکت زیر 50 درصد است؛ «پدیده»ای که برخی در مواجهه با آن نیز شیوه قهری در پیش گرفته و به هر ضرب و زور و بهانهای میکوشند آن را توجیه کنند.
قابل درک هم هست؛ برای نظامی که مردمش چهار دهه صبورانه پای صندوق رأی رفتهاند و البته نظام در تمام این چهار دهه این حضور را به رخ کشیده است، سخت است پذیرفتن مشارکت زیر 50 درصد.
در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 که با مشارکت بالایی همراه بود، خبرگزاری تسنیم در مطلبی با عنوان «ایران بر قله دموکراسیهای جهان»، نوشت: «مقایسه مشارکت سیاسی ایران با فرانسه بهعنوان مهد دموکراسی غرب و ایالت متحده آمریکا نشان میدهد که هیچگاه این کشورها نتوانستند انتخاباتهایی به گستردگی ایران و با رکورد حضور ۸۵درصدی مردم را ثبت کنند.»
حالا اما با سقوط آزاد آن مشارکت به زیر 50 درصد، کشور و نظام با زخمی ناسور روبه روست که اگر علاجش نکند، پیشروی کرده و میزان مشارکت را به بسیار پایینتر از میزان مشارکت در همان کشورهایی که تا پیش این حضورهای 70 و 80 درصدی مردممان پای صندوقهای رأی را روی سرشان میکوبیدیم، خواهد کشاند.
«مندرآوردی علت درست نکنیم»
در این شرایط برخی مصرانه با توجیههای به قول روحانی «مندرآوردی» با سرپوش گذاشتن بر این واقعیت، مانع هر نوع موشکافی علمی و جامعهشناختی آن هستند.
بخشی دیگر از بدنه سیاسی کشور نسبت به افت مشارکت هشدار میدهند. اما از آن جایی که چنین هشدارهایی نیز خالی از انگیزههای سیاسی نیستند، این موضوع نیز گرفتار لجبازی و دعواهای فرساینده سیاسی شده؛ نمونهاش هم حمله دیروز کیهان به محمد خاتمی است
این نوع توجیهها این روزها اینقدر محیرالعقول و زیاد شده که دیروز صدای روحانی را هم درآورد و او را وادار کرد که در جلسه هیأت دولت بگوید: «مندرآوردی علت درست نکنیم که مردم زندگی شان سخت بود برای همین نیامدند رأی بدهند. درد و رنج مردم سیستان و بلوچستان که سختتر بود، در آنجا آمار بالاتر بود. در شهرهایی شرکت کمتر است که اتفاقاً وضع معیشت و زندگیشان بهتر است. چرا در خارج از کشور کم شرکت کردند و آنجا هم زندگی شان بد بود؟ حرفی بزنیم که درست باشد و اساس داشته باشد.»
یک نمونه از این مندرآوردیها خبرگزاری فارس بود که دو روز پس از انتخابات این گونه استدلال کرد که «رئیسی در آرای شرکتنکردهها سهم بزرگی دارد» و «کسانی که در انتخابات شرکت نکردند، اگر لاریجانی و جهانگیری تایید صلاحیت میشدند، با حضور پای صندوقهای رأی به رئیسی رأی میدادند.» این رسانه اصولگرا در تحلیلی عجیب ادامه داده بود که «درصدی از مردم، چون میدانستند پیروزی رئیسی مسجل است، زحمت رأی دادن به خود ندادند»! تحلیل این رسانه در واقع اصل انتخابات و رقابتی بودن آن را نیز زیر سوال میبرد و از سوی دیگر این پرسش را ایجاد میکند که آیا آن بخش از طرفداران ابراهیم رئیسی که به گفته فارس در انتخابات شرکت نکردهاند، اهمیت حضور پای صندوقهای رأی را نمیدانند؟!
دیوار کوتاه کرونا!
استدلال کیهان اما «کرونا» بود. این روزنامه دیروز کاهش مشارکت را این طور توضیح داد که «سالمندان به خاطر کرونا ریسک رأی دادن را نپذیرفتند.» کیهان البته دولت را نیز متهم کرد که در برگزاری انتخابات در شرایط کرونایی ضعیف عمل کرده است.
محمدحسین صفار هرندی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام هم در گفتوگویی، عنوان کرده که «انتخابات ما در واقع یک انتخابات ۶۰ درصدی است.» او در واقع عدد مشارکت 48.8 درصد را مربوط به کرونا، دلخوری از وضع موجود و البته آزاری که برخی به گفته او در روز رأیگیری دیدهاند، دانسته و بعد هم با محاسباتی نامعلوم نتیجه گرفته که انتخابات در واقع 60 درصدی بوده است.
در واقع به نظر میرسد کرونا فصل مشترک استدلالهای این دسته برای توضیح افت مشارکت هستند. آنچنانکه محمدجواد حاجعلیاکبری، رییس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور و امام جمعه موقت تهران پریشب اشاره کرده بود که کرونا در میزان مشارکت مردم تاثیر بسزایی داشت. او سپس با بیان اینکه پیشبینی شده بود میزان مشارکت حداکثر 24 درصد است، ادامه داده بود که «الطاف الهی شامل حال ملت شده است.»
الکن در برابر آرای باطله
در این میان اما از تمام کسانی که کرونا را عامل نیامدن مردم پای صندوقهای رأی معرفی میکنند، باید پرسید که برای آرای باطله چه توضیحی دارند؟
جمال عرف، رئیس ستاد انتخابات کشور دیروز با اعلام نتایج تکمیلی شمارش آرای انتخابات ریاست جمهوری، آرای باطله ماخوذه را سه میلیون و 740 هزار و 688 رأی اعلام کرد که از آرای سه کاندیدای دیگر انتخابات بیشتر است! این میزان آرای باطله نیز مانند میزان مشارکت در این دوره، بیسابقه است و در واقع از آن جایی که این تعداد رأی، موثر در تعیین نتیجه انتخابات نبودهاند، میزان مشارکت در انتخاب رئیسجمهور ایران را از 48.8 درصد هم کمتر میکند. آنها نه به قول انکارکنندگان وضعیت هشدار، از کرونا ترسیده بودند و نه عامل دیگری مانع حضورشان پای صندوق شده بود، اما رأی موثر در صندوق نینداختهاند.
نظام با زخمی ناسور روبه روست که اگر علاجش نکند، پیشروی کرده و میزان مشارکت را به بسیار پایینتر از میزان مشارکت در همان کشورهایی که تا پیش این حضورهای 70 و 80 درصدی مردممان پای صندوقهای رأی را روی سرشان میکوبیدیم، خواهد کشاند
قربانی دعواهای کهنه سیاسی
با کنار زدن توجیهاتی که صرفا فریفتن خود است، میتوان به روشنی و وضوح دریافت که چه خوشمان بیاید چه نیاید، سرمایه اجتماعی در حال از دست رفتن است. بخشی دیگر از بدنه سیاسی کشور نسبت به آن هشدار میدهند. اما از آن جایی که این هشدارها نیز خالی از انگیزههای سیاسی نیستند، منجر به این شده که اصل این واقعیت یعنی «افت مشارکت مردم» نادیده گرفته شده و وارد لجبازیها و دعواهای فرساینده سیاسی شود؛ نمونهاش هم حمله دیروز کیهان به محمد خاتمی است.
رئیس دولت اصلاحات پس از اعلام نتایج انتخابات، طی بیانیهای نوشت: «عدم شرکت (بی سابقه) بالای پنجاه درصد از مردم و وجود بالاترین درصد رأیهای باطله اگر نشانه دلسردی و نومیدی مردم و فاصله آنان با حکومت نیست، نشان چیست؟»
او تاکید کرد که «این زنگ خطر باید همه را به خود بیاورد.» این «همه» شامل خاتمی و جریان منتسب به او نیست چراکه انتخابات شوراها در شهرها نیز نشانه روشنی بود از رویگردانی مردم از اصلاحطلبان.
حمله تند کیهان به خاتمی
کیهان اما واکنش تندی به این گفتههای خاتمی نشان داده است. این روزنامه در ادبیاتی تند نوشت که «فارغ از تحلیل علل و عوامل کاهش مشارکت، یک اتفاق قطعی و غیرقابلانکار است و آن اینکه مردم متفقاً به خاتمی تودهنی زدهاند.» کیهان در ادامه مینویسد: «توضیح این که 95 درصد کل واجدان حق رأی و 72 درصد رأیدهندگان به دعوت خاتمی و اصلاحطلبان برای رأی به همتی و مقابله با مهندسی کذایی، «نه» گفتند و در کل، زیر 3 میلیون نفر به همتی رأی دادند. اما خاتمی و دوستانش با رندی و برای این که سرشکستگی بزرگ خود را لاپوشانی کنند، سراغ تحریف واقعیات درباره مشارکت رفتهاند.»
همین سطور این ادعا را قویا اثبات میکند که موضوع از دست رفتن سرمایه اجتماعی، تبدیل به دعوای سیاسی و جناحی شده و در این دعوا همه به دنبال بهره سیاسی از آن هستند؛ بخشی از این بهره سیاسی نیز به طور کلی انکار دلسردی و عدم اقبال مردم به مهمترین رویداد سیاسی کشور و در واقع همان سر در برف کردن است. با این تفاسیر باید گفت که متاسفانه به نظر نمیرسد این واقعیت، مجال و محملی برای کالبدشکافی و یافتن راهکارهای علمی و کابردی پیدا کند!
دیدگاه تان را بنویسید