محبوبه ولی

 

پیدا کردن گزینه‌ مناسب پاستور، برای اصلاح‌طلبان شده است مانند پیدا کردن سوزن در انبار کاه؛ آن هم نه سوزن خیاطی، بلکه سوزن جراحی که مناسب دوخت و دوز این اقتصاد پر از ترکش و زخم‌های عمیق کرونا و خلاصه اوضاع پریشان کشور باشد و البته باب میل نهاد شورای نگهبان نیز باشد.

اصلاحات اما با اولین انتخاب خود در روزهای اخیر نشان داد که برای پیدا کردن سوزن موردنظر، بیش از هر چیز با بحران بی‌اعتباری مواجه‌ است. جریانی که زمانی لیدرش آنقدر اعتبار داشت که با یک «تَکرار می‌کنم» توانست میلیون‌ها رأی را به سبد مردان و زنان اصلاحاتی در انتخابات مجلس، شورای شهر و ریاست‌جمهوری سرازیر کند؛ حالا به واسطه آنچه در دولت دوازدهم رخ داده، اعتبار و وزن سیاسی خود را چنان از دست داده که دست به دامان نوه بیت‌نشین بنیانگذار انقلاب شده است.

هرچند که سد شورای نگهبان نیز در دعوت اصلاح‌طلبان از سیدحسن خمینی نقش بسیار داشت اما به طور کلی دست گذاشتن اصلاحات روی او و اصرارها برای آمدنش به میدان ریاست جمهوری، حاکی از این بود که اصلاحاتی‌ها توفیق خود را در بازی با کارتی جستجو می‌کنند که تاکنون وارد بازی نشده و اساسا عملکردی ندارد که به واسطه آن اعتبارش را از دست داده باشد.

مهمترین سابقه‌ اجرایی‌ حسن خمینی، تولیت آرامگاه جدش بوده است و مشخص نیست اصلاح‌طلبان از رأی‌دهندگان انتظار داشتند که به واسطه کدام سابقه اجراییِ موفق به سیدحسن خمینی رأی دهند. هرچند برخی از آنها استدلال می‌کنند به سبب نزدیکی مشی سیاسی حسن خمینی به اصلاحات، در صورت روی کار آمدن او، تحقق آرمان‌های اصلاح‌طلبی تسهیل خواهد شد. در این صورت نیز باید گفت که انتخاب حسن خمینی از سوی جریان اصلاحات برای سپردن پاستور به او بیشتر یک انتخاب سیاسی است تا انتخاب یک فرد اصلح و توانا.  سید حسن خمینی اما تن به خرج کردن اعتبارش برای اصلاح‌طلبان نداد و به بهانه مشورت با رهبری خود را به سلامت از دام اصرارها برای کاندیداتوری‌ عبور داد؛ آنچنانکه روزنامه جهان صنعت، هفته گذشته پس از آنکه یاسر خمینی گفت که مقام معظم رهبری طی مشورتی که سیدحسن با ایشان داشته، کاندیداتوری اخوی را به صلاح ندانسته، نوشت: «سیدحسن خمینی خیلی ساده از رهبری خرج کرد تا هم ریسک انتخابات را نپذیرفته و هم همچنان آن چهره آزمون نشده و ظاهرا ایده‌آل باقی بماند.»

در آرزوی کاندیدای تماما اصلاح‌طلب

محمدعلی نمازی، عضو شورای مرکزی کارگزاران در این باره به ایسنا گفته است: «کار برای اصلاح‌طلبان سخت می‌شود زیرا آنها با مطرح کردن نام سیدحسن خمینی در واقع این پیام را داده بودند که کاندیدایی از خود ندارند و حالا در نبود او، دست آنها خالی می‌شود. از سویی دیگر در نبود سیدحسن خمینی، دستیابی به اجماع میان اصلاح‌طلبان راحت نخواهد بود.» احزاب اصلاح‌طلب اما در پیدا کردن آن گزینه مورد وفاق همچنان می‌کوشند و با تجربه‎ای که از کاندیدای غیراصلاح‌طلب یا به قول خودشان اجاره‌ای دارند، تمام همت خود را بر این گذاشته‌اند که حتی‌الامکان بتوانند یک کاندیدای تماما اصلاح‌طلب را به میدان بفرستند.  محمدعلی نمازی، عضو شورای مرکزی کارگزاران دیروز از محسن هاشمی، محمدجواد ظریف و اسحاق جهانگیری به عنوان چهره‌هایی که بیشترین شانس کاندیاتوری را دارند، یاد کرده و درباره آنها به ایسنا گفته است: «محسن هاشمی استعداد و کارآیی لازم برای ریاست جمهوری را دارد، اما ظریف کاندیدای استیجاری خواهد بود و سبد رأی جهانگیری هم به دلیل حضور در دولت روحانی ضعیف شده است.»

اصلاح‌طلبان استدلال می‌کنند به سبب نزدیکی مشی سیاسی حسن خمینی به اصلاحات، در صورت روی کار آمدن او، تحقق آرمان‌های اصلاح‌طلبی تسهیل خواهد شد. در این صورت باید گفت که انتخاب حسن خمینی از سوی جریان اصلاحات بیشتر یک انتخاب سیاسی است تا انتخابی اصلح

جهانگیری؛ از شروع تا پایان

از میان این سه، دو نفر تتمه اعتبار خود را در دولت روحانی خرج کرده‌اند. اسحاق جهانگیری برای بسیاری زمانی که در مناظره‌های انتخاباتی سال 96 از واردات پوشاک توسط دختر وزیر آموزش و پرورش دولت روحانی دفاع کرد و گفت دختر وزیر، مظلوم و بیکار بوده و لباس وارد کرده، فارغ از کذب یا صحت ادعایش، تمام شد.  برای برخی دیگر پایان اسحاق جهانگیری، وقتی بود که برادرش مهدی جهانگیری به اتهام فساد مالی و قاچاق ارز محاکمه شد. پس از آن برای خیلی‌ها جهانگیری اما همچنان مهره موثر و معتمد و معتبر اصلاحات در دولت بود تا اینکه نامش با یک واحد پولی عجین شد و ترکیبی ساخته شد به نام «دلار جهانگیری» و بر سر زبان‌ها افتاد که آن طرح شکست خورده دلار چهار هزار تومانی مربوط به او بوده است؛ برای این دسته آخر جهانگیری آن زمان تمام شد.

خودش هم رفته رفته چنان به گوشه انزوا افتاد که مدتی هر روز خبر چمدان بستن و رفتنش می‌آمد تا اینکه مدتی پس از تکذیب و تاییدها درباره استعفایش آمد و گفت که جوانمردی نبود اگر از دولت استعفا می‌کرد. بعد از همه اینها جهانگیری دیگر شده است معاون اول بی‌رمقی که هر ازگاهی در جمع و جلسه و افتتاح و نشستی از آن حرف‌های قشنگ و دلربای شعاری می‌زند که دیگر رنگ باخته‌اند.

امیرکبیر مغموم  

دیگری محمدجواد ظریف است که طی دو سال گذشته مکرر در حال تکرار این جمله است که قصدی برای کاندیداتوری در انتخابات ندارد. حتی همین هفته پیش، پس از جلسه‌اش با کمیسیون امنیت ملی مجلس برای توضیح درباره نشست مذاکرات وین، در اینستاگرامش نوشت که یکی از نماینده‌ها گفته است برداشتش از این جلسه این بوده که ظریف نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری می‌شود.  در پاسخ به این ادعا، ظریف بار دیگر تاکید کرد که بر عزم خود برای کاندید نشدن استوارم.  با این حال محمد عطریانفر، عضو دیگر کارگزاران در گفت‌وگویی به خبرآنلاین گفته است که «جبر زمانه و منحصرشدن امر منافع ملی، او را مجبور می‌کند بیاید.»

تجربه حضور او در دو دولت روحانی اما حاکی از حساسیت فوق‌العاده جناح رقیب روی اوست. تا جایی که اگر بنا به جبر زمانه یا همان «احساس تکلیف» معروف به میدان بیاید، از جبهه رقیب بسیار او را تخریب خواهند کرد و علی‌رغم اینکه ظریف سیاستمدار و سخنوری را خوب می‌داند، اما مشخص نیست که زیر توپخانه رقیب دوام بیاورد! بر هم خوردن برجام و اوضاع پیش آمده هم زمینه‌ برای تخریب او را فراهم آورده است. او که در زمانی نه چندان دور به واسطه امضای برجام، امیرکبیر دوران لقب گرفته بود، حالا مسئول شکست برجام و لنگ زدن اقتصاد معرفی می‌شود. گذشته از اینها بر سر او میان اصلاح‌طلبان اجماعی وجود ندارد و کاندیداتوری او محل اختلاف است.

عضو نهاد اجماع‌ساز اصلاح‌طلبان: به نظر من اگر قرار بر این باشد که در جایگاه ریاست‌جمهوری یک فرد عالم، دانشمند، مجرب و کسی که سطوح مختلف مدیریتی را طی کرده باشد، قرار بگیرد، محمدرضا عارف می‌تواند یکی از آنها باشد

پای در میدان با کوله‌بار حواشی خانوادگی

محسن هاشمی، فرزند مرد کهنه‌کار سیاست دوران پس از انقلاب، یعنی اکبر هاشمی رفسنجانی، تفاوت‌های اساسی با گزینه‌های دیگر دارد. وقتی پدرش رئیس جمهور ایران بود، او رئیس دفتر پدر بود، مشاور پدر نیز بود و از نزدیک احوالات پاستور را دیده است.  از دوران مدیریت او بر متروی تهران نیز به عنوان دوره‌های موفق مترو و همینطور بهترین تجربه‌های مدیریتی او یاد می‌کنند. پدرش در سال‌های پایانی عمر تغییر مواضعی داشت که او را محبوب عده‌ای و مغضوب دسته‌ای دیگر کرد. آن حب و بغض‌ها و به طور کلی حواشی خانواده هاشمی قطعا بر سبد رأی محسن هاشمی اثرگذار خواهد بود و این اثرگذاری ممکن است مانع از این شود که اصلاح‌طلبان در نهایت روی او اجماع کنند.  خودش هم بارها به طعن و کنایه و طنز گفته است که امیدوار است برای کاندیداتوری در انتخابات 1400 «گول» نخورد.

از فراکسیون امید تا امید برای ریاست جمهوری

گذشته از این سه تن، شماری دیگر از اصلاح‌طلبان از محمدرضا عارف نام می‌برند. حسن رسولی، عضو نهاد اجماع‌ساز اصلاح‌طلبان دیروز در گفت‌‌وگویی خبر داده است که عارف در حال تدارک برای برپایی ستاد انتخاباتی است.  او به خبرآنلاین گفته است: «آقای عارف به صورت بالقوه نامزد انتخابات هستند و مقدمات ستاد ایشان هم فراهم شده است و بستگی به این دارد که شرایط پیش رو چگونه خواهد بود.»

رسولی ادامه داده است: «به نظر من اگر قرار بر این باشد که در جایگاه ریاست‌جمهوری یک فرد عالم، دانشمند، مجرب و کسی که سطوح مختلف مدیریتی را طی کرده باشد، قرار بگیرد، تشخیص من این است که با حفظ احترام به سایر نامزدها محمدرضا عارف می‌تواند یکی از آنها باشد.»

عارف اما برای بسیاری نماد «لب‌های بسته» است و سکوت. بسیاری از کسانی که در جریان انتخابات مجلس دهم به عارف رأی دادند و او را به عنوان سرلیست اصلاح‌طلبان وارد بهارستان کردند، بعدها منتقد سکوت‌های طولانی او شدند. به او لقب «آقای سکوت» دادند و از او عبور کردند. آنهایی که از او و فراکسیون امیدش در مجلس ناامید شدند به نظر نمی‌رسد امیدی برای رئیس‌جمهور شدنش داشته باشند.

 رسولی اما در گفت‌وگوی خود با خبرآنلاین گفته است که زمان کافی برای تغییر این فضا نسبت به عارف وجود دارد، اما این گفته او در حالی است که دو ماه تا ماراتن پاستور مانده و اصلاحات هنوز نمی‌داند رخت رزم را قرار است بر تن چه کسی کند.