بوی ماه مهر!
روزهای آغازین سال جدید تحصیلی، دلهرهآور است؛ چه یک کلاس اولی بیتجربه باشیم، چه کسی که سالهاست از مدرسه و دانشگاه، خلاص شده. این دلهره، و حال وهوایش، هرگز آدمی را که ما باشیم و در این سامان درس خوانده باشیم، تا دم مرگ رها نخواهد کرد. پاییز برای ما، کودک تا میانسال، با دلهره و دلشوره خاصی آغاز میشود. حتی بزرگترهایی که از «حصار» این «اجبار» بیرون پریدهاند، اول مهر، همان دلهره و اضطراب رابه همان میزان، احساس میکنند....
روزهای آغازین سال جدید تحصیلی، دلهرهآور است؛ چه یک کلاس اولی بیتجربه باشیم، چه کسی که سالهاست از مدرسه و دانشگاه، خلاص شده. این دلهره، و حال وهوایش، هرگز آدمی را که ما باشیم و در این سامان درس خوانده باشیم، تا دم مرگ رها نخواهد کرد.
پاییز برای ما، کودک تا میانسال، با دلهره و دلشوره خاصی آغاز میشود. حتی بزرگترهایی که از «حصار» این «اجبار» بیرون پریدهاند، اول مهر، همان دلهره و اضطراب رابه همان میزان، احساس میکنند.
اما این دلهره، در فازهای کم و زیاد، با شدت و ضعف، دست از سر هیچکدام از ما برنمیدارد، اگر خودمان از «نظام» درس و مدرسه خلاص شده باشیم؛ از این به بعد باید با ترس و دلهره و واکنشهای عصبی فرزندانمان مواجه شویم. «نظام»ی که با انواع و اقسام شیوههای تولید فشار و استرس، فرزندان ما را دچار آشفتگیهای ذهی-روانی و جسمی کردهاند.
بنا به گفته روانشناسان، بسیاری از دانشآموزان ما، دچار مشکلات روانی هستند. این آسیبهای روانی، موجب میشود دانشآموزان، رفتارهای پرخطر از خود نشان دهند؛ اعتیاد، رفتارهای خارج از نرم و هنجار اجتماعی، اختلال در ایجاد روابط دوستانه و ورود به رابطههای پرخطر، پنهانکاری، کمحرفی، گوشهگیری و ... تنها نمونههای دم دستی از این نوع اختلالات است.
در کشور ما، از همان روز اول تاسیس مدارس، مدرسه با پادگان، یکی انگاشته شده؛ همان نظام و سیستم کنترلگرانه و اطاعتمحور که بر پادگانهای نظامی حاکم بوده و هست، بر مدارس ما نیز حاکم بوده و هست:
دانش آموزان ! از جلو نظام ! خبر دار !
همه ما، هر سال مدرسه را با چنین جملاتی آغاز کردهایم و ادامه دادهایم. همه ما مراسم صبحگاه مدارس را با شدت و ضعفهای متفاوت، اما شکل و شمایلی یکسان، تجربه کردهایم.
جشن آغاز سال تحصیلی، که به جشن شکوفهها مشهور است، تولید نمایشیِ« شادی» از حضور در مدرسه است و در واقع حقنه کردن این حس به دانشآموزان است؛ قراراست به شما در مدرسه خوش بگذرد! در حالیکه همین مراسم، با آن ماجراهای شلوغ و دست و پاگیر، و پر سر و صدا، هرگز شبیه آن چیزی نیست که از فردا در مدرسه آغاز میشود؛ صف بستنها، توپ و تشر ناظم و مدیر مدرسه را شنیدن، تاکید براطاعت و عدم اعتراض به رفتار و گفتار معلم و اولیای مدرسه، حمل کردن، و بردن و آوردن تعداد زیادی کتاب و دفتر با حجم فزاینده، انجام تکالیف طاقتفرسایی که گشاینده هیچ چشماندازو دریچهای نسبت به آینده آنان نیست و تنها از این دانشآموزان موجودی فرسوده و خسته، میسازند که با تلنگر کمترین اعتراض و فشار از سوی اولیا، در نهایت پای در مسیر خودکشی و حذف خود میگذارند؛ در این مورد کافی است تنها یک نیمنگاه به افزایش میزان خودکشی و خودزنی، در میان
دانشآموزان بیندازیم.
مدارس ما برای دانشآموزان یونیفورم پوشی که در یک مراسم صبحگاه مطول و تمام و کمال، پا به پا میشوند، پادگانهایی هستند که راه شکوفایی هر استعداد و خلاقیت را برای آنان، مسدود میکنند. هر دانشآموزی که بخواهد«خود»ش باشد و با ابتکار و خلاقیت، و نیز سواد غیر مدرسهای که از لابهلای کتابهایی با مضامین تاریخ مصرف گذشته، بیرون نیامده، آن «خود» را نشان دهد، با تهدید و ارعاب، خاموش و متوقف میشود، اولین تهدید، در نمره انضباط خود را نشان میدهد؛ دانشآموز، در مدارس ما محکوم به «ضبط و ربط»ی است که هیچ کم از یک پادگان نظامی نمیآورد.
نظام آموزشوپرورش ما هرگز دیالوگمحور نبوده است؛هرگز از دانشآموز نخواستهاند و به او اجازه ندادهاند که حرف بزند و درگیر یک دیالوگ سازنده با آموزگاران خود شود. نظام آموزشوپرورش ما، نظامی تکصدایی است که در آن فقط یک صدا، یک دستور و یک قانون آن هم از سوی یک گروه خاص که خود را متولیان آموزش میدانند، شنیده و اعمال شود. این نظام، به واسطه «نظام» بودنش، هیچ نوع مهارت زندگی به دانشآموزان نمیآموزد. و سازو کار تعامل فردی و اجتماعی را به آنان نمیآموزد.
نظام آموزشوپرورش ما، متوجه این مسئله مهم نیست که روز اول مهر، در واقع، روزاول خلقت است،
والدین، در روز اول مهر، فرزندان نوخاسته خود را مثل موادی خام، در اختیار این نظام میگذارد، تا انسانهایی تربیت کند که بتوانند درآینده رفاه و عدالت و دموکراسی محور این سرزمین، نقش موثر و سازنده ایفا کنند. اما، چگونه ممکن است یک نظام تکصدایی که هر چه را خودش درست و لازم و مفید میداند، و بهصورت یک طرفه، در سر کودکان خالی میکند، تفکر و برنامه خاصی در مورد آینده آنان، و نقشهای برای رفاه و عدالت و آسودگی روانی و امنیت ذهنی و جانی فرزندان این سامان داشته باشد؟
زنگ روز اول مهر، دقیقا «زنگزدگی» ذهنی و عینی این نظام را فریاد میزند؛ روشها، آموزگاران، ساختمان و بدنه فیزیکی و حتی حال و روح و فضای آموزشوپرورش، زنگ زده است و در حال متلاشی شدن، و دقیقا همین نظام با پیکره زنگزده است که در تلاشی جانفرسا و خرد کننده، میخواهد به هر روش ممکن و ناممکنی، دانشآموزان را «کنترل» کرده و استقلال فردی و اندیشایی آنان را نابود کند. ما هر سال حدود 14 میلیون نیروی جوان و پتاسیل آماده بهرهبرداری را، با پوشش و حال و هوای زندانیان، وارد این پیکره و اتمسفر زنگزده میکنیم. این نظام چنان فرسوده و زنگزده است که پیچ و مهره پیکرهاش، با هر نوع و روشِ روغنکاری به سامان نمیرسد و نیازمند آن است که از نو، و از پی و زیربنا، بازسازی و بازتعریف شود.
دیدگاه تان را بنویسید