کودکان در چرخه استثمار؛ از مافیای زباله تا کولبری
لزوم اصلاح قانون برای حمایت از کودکان کار
خرداد ماه سال جاری، طرح ساماندهی کودکان کار و خیابان باز هم در دستور کار قرار گرفت؛ طرحی که در آن، کودکان دستفروش و شاغل سطح خیابانها، جمعآوری و به مراکز قرنطینه بهزیستی منتقل میشوند. اما در ارتباط با این طرح که برای چندمین بار در سالهای گذشته و بهرغم انتقادات بسیار فعالان مدنی و حقوق کودک آغاز شده، سوالات و نگرانیهای بسیاری مطرح است؛ سوالاتی در مورد چرایی تکرار یک طرح انتقادبرانگیز و نگرانیهایی بابت سرنوشت کودکان در قرنطینهها. فاطمه قاسمزاده، رئیس هیات مدیره شبکه یاری کودکان کار است؛ شبکهای که از ۳۲ تشکل حامی حقوق کودکان تشکیل شده است. وی در گفتوگوی زیر، بر لزوم پاسخگویی مسئولان و اجتناب از طرحهایی که حقوق کودکان را زیر پا میگذارد، تاکید دارد.
نسرین هزاره مقدم
چرا طرح ساماندهی بهرغم انتقادات بسیار باز هم تکرار میشود. هدف از اجرای این طرح و پافشاری بر آن چیست؟ در بستر آسیبهای اجتماعی، آیا کودک کار، یک معلول است یا یک علت و چرا با کودکی که معلول نارساییهای اقتصاد و ناکامیها در توزیع عادلانه ثروت و امکانات جامعه است، مانند «مجرمان» برخورد میشود؟
پافشاری بر اجرای این طرح برای خود ما فعالان حقوق کودک و انجمنهای حمایت از کودکان نیز جای سوال دارد. وقتی طرحی چند بار اجرا میشود ولی در عمل به نتیجه مطلوب نمیرسد، قاعدتاً باید متوقف شود. اگر از نتیجه این طرح خبر نداشتیم، میتوانستیم بگوییم شاید فکر میکنند، نتیجه خوبی در راه خواهد بود اما الان از نتیجه مطلعیم و همین نتیجه ناموفق که بارها گرفتهایم، نشان میدهد که خود طرح هم اساساً ناموفق است و باید متوقف شود. با این حال جالب است طرحی که ۳۲ بار بدون نتیجه اجرا شده، باز هم اجرا میشود؛ یعنی ۳۳ بار اجرای ناموفق و انتقادبرانگیز طرح «ساماندهی کودکان کار و خیابان».
شما و دیگر تشکلهای حامی حقوق کودکان، انتقادات بسیاری به این طرح مطرح کردهاید. آیا این انتقادات، باعث اصلاحات شده یا خیر و آیا اجرای این طرح برای سی و سومین بار با دفعات قبل تفاوتی هم دارد؟
بعد از اعتراضات و انتقادات تشکلهای مدنی، مسئولان گفتهاند که این بار با همیشه متفاوت است و در اجرای طرح تغییراتی داده شده است. اعلام کردهاند که «کودکان مثل همیشه جمعآوری شده و به قرنطینهها منتقل میشوند اما یک تفاوت وجود دارد و میخواهیم در مورد این کودکان، بعد از جمعآوری، پایش و پژوهش انجام دهیم». قبلاً اینگونه بود که کودکان را به قرنطینههای بهزیستی منتقل میکردند و معمولاً بعد از ۲ هفته تکلیف آنها مشخص میشد. یا کودک خانواده داشت که این خانواده مراجعه میکرد و بعد از دادن تعهد که دیگر فرزندش را برای کار راهی خیابان نمیکند، کودک را میبرد یا خانواده نداشت که بعد از دو هفته رها میشد و اگر شهرستانی بود و این امر، محرز میشد، کودک را به شهرستان منتقل میکردند. اما چون تحقیقاتی در مورد علت اصلی مساله انجام نمیشد، طرح نتیجهای نداشت و کودکان دوباره بعد یک مدت برای «نان» درآوردن راهی خیابانها میشدند. حالا مقامات و مجریان طرح میگویند این بار متفاوت است. این دفعه، کودکانی را که از آخر خرداد گرفتهاند و هنوز درصد بسیاری از آنها را ترخیص نکردهاند را برای پایش و پژوهش میفرستند. ادعا میکنند که بسیاری از این کودکان، قاچاقی وارد کشور شدهاند و در حال تحقیق روی این مساله هستیم و به همین دلیل، روند کار و ترخیص کودکان تا این حد طولانی شده است.
در قانون کار آمده که نوجوان از ۱۵ سالگی میتواند کار کند. تفاوتی که برای کار نوجوان قائل شده، فقط نیم ساعت کار کمتر است! نیم ساعت، چه فایده و توفیری دارد؟ قانون کار باید در جهت حمایت از کودکان کار و منع کامل کار کودک، اصلاح شود
به فرض که تحقیق و پژوهش هم در مورد علت روی آوردن کودکان به کار، انجام شود. جدا از اینکه واضح است علت فقر و بیبضاعتی خانوادههاست، آیا این نحوه برخورد با کودک به بهانه ریشهیابی و تحقیق، اساساً درست است؟
سوال ما تشکلهای حامی حقوق کودکان این است که آیا برای تحقیق و علتیابی، کودکان باید «دستگیر» شوند؟ در هر حال، یک مرحله از «ساماندهی»، دستگیری است. بچههای خیابان به محض اینکه ماشینهای آرمدار و اتومبیلهای مخصوص را میبینند یا افرادی را مشاهده میکنند که به سمتشان میآیند که دستشان را برای بردن بگیرند، حتی اگر این کار با ملاطفت لازم هم انجام شود، طبیعتاً مقاومت میکنند. بچهها دوست ندارند با این اتومبیلها و افراد بروند، بنابراین مقاومت میکنند و حین انتقال، گاه هم آسیب جسمی میبینند و هم آسیب روانی. تحقیق، پایش و پژوهش، لغتهایی است که در مصاحبهها به کار میبرند اما این چه نوع تحقیق و پایشی است که با دستگیری شروع میشود. بعد از پایش، قرار است چه کار کنند؟ به فرض که متوجه شدند یک کودک کار، قاچاقی وارد کشور شده، آیا میخواهند او را به سادگی رد مرز کنند؟ آیا این پروسه که با دستگیری شروع شده و بعد با طرد، ادامه مییابد، اسمش «پایش» است؟
اصلا خود ساماندهی، واژه مبهم و نامشخصی است. ساماندهی یک کودکی که از فرط فقر و استیصال به خیابان پناه آورده یعنی چه؟ کدام کاراکترهای مثبت و سازنده را در این ساماندهی در نظر گرفتهاند؟
اگر روشن نبود که مشکل اصلی از خانوادههای نیازمند است، تحقیق و پایش و ساماندهی معنادار میشد. الان مشخص است که این کودکان، چرا کار میکنند. چند روز پیش استاندار تهران اعلام کرد ۲۳۴ نفر ساماندهی شدهاند. سوال اینجاست که ساماندهی به چه معناست؟ همین که کودکان دستگیر شدند، یعنی ساماندهی و دیگر ساماندهی انجام شده؟ جالب اینجاست که اعلام شده شهرداری و بهزیستی هم در جریان کامل طرح نیستند!
جدا از این طرح ناکام، گفتمانی که در برخورد با کودکان کار و خیابان خلق شده و مدام پیگیری میشود، گفتمانی که با جمعآوری، ساماندهی، رد مرز و امثال اینها، هویت مییابد را چگونه تفسیر میکنید؟
ببینید این گفتمان، از اساس مشکل دارد. جدا از انتقاداتی که به نحوه اجرای طرحهای ساماندهی وارد است، مساله اصلی این است که آیا کودک کار، فقط کودک خیابان است؟! کودکان در کارگاههای زیرزمینی به مراتب بیشتر از سطح خیابان، آسیب میبینند. ما در کشور، کولبران نوجوان داریم، کودکان شاغل در مزارع یا کار ساختمانی داریم، کودکان شاغل در قالیبافخانهها را داریم که در محیطهای بسیار نامناسب، ۱۲ساعت تمام، بدون نور، هوای سالم و تهویه، مشغول به کار هستند. اینها به مراتب آسیب بیشتری میبینند. چرا هیچوقت سراغ این کودکان نمیروند؟ چرا هر زمان مثلا میخواهند برای کودکان کار، کاری صورت دهند، فقط سراغ کودکان خیابان که بخش کوچکی از کودکان کار را تشکیل میدهند، میروند؟! اینها نشان میدهد که هدف، حل مساله به صورت ساختاری نیست، هدف فقط پاک کردن خیابان است! سادهسازی و تمیزسازی سطح شهر وگرنه یک بار هم به کارگاههای زیرزمینی میرفتند و در مورد کودکانی که در این کارگاهها، کار میکنند، صحبت میکردند. پس گفتمان غالب، از اساس مشکلدار و نارساست. جالب اینجاست که در خیابان هم فقط به گروههای خاصی از کودکان توجه دارند. مثلاً به کودکان زبالهگرد، چندان کاری ندارند. فقط آنهایی که فروشنده و دستفروشند یا شیشه اتوموبیل، پاک میکنند، دستگیر میشوند. چرا در حالیکه ما در کشور «مافیای زبالهگردی» داریم، برای کودکان زبالهگرد، کاری صورت نمیدهند؟ کودک فالفروش یا جورابفروش به اندازه کودک زبالهگرد، آسیب نمیبیند. کودکی که تا کمر در سطل زباله فرو میرود، در معرض انواع آسیبها و بیماریهاست، به خصوص اگر در بخش پسماند هم کار کند. چرا کودکان زبالهگرد را با وجود اینکه شغلشان پر از آسیب است، به حال خود رها کردهاند؟
آیا در بحث کودکان کار، مشکلات قانونی هم داریم. قانون کار را در این زمینه چطور ارزیابی میکنید؟
چرا در حالیکه ما در کشور «مافیای زبالهگردی» داریم، برای کودکان زبالهگرد، کاری صورت نمیدهند؟ آیا کودک فالفروش یا جورابفروش به اندازه کودک زبالهگرد، آسیب نمیبیند
در قانون کار آمده که نوجوان از ۱۵ سالگی میتواند کار کند. تفاوتی که برای کار نوجوان قائل شده، فقط نیم ساعت کار کمتر است! نیم ساعت، چه فایده و توفیری دارد؟ قانون کار باید در جهت حمایت از کودکان کار و منع کامل کار کودک، اصلاح شود. اساساً سن کار جای بحث دارد. باید بپرسیم از نظر علمی، کودکی چه سنی است؟ آیا نوجوانی (۱۵ تا ۱۸ سالگی) سن مناسبی برای کار یا ازدواج است! ما نیاز به برطرف کردن این ضعفها در حیطه قانون داریم. همچنین نفس دستگیری کودکان در خیابان، حتی کودکان مهاجر غیرقانونی، ناصحیح است. بچه هرگز نمیتواند مجرم باشد چراکه فعال مایشاء نیست حتی اگر قاچاقی وارد کشور شده باشد. کودک، همیشه معلول شرایط حاکم است، لذا نگاه مجرمانه، باید تغییر کند. مساله مهاجرت غیرقانونی را باید طور دیگری حل کنند نه با رد مرز کردن کودکان خیابان. چرا مثل خیلی از کشورهای پیشرفته، لب مرزها، کمپ نمیگذارند تا آنهایی را که از مرز وارد میشوند، بررسی کنند؟ در عوض داخل کشور، یقه کودک فالفروش را میگیرند و او را رد مرز میکنند یا در قرنطینه نگاه میدارند. روشن است که مقررات مهاجرت و مهاجرتپذیری باید اصلاح شود اما در مورد کودکان باید قبول کنیم که کودکان وارد هر کشوری که میشوند باید از همه حقوق کودکی مثل آموزش، غذا و مسکن برخوردار باشند. مساله دیگر این است که کودکان بیهویت که احتمال دارد رد مرز شوند، فقط کودکان مهاجر غیرقانونی نیستند. خیلی از کودکان بیهویت که شناسنامه ندارند، کودکان ایرانی هستند که از سیستان و بلوچستان، از فقر فرار کرده و برای کار به پایتخت آمدهاند. آنها به تهران آمدهاند به دنبال «نان». برای اینها چه میخواهند بکنند. نیازی به دستگیری نیست. حتی اگر میخواهند تحقیق و پایش و پژوهش انجام دهند، بهتر است با تشکلها و انجمنهای حقوق کودک همکاری کنند تا انجمنها، پروندهها و اطلاعات کودکان را برای تحقیق در اختیار آنها قرار دهند. ما در شبکه یاری، ۱۲هزار کودک با پرونده تکمیل شده داریم که میتوانند از این پروندهها استفاده کنند. سوال بعدی این است که تا چه زمانی میخواهند کودکان را در قرنطینه نگهداری کنند؟ آیا قرنطینهها، استانداردهای لازم برای زندگی کودک را دارا هستند؟ خود قرنطینهها میتواند مصداق کودکآزاری باشد. آییننامه حمایت از کودکان که بعد ۱۰ سال در مجلس تصویب شده و البته هنوز شورای نگهبان آن را تایید نکرده، مصادیق کودکآزاری را مشخص کرده. براساس همان سند، تداوم نگهداری در قرنطینه، میتواند کودکآزاری تلقی شود.
دیدگاه تان را بنویسید