اهالی آقدره جز درد و رنج نصیبی از معادن طلا و تراورتن نبردهاند
خودنمایی همزمان ثروت و فقر در یک کیلومتری همدیگر
نسرین هزاره مقدم
هفته پیش، تعدادی از کارگران و اهالی آقدره به تهران آمدند و با حضور در دفتر کانون هماهنگی شوراهای اسلامی کار استان تهران، از مشکلات خود در ماهها و سالهای اخیر گفتند.
حین صحبتها البته خواستند از آنها عکس نگیریم اما گفتند حرفهایشان را ثبت کنیم؛ حرفهایی که نشان از ناامیدی و استیصال داشت و گواهی میداد که این مردمان محروم سهمی از معدن طلای آقدره نبردهاند.
کارگران آقدره گفتند: هشتم مرداد که دو نفر جوان جویای کار از اهالی روستای آقدره وسطی به معدن سنگ رفته بودند و مدیران معدن، پاسگاه و نیروی انتظامی را خبر کردند، درگیری به وجود آمد و نیمه شب همان روز با ورود به حریم شخصی اهالی، ۳۲ نفر را دستگیر و برایشان پرونده ساختند. عواقب این ماجرا هنوز ادامه دارد.
مردم روستای آقدره وسطی بهرغم وجود دو معدن، یکی سنگ تراورتن و دیگری طلا که در فاصله یک کیلومتری روستا قرار گرفته و یکی از پردرآمدترین معادن کشور است، جز درد و رنج نصیبی نبردهاند
نابودی کشاورزی روستا بر اثر معادن طلا و تراورتن
یکی از این کارگران به محرومیت جمعی مردم این خطه اشاره کرد و گفت: مردم روستای آقدره وسطی بهرغم وجود دو معدن، یکی سنگ تراورتن و دیگری طلا که در فاصله یک کیلومتری روستا قرار گرفته و یکی از پردرآمدترین معادن کشور است، جز درد و رنج نصیبی نبردهاند. جالب است که استخراج در معدن طلا، سابقهای ۲۰ ساله دارد ولی در این ۲۰ سال زندگی ما بهتر نشده که هیچ، سال به سال بدتر شده است.
اما چرا زندگی آنها بدتر شده؟ روزگاری کار اصلی مردمان این روستا، کشاورزی و دامداری بود اما به گفته این کارگران «با حجم عظیم انفجارهای دو مرحلهای در معدن، مراتع و علفزارهای روستا به شدت تخریب شده و دیگر کشاورزی و دامداری چندان ممکن نیست. به دلیل تخریبهای پیاپی، گرد و غبار در پوشش گیاهی منطقه تاثیر منفی گذاشته و در طی سالها، شغل آبا و اجدادی مردم از بین رفته است».
شغل آبا و اجدادی مردم از بین رفته است
شغل موروثی مردم در این مدت هیچ جایگزینی پیدا نکرده است. یکی از اهالی آقدره میگوید: مدیران معدن طلای آقدره بهرغم نابودی شغل اصلی مردم، در کمال بیمهری، از نیروهای بومی روستا استخدام نمیکنند و بیشتر از نیروهای اطراف استخدام میکنند؛ از تکاب و ارومیه و.... تعدادی هم از روستا در معدن استخدام میشوند اما با کمترین حقوق و مزایا و با امضای قراردادهای یکماهه. این عده در فصول گرم سال کار دارند و در نیمه دوم سال بلااستثنا تعدیل میشوند. آنها به چند نمونه از سختیهای ماندگار در زندگی روزمره مردم محروم آقدره اشاره میکنند و میگویند: در اثر انفجار عظیم روزانه و خارج از اصول، مراتع و باغهای کشاورزی روستا آلوده شدهاند. خاک و فضای اطراف دیگر قابل استفاده نیست. در عین حال، موج انفجار، باعث لرزش همیشگی و ترک خوردن شدید ساختمانهای کاهگلی و ساده مردم شده و خانهها همه ترک برداشتهاند و دیگر امن نیستند. حساب کنید اگر یک زلزله کوچک از راه برسد، چه اتفاقی میافتد؟ خانهها همه آوار میشوند. مساله این است که برای صاحبان این معادن، این خسارات اهمیتی ندارد و حتی از پرداخت غرامت به خسارتدیدگان خودداری میکنند.
انفجارهای هر روزه فقط پوشش گیاهی روستا را از بین نبرده بلکه موجب کمبود آب شرب روستا و نابودی چشمهها شده است. در سالهای اخیر، مردم روستا بیشتر از قبل به سرطان مبتلا میشوند
انفجارهای معادن، چشمهها و آب شرب مردم را هم از بین برده
به گفته این اهالی، «انفجارهای هر روزه فقط پوشش گیاهی روستا را از بین نبرده بلکه موجب کمبود آب شرب روستا و نابودی چشمهها شده است. در سالهای اخیر، مردم روستا بیشتر از قبل به سرطان مبتلا میشوند و سوال این است که آیا این آلودگیهای همیشگی و گرد و خاک پایدار، عامل اصلی زیاد شدن بیماریهای پوستی و سرطان نیست».
این کارگران تاکید میکنند: تنها خواسته مردم آقدره از صاحبان این دو معدن «کار» است و دیگر هیچ. ما از بین رفتن مراتع و علفزارها و گرد و خاک سنگین هر روزه و موجهای انفجار را تحمل میکنیم و فقط انتظار کار داریم، کار با حقوق مناسب و قرارداد دائم....
صدای این محرومان تا امروز به جایی نرسیده است. آنها از بینتیجه ماندن پیگیریها و این در و آن در زدنها میگویند و ادامه میدهند: تلاشهای فراوان و درخواستهای مکرر از مسئولان شهر اعم از نماینده مجلس، فرمانداری تکاب، دادستانی، بخشداری و در نهایت مدیرعامل معادن سنگ و طلا، حاصلی نداشته است. متاسفانه به شورا، دهیاری و نماینده کارگران اجازه هیچ دخالتی نمیدهند.
دربهدری اهالی آقدره برای کسب یک لقمه نان حلال
آنها در پایان به بیکاری کارگران و دربهدری آنها در شهرهای مختلف اشاره کرده و میگویند: بعد از درگیری، تعدادی از کارگران زندانی، از طرف اماکن و نیروهای نظامی برای کار معرفی شدند اما برای تعدادی دیگر، مجوز صادر نشد. آنها وسط قرارداد کاری از کار اخراج شدند و حتی حقوق معوق و بیمه خود را نگرفتند.
ادامه میدهند: در معدن سنگ، تمام نیروها همان روز بعد درگیری بیکار شدند و تعداد زیادی از آنها مجبور شدند برای یک لقمه نان به شهرهای دیگر بروند. امروز آنها قالیشویی میکنند، آجر بالا میاندازند، در خانههای مردم کار میکنند و سر چهارراهها دستفروشی میکنند. این کارگران نهایتا و بعد از درددل فراوان، قصد رفتن میکنند اما امیدشان به این است که تشکلهای کارگری تهران کاری برایشان بکنند، امیدشان به این است که در اوج محرومیت، لااقل صدایشان شنیده شود. این امیدها در نگاههایشان کمرنگ است اما همچنان هست.
دیدگاه تان را بنویسید