بهزودی اثری از صنعت فرش دستباف ایران باقی نخواهد ماند
اینجا افق تاریک است
نسرین هزاره مقدم
رج روی رج، رنگهای روشن و تند، دستهایی که هنرمندانه نقش میزنند و تار و پود فرش را به هم میبافند، طرحهایی چنان دلکش که انگار کل تاریخ را در یک قطعه دوازده متری گنجاندهاند؛ تاریخ اسلیمیها، دلاوریهای شاهنامه، تجسم خیالانگیز اشعار نغز حافظ و رودکی.
فرش دستباف، بخشی انکارناپذیر از هویت جمعی ما ایرانیهاست، هویتی که تا ابد به خاطرش به خود میبالیم. آمیزهای از هنر و شکیبایی است فرش دستباف ایرانی، آنچنان ظریف که تمام رنجها و افتخارات تاریخ در همان تاروپود رنگی و روشن، درهم تنیده است. قدیمیترین نمونه قالی جهان که تاکنون یافته شده، قالیچهای آریایی با نقوش اصیل هخامنشی است که در گور یخزده یکی از فرمانروایان سکایی در دره «پازیریک» در ۸۰ کیلومتری مغولستان پیدا شده است. پژوهشگران این قالی را از دستبافتهای پارتها یا مادها و مربوط به دوره هخامنشی میدانند.
قالی پارسی از دیرباز معروف و مورد استفاده بوده، سند آن نیز «گزنفون» تاریخنگار یونانی در کتاب «سیرت» کوروش، در بین سالهای ۴۳۰ تا ۳۴۵ پیش از میلاد است که مینویسد: «ایرانیان برای اینکه بسترشان نرم باشد قالیچه زیر بستر خود میگسترند».
امروز بعد از گذشت قرنها، هوشربایی و زیبایی فرشهای ایرانی همچنان پابرجاست اما این صنعت دیگر به رونق و استواری دیروز نیست. «کمبود حمایت» تولیدکنندگان فرش دستباف را زمین زده است و به زودی کشورهای شرق دور، جایگاه رفیع ایران را در بازارهای جهانی فرش، تصاحب میکنند.
استیصال و رنجهای تولیدکنندگان به آنجا رسیده که تولیدکنندگان دیگر نای ادامه دادن ندارند و به دولتیها هشدار میدهند که اگر دست نجنبانند، به زودی اثری از آثار صنعت فرش دستباف باقی نخواهد ماند. یکی از این تولیدکنندگان، «بابک قابلنژاد» است؛ در استان آذربایجان غربی.
جناب رئیسجمهور بفرمایید آتشبازی
قابلنژاد اواخر آبان ماه، در آستانه سفر رئیسجمهور به استان آذربایجان غربی، نامهای خطاب به روحانی نوشت و آن را در فضای مجازی منتشر کرد. قابلنژاد در نامه خود نوشت: جناب روحانی، آقای رئیسجمهور در مراسم «آتش زدن کارخانهام» شرکت کنید.
این تولیدکننده فرش دستباف که بیش از ۱۵ سال است فرش به بازار عرضه میکند، در نامه خود نوشته است: از آنجا که با شرایط موجود دیگر هیچ فرصتی برای کارآفرینی، تولید و اشتغال نیست، برخلاف میل خود در جریان سفر جاری حضرتعالی، کارخانه مجتمع قالیبافی واقع در شهرک صنعتی شاهیندژ را به آتش خواهم کشید!
قابلنژاد چرا میخواست مجتمع قالیبافی خود را با آن دارهای افراشته و دستگاهها به آتش بکشد و چرا از رئیسجمهور میخواست که در این آتشبازی شریک شود. دلیلش ساده است: موانع بسیاری که مدیران استانی پیش پای تولید گذاشتهاند، راه ادامه دادن را برای او سد کرده است.
200کارگر را دربهدر کردم
قابلنژاد، کارآفرین فرش و ساکن استان آذربایجان غربی که سالها پیش با هدف ایجاد اشتغال و رونقبخشی به هنر فرش ملی در منطقه محروم شاهیندژ، یک کارگاه بزرگ فرش دستباف با ۲۰۰ کارگر زن دایر کرده، مشکلاتش را اینگونه روایت میکند: دو سال است در کارگاه را تخته کردهام. 200 کارگر کارگاه که همه زنان سرپرست خانوار هستند، دربهدر و بیکار شدهاند، همه خانهنشین. سرمایه هم ندارند که خودشان مواد اولیه بخرند و دار قالی برپا کنند. به همه جا مراجعه کردم اما پاسخی نگرفتم. تمام درها به رویم بسته شده بود تا در نهایت، این نامه را برای رئیس جمهور نوشتم. بعد از آن، مسئولان استانی پیگیریهایی انجام دادند اما همه در این حد که مرا خواستند دفترشان و گفتند دردت چیست؟ اما راهحل، هیچ....
از دید این تولیدکننده فرش دستباف، نهادهای دولتی ازجمله وزارت صنعت، وزارت کار و اداره دارایی با تولیدکنندههای فرش، تعامل و همکاری نمیکنند و رفتار و رویکردشان با شعارهایی که در زمینه «حمایت از هنرهای ملی و صنایع دستی» سر میدهند، تطابق ندارد.
نمیگذارند کار رونق بگیرد
قابلنژاد، اولین مشکل را عدم اجرای «قانون حمایت از ایجاد و تاسیس مجتمعهای قالیبافی» میداند. او معتقد است اگر این قانون اجرا شود، تولیدکننده تا این حد در مضیقه نمیافتد. وی میگوید: بند ۴ این قانون، امکان شراکت تولیدکننده و بافنده را فراهم آورده و میگوید بافنده میتواند در مقام یک پیمانکار، کار بافت قالی را از تولیدکننده اصلی به پیمان بگیرد. بافندهها چون سرمایه ندارند ما برایشان، امکانات کار را فراهم میکنیم و آنها میشوند «پیمانکار». اما اداره کار آذربایجان غربی این را قبول ندارد. میگوید چه نوع پیمانکاریست که خودش ادوات کارش را فراهم نمیکند؟ میگوید باید رابطه کارگری- کارفرمایی برقرار باشد نه پیماندهنده-پیمانکار. برآوردن این شرط برای تولیدکنندگان فرش دستباف و برای بافندهها راحت نیست. بافندهها مهارت و توانمندیهای مختلفی دارند و فرشها را با شرایط متفاوتی میبافند. خودشان هم به این «شراکت» راضی هستند.
قابلنژاد معتقد است باید امکان شراکت بافنده و تولیدکننده را فراهم آورند و بگذارند کار رونق بگیرد.
این نگاه یک صاحب برند فرشبافیست، اما او خودش هم معتقد است که مظلومترینها، بافندههای فرش هستند، زنانی که با هزار زحمت، رج روی رج میگذارند و در قالیبافخانهها پیر می شوند. زنانی که در شبانهروز تا ۹ هزار گره میزنند؛ هنرمندانی بینشان که نامی از آنها در گالریهای عریض و طویل فرش در خیابانهای شمالی پایتخت نیست.
یکی از مشکلات تولیدکنندگان فرش با اداره مالیات است. در قانون، تولیدکنندگان فرش از مالیات معاف هستند، ولی به ما میگویند شما در تولید از مالیات معاف هستید اما در فروش نه
البته نمیتوان منکر شد که اداره کار وظیفه دارد بر وضعیت شغلی بافندگان، این هنرمندان بینام و نشان، نظارت داشته باشد اما آیا خود همین نهاد به وظایف خود عمل میکند؟
یکی از مشکلات اصلی «بیمه» است
یکی از مهمترین چالشها و وظایفی که برعهده این نهاد است، ارائه «بیمه قالیبافان» است. داستان بیمه قالیبافان به سال ۱۳۸۸ برمیگردد که براساس مصوبهای قانونی، اعلام شد بافندگان کشور میتوانند از بیمه قالیبافان بهرهمند شوند. برخورداری از این بیمه، مشروط بر این بود که قالیبافان از سازمان فنی و حرفهای گواهی مهارت بگیرند و ادارات صنعت و معدن که متولی فرش در سطح کشور هستند، این افراد را تایید کنند. پس از طی این مراحل سازمان تامین اجتماعی مکلف بود تا از افراد تایید شده ۷درصد حق بیمه بگیرد و ۲۳درصد دیگر را نیز دولت یارانه به تامین اجتماعی بدهد. به گفته قابلنژاد، مهمترین مشکل، همین بیمه است: بیمه قالیبافان «سوبسیدی» است چراکه ۲۳درصد آن را دولت میپردازد. هر ساله تعدادی سهمیه برای مناطق و استانهای مختلف اعلام میشود ولی این سهمیه به کارگر و بافنده نمیرسد و نصیب خویشان و اقوام خودى مدیران میشود. باور نمیکنید؟!
او میافزاید: سهمیه بیمه قالیبافان را در شهرستان به صورت غیرقانونی به غیرقالیبافان اختصاص دادهاند. بیش از ۵۰درصد آنهایی که از سهمیه بیمه استفاده کردهاند، قالیباف نیستند. این فساد نیست؟ آمدهاند همسران خودشان را که خانهدار هستند، به عنوان «قالیباف» بیمه کردهاند! دستاندرکاران و مدیران، سهم کارگر محتاج به نان شب را گرفتهاند و به کسان خودشان دادهاند. وقتی سهمیه تعلق نمیگیرد، کارفرما مجبور است بیمه کارگری معمولی واریز کند که ماهی ۳۵۰هزار تومان است که عملاً برای کارفرما دشوار میشود.
از یک زن فرشباف روستایی میپرسند انواع «چلهکشی» در استان قم را نام ببر! خندهدار است. این زن روستایی هیچ اطلاعی در این زمینه ندارد. اگر واقعاً میخواهند «مهارت» فرشبافان را بسنجند، دار قالی برپا کنند و بگویند بباف
اگر سهمیه بیمه به قالیباف اختصاص داده شود، سهم کارگر فقط 7 درصد است. قابلنژاد میگوید این 7درصد را هم به جای کارگر، من کارفرما میپردازم اما به شرط اینکه سهمیه به کارگر بدهند.
او در زمینه بیمه به مشکل دیگری نیز اشاره میکند: برای برخورداری از سهمیه بیمه، کارگر باید در آزمون فنی و حرفهای قبول شود و گواهینامه مهارت داشته باشد. یک آزمون کتبی میگیرند. مگر بافندگان فرش که عموماً زن هستند، میتوانند در آزمون کتبی نمره بیاورند؟ اکثر این زنها از روستاها آمدهاند. آیا امتحان کتبی که سوالهای دشوار تخصصی دارد، معیار مناسبی برای مهارت در بافندگیست؟! از یک زن فرشباف روستایی میپرسند انواع «چلهکشی» در استان قم را نام ببر! خندهدار است. این زن روستایی هیچ اطلاعی در این زمینه ندارد. اگر واقعاً میخواهند «مهارت» فرشبافان را بسنجند، دار قالی برپا کنند و بگویند بباف!
مشکل بعدی تولیدکنندگان فرش با اداره مالیات است. در قانون، تولیدکنندگان فرش از مالیات معاف هستند. قابلنژاد میگوید: به ما میگویند شما در «تولید» از مالیات معاف هستید اما در «فروش» نه. ما هم میگوییم ما که در تولید درآمدی نداریم، درآمدمان بابت فروش است! میگویند شما «واسطه» هستید درحالیکه کارگاه مال ماست و همه امکانات را ما فراهم میکنیم. بافنده که توان ندارد خودش را به تنهایی به «بازار» برساند!
درنهایت مجموع همه این مشکلات سبب شده که در دو سال گذشته کارگاه فرشبافی «ائل فرش» بسته بماند. قابلنژاد میگوید: یک نگاه اشتباه را در جامعه دامن زدهاند. این نگاه که تولیدکنندگان فرش، همه در عرش سیر میکنند و به حدی رفاه دارند که روآوردهاند به نزول دادن پول به مردم. شما تلویزیون را ببینید، همین نگاه را ترویج میکند درحالیکه ما تولیدکنندگان مشکلات بسیار داریم که اگر این مشکلات حل نشوند، نشانی از فرش و هنر زنان روستایی ایران باقی نخواهد ماند. بعد از انتشار نامه قابلنژاد برای دعوت از رئیس جمهور در مراسم آتش زدن کارگاه، مسئولان استانی سراغ او آمدند و خواستند بدانند مشکل چیست. قابلنژاد میگوید: مشکل من فردی نیست! دولتیها در هر استان، اتحادیههای تولیدکنندگان را دعوت کنند و به دردها گوش بدهند. خواسته ما مشترک است: تسهیل روند تولید و فروش فرش دستباف.
مدتهاست که صنایع و هنرهای ایرانی، یک به یک راه اغما در پیش گرفتهاند. امروز اکثر نساجیهای وطنی در آستانه سقوط قرار گرفتهاند. گلیمبافی و صنایع پوشاک در معرض خطر است. آیا «فرش دستباف ایرانی» نیز قرار است به سرنوشت این محتضران دچار شود؟
دیدگاه تان را بنویسید