برگزاری نشستی با موضوع جنبشهای کارگری و دانشجویی
کارگر ناچار از سیاستورزی است
روز یکشنبه بیست و پنجم آذرماه 1397 و به همت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه هنر اصفهان و به منظور بزرگداشت روز دانشجو، نشستی با موضوع «تاثیر جنبش دانشجویی و کارگری بر جامعه» در آمفیتئاتر توحید این دانشگاه برگزار شد. در این نشست کاظم فرجالهی، تکنسین برق بازنشسته و فعال کارگری در محیطی صمیمی با دانشجویان این دانشگاه به گفتوگو و بحث آزاد نشست که در ادامه، خلاصهای از سخنان وی و پاسخهای او به دانشجویان را میخوانیم:« در مقدمه باید به دو نکته اشاره کنم. نخست توجه به شرایط موجود در ایران و دوم تعریفی از کارگر و گستردگی این طبقه. براساس این تعریف تمامی کسانی که «کار» میکنند، اعم از کار فیزیکی و بدنی یا کار فکری و با مزد ناشی از فروش نیروی کار خود هزینههای زندگی را تامین میکنند کارگر محسوب میشوند. بهرغم تمام تفاوتهای مهم و معناداری که میان لایهها و گروههای مختلف مزدبگیران وجود دارد، همگی در این ویژگی مشترک هستند که مایلند امنیت شغلی و شرایط کار بهتر و راحتتری داشته باشند و مزد بیشتری دریافت کنند و در مقابل تمامی این لایهها کارفرمایی (دولتی یا خصوصی) قرار دارد که مایل است مزد کمتری پرداخت کند و با صرفهجویی در هزینهها، به ویژه هزینههای شرایط و ایمنی کار، سود هرچه بیشتری انباشت کند.»
پیشینه پیدایی و تکوین جنبش طبقه کارگر، با کمی تاخیر و کوتاهی زمان، تقریبا به اندازه پیشینه تکوین سیستم سرمایهداری است و نادرست نیست که بگوییم علت وجودی جنبشهای کارگری در واقع وجود خود سیستم سرمایهداری و نابرابری و استثمار ذاتی نهفته در آن است
فصل مشترک جنبشهای کارگری، دانشجویی و زنان
«واقعیت اینست که جنبش اجتماعی ما مجموعه بزرگی متشکل از سه زیرمجموعه یا سه جنبش به هم پیوسته است: جنبش دانشجویی جنبش زنان و جنبش کارگری. این سه هر یک با یکدیگر فصل مشترکهای بسیار مهمی دارند. روشن است که بهرغم تمامی تفاوتها، شرط لازم برای رشد و تعالی جامعه وجود تعامل، همکاری، حمایت و همپوشانی هر چه بیشتر میان این سه نیروی اجتماعی است. واقعیت انکارناپذیر این است که زنان (مادران و همسران کارگران) نیمی از خود طبقه هستند که در جامعه بحرانزده ما میتوانند و باید متناسب با وزن خود در این جنبش و در راهبری آن نقش داشته باشند. همین وجه مشترک و پیوند و همین همافزایی میان جنبش دانشجویی و جنبش زنان نیز وجود دارد. شمار بسیار بزرگی از جمعیت دانشجویی از خانوادههای کارگری و فرزندان کارگرانند و در عین حال شمار بسیار بزرگی از اینان نیز کارگران آینده هستند. اینها در پایان دوران تحصیل ناگزیرند نیروی کار تخصصی و هنری خود را به بخشهای مختلف عرضه کنند. همچنین شمار قابل توجهی از دانشجویان در همین شرایط حاضر نیز ناگزیرند برای تامین تمام یا بخشی از هزینههای زندگی و تحصیل، نیروی کارشان را به مثابه یک کالا در بازاری ناعادلانه به صاحبان سرمایه و کسب و کار که به غلط این روزها «کارآفرین» خوانده میشوند، بفروشند. میبینیم که این سه جنبش، به شکلی کاملا طبیعی در هم تنیده و به هم پیوستهاند. رشد و پویایی یا برعکس سرکوب و شکست هر یک، اثری ناگزیر بر سرنوشت دو مورد دیگر و به تبع آن بر زیست و سرنوشت کل جامعه دارد. این پیوند انداموار اعضا و تشکلهای جنبشها را در بزنگاههایی به حمایت از همدیگر ناگزیر میکند اما زمانی مفیدتر و همافزا خواهد بود که سازمانیافته و ارگانیک باشد. نکته بسیار مهم و حساس نیز همین جاست که این همکاری و حمایت چگونه سازمان یابد؟»
تشکلهای کارگری برای بیان حقوق و منافع خود و طرح آنها در جامعه و یافتن متحدان در هر حوزه، ناگزیرند علاوه بر استفاده از روشهای قضایی و حقوقی از امکانات ارتباط جمعی و رسانهها بهره گیرند و اینجاست که با موانعی چون گزینش و سانسور و... مواجه میشوند
استثمار ذاتی سرمایهداری علت تکوین جنبش کارگری
«پیشینه پیدایی و تکوین جنبش طبقه کارگر، با کمی تاخیر و کوتاهی زمان، تقریبا به اندازه پیشینه تکوین سیستم سرمایهداری است و نادرست نیست که بگوییم علت وجودی جنبشهای کارگری در واقع وجود خود سیستم سرمایهداری و نابرابری و استثمار ذاتی نهفته در آن است. یک خاطره این حقیقت را به خوبی توضیح میدهد: من سالها، تکنسین برق یک کارخانه نساجی وابسته به بنیاد مستضعفان بودم. این کارخانه، طی دهه 70 و 80، هنگامی که با مدیریتی داهیانه کارخانههای این بنیاد و به ویژه نساجیها یکی پس از دیگری ورشکسته، تعطیل و به بخش خصوصی واگذار میشدند، به مدت سه سال درگیر بحرانی نظیر بحران کنونی هفتتپه و فولاد و... بود. حدود سه هزار کارگر پیگیر دریافت مزدهای عقبافتاده و مقابله با روند تعطیلی و انحلال و سپس واگذاری کارخانه به بخش خصوصی (امری که سرانجام تحقق یافت)، سه سال راهی و متحصن در خیابانها و میادین و مقابل نهادها و ارگانهای مختلف بودند. روشن است در این مواقع سیستمهای امنیتی و عوامل حراست بنیاد به دنبال کشف و یافتن عوامل و سازماندهندگان بهزعم خودشان این اغتشاشها بودند اما خیلی زود، پاسخ اینکه چه کسی شماها را تحریک کرده و به خیابان و ایجاد اختلال در نظم عمومی کشانده؟ به سادگی از زبان کارگران گرفتند: بنیاد مستضعفان! نیازهای شدید خانواده، گرسنگی، بیپولی و ترس از بیکاری. در یک کلام عملکرد بنیاد مستضعفان، سیاستهای نئولیبرالی تعدیل ساختاری و تاکتیکهای منتهی به تعطیل و واگذاری کارخانه به بخش خصوصی موجب تشدید روند ورشکستگی و انحلال کارخانه و کشاندن کارگران به خیابان شده بود. در مورد جنبش طبقه کارگر ایران میتوان گفت مجموعه افراد و تحرکات و تلاشهای سازمان یافته و همچنین بدون سازمان و پراکنده مزدبگیران است با گستردگی تمامی کارگران ساکن این سرزمین و با هدف تامین منافع و پاسداری از حقوق مادی و اجتماعی این طبقه. طبیعی است کارگران نیز مانند سایر گروهها و طبقات اجتماعی، هنگامی که سازمان یابند و به منافع خود آگاه شوند، برای حفظ منافع و حقوق خود تلاش خواهند کرد در تعیین سرنوشت خود و هدایت و رهبری جامعه، سهم و نقشی درخور و بهسزا داشته باشند. جنبش دانشجویی هم مجموعهای از دانشجویان منفرد فعال و تشکلهای گوناگون است که به دلیل خصلت ویژه دانشجویی، این تشکلها میتوانند و باید که پرشمار و با انگیزه و گرایشات سیاسی گوناگون باشند. حال پرسش این است که ارتباط و حمایت متقابل این دو جنبش از یکدیگر چگونه ممکن و چگونه مفیدتر و موثرتر است و چه تاثیری بر جامعه دارد؟ وقتی سخن از جنبشهای دانشجویی و کارگری و ارتباط آنها با هم و حمایتشان از همدیگر و اثربخشی آنها بر جامعه است به طور حتم تمرکز و تاکید بر تشکلها و فعالان این جنبشهاست. در واقع اثربخشی این دو جنبش بر یکدیگر و بر جامعه در قالب تشکلهای آنها و سلامت و پویایی این تشکلها و ارتباط و حمایت متقابلشان قابل تصور است. به همین اعتبار قدری تمرکز بر چند و چون تشکلهای کارگری خالی از فایده نخواهد بود. به تعبیر من سازمانها و تشکلهای کارگری را در اساس به دو دسته یا دو نوع میتوان تقسیم کرد:
الف) سازمانها یا تشکلهای صنفی
ب) سازمانها و احزاب سیاسی کارگری
در تعریف و چگونگی کارکرد و جایگاه تشکلهای نوع اول بحث و اختلاف نظر بسیار است. بعضی به نادرست تشکلهای صنفی را تشکلهایی میدانند که فقط به مسائل محدودی مانند حقوق و مزایای بیشتر و بهبود شرایط کار بپردازند و از ورود به امر سیاست پرهیز دارند یا اینکه آنها را تشکلهای رفورمیستی میدانند که در چارچوب ساختار بورژوایی عمل و فعالیت و رشد طبقه کارگر را به همین امور جزئی محدود میکنند. مصداق عینی تشکلهای صنفی، سندیکا، اتحادیه و انجمنهای صنفی است. این تشکلها میتوانند تمام یا بخشی از کارگران یک صنف، کارخانه یا رشتهای از صنعت یا منطقه را دربرگیرند. روشن است وقتی صحبت از این شمار زیاد عضو به میان است ناگزیر با انبوهی از جمعیت مواجهیم که رنگ، نژاد، مذهب و عقاید سیاسی و ایدئولوژیهای متفاوتی دارند ولی کار یا سکونت در یک واحد، رشته، منطقه صنعتی یا جغرافیایی برای همگی آنها منافع و حقوق مشترکی به وجود آورده و برای تعریف و دفاع از این حقوق در این سازمانها متحد میشوند. در جامعه سرمایهداری نه مطالبات طبقه کارگر فقط محدود به قدری افزایش دستمزد یا بهبود شرایط محیط کار است و نه حتی کسب اینها بدون ورود به عرصه سیاست مقدور است. وقتی سیستم سرمایه و کارفرمایان، به منظور پرهیز از هرگونه ترمیم مزد یا بهبود شرایط کار هزاران مانع قانونی و غیرقانونی میتراشند یا برای تامین سود و انباشت بیشتر ارزش اضافه، قوانین خاص تدوین میکنند تشکلها و فعالان کارگری برای لغو این قوانین ظالمانه یا اصلاح آنها یا تدوین قوانین جدید ناگزیر از سیاستورزی و ورود به عرصه سیاست هستند. کارگران و اعضای این تشکلها در مقابل کارفرما یا دولت میایستند. ابزار اعمال قدرت این تشکلها، شمار زیاد اعضا و اتحاد و همبستگی آنهاست که ریشه در انضباط و مناسبات دموکراتیک درون تشکیلاتی آنها دارد که همه مناصب، انتخابی و پاسخگو و تصمیمگیریها مبتنی بر خرد جمعی است. تاریخ اروپا، رئیس جمهور و نخستوزیران زیادی را به یاد دارد که در رویارویی با اتحادیهها سقوط کردهاند. دقیقا به همین دلیل است که گاه میبینیم کارفرمایان یا دولتها سعی در خریدن یا حذف برخی رهبران تیزهوش اتحادیههای بزرگ را دارند.»
تشکلها باید سیاستورزی کنند
کارگران در اتحادیه و سندیکاها برای دستیابی به منافع و حقوق خود میتوانند و باید همهجانبه سیاستورزی کنند اما این سیاستورزی فقط در راستای منافع صنفی و منطبق با تصمیم و خرد جمعی آنهاست. سوگیری و وابستگی سیاسی به هیچ حزب و ایدئولوژی خاصی نمیتواند در کار باشد. در مجموع زاویه و شکل و هدف ورود به سیاست توسط تشکلهای صنفی مهم است و دقت بسیار لازم دارد. معمولا از زاویه تامین منافع و مطالبات صنفی سیاستورزی میکنند و جز در مقاطع و شرایط خاص جامعه و بزنگاههایی نظیر انقلاب و به طور استثنایی، کسب یا شرکت در قدرت سیاسی در دستور کار این تشکلها نیست ولی این بدان معنا نیست که اعضای این تشکلها در جای دیگری نمیتوانند یا نباید گرایش سیاسی یا ایدئولوژی خاصی را داشته و در سطوح دیگری فعال باشند. در حقیقت هیچ دیواری میان تشکلهای صنفی و سازمانها و احزاب سیاسی وجود ندارد. اعضای یک نهاد صنفی میتوانند در عین حال در یک حزب یا سازمان سیاسی از سیاست یا ایدئولوژی خاصی پیروی یا حمایت کنند و در عین حال در سندیکای خود هم مطابق اساسنامه و خرد جمعی آنجا پیگیر مطالبات صنفی خود باشند که البته کار ساده و سرراستی نیست.
ورود به مسائلی اجتماعی صنفی است نه سیاسی
کارگران و تشکلهای کارگری برای بیان حقوق و منافع خود و طرح آنها در جامعه و یافتن حمایت و متحدان در هر حوزه، ناگزیرند علاوه بر استفاده از روشهای قضایی و حقوقی از امکانات ارتباط جمعی و رسانهها بهره گیرند و اینجاست که با موانعی چون گزینش و سانسور و... مواجه میشوند و ناگزیرند از زاویه منافع صنفی به مقوله آزادی بیان و اندیشه و مقابله با سانسور نیز ورود کنند. یا وقتی سیاستهای یک دولت به سمت افزایش هزینههای تحصیل و شهریههای دانشگاهها میانجامد یا زمانی که هزینههای درمانی افزایش مییابند که این تغییرات نمیتواند در سلامت و اقتصاد خانواده کارگران بیاثر باشد، در اینجا تشکلهای پویا و پرنفوذ کارگری به مساله ورود میکنند و از سلامت و رفاه فرزندانشان دفاع میکنند. این مساله عمیقا صنفی است اما در عین حال جنبه حمایتی از دیگر گروههای اجتماعی و در نهایت تقویت گروهها و بهبود وضعیت جامعه را نیز در خود دارد. این درست آن روی سکهای است که دانشجویان (در ایران تاکنون کمتر اما در فرانسه بسیار) در مقابل مشکلات کارگران و سختی شرایط کار یا افزایش سن و سختتر شدن شرایط بازنشستگی واکنش نشان میدهند و اعتراض میکنند. باید تاکید شود ارتباط و پشتیبانی طبقات و گروههای اجتماعی از یکدیگر امری نه انفرادی یا محفلی که گروهی و اجتماعیست و شایسته است که از طریق ابزار ویژه آن یعنی تشکلهای شناسنامهدار صورت گیرد.
دیدگاه تان را بنویسید