کاش میدانستند که نان خالی هم نداشتن، یعنی چه
قصه تلخ کولبران، پایانی ندارد
نسرین هزاره مقدم
قصه زندگی کولبران یا همان شاغلان بدون شغل که برای نان درآوردن از جان و سلامت خود میگذرند، داستان غمانگیزیست. همین که چند ده کیلوگرم بار سنگین را بر پشت بگذاری و از باریکهراههای کوهستانی بگذری، دردناک است چه برسد به اینکه جانت هم در معرض خطر باشد. شاید هیچکس نتواند رنجهای اینگونه زیستن را برای لحظهای تصور کند.
چندین سال است که هر بار شاهد فوت کولبران هستیم. آخرین نمونه، خبریست که در بیست و پنجم شهریور ماه منتشر شد؛ «مرگ یک کولبر در نوسود پاوه». در آن روز «اردشیر رستمی» فرماندار شهرستان پاوه با اشاره به گفتوگویی که با فرمانده مرزبانی در خصوص چگونگی حادثه شب بیست و چهارم شهریور داشته، اظهار کرد: بر اثر تیراندازی که شب گذشته توسط مرزبانان به سمت چند کولبر در منطقه نوسود شهرستان پاوه صورت گرفته یک نفر به دلیل برخورد گلوله ساچمهای جان باخت. این سه کولبر از اهالی شهرستان جوانرود بودند که علاوه بر جانباختن یکی، دو نفر دیگر دچار جراحت شدهاند.
سهرابی: مسئولان نمیدانند خطر افتادن از صخره و راههای کوهستانی چه معنایی دارد. نمیدانند دلهره از پرت شدن، از سرما، از نرفتن روی مین و غرق شدن در رودخانه و بار صدکیلویی بر پشت حمل کردن فقط برای نان شب یعنی چه؟
اما چرا بعد از گذشت سالها که از بد حادثه «کولبری» تبدیل به تنها راه نان درآوردن مردمان فرودست مناطق مرزی شده، هنوز اتفاقاتی از این دست میافتد؟
کولبری شغل نیست، اجبار است
کولبری یک شغل نیست بلکه یک اجبار است. «احسان سهرابی» مشاور کانون عالی شوراهای اسلامی کار کشور با تاکید بر اینکه کولبران براساس تعاریف سازمان جهانی کار، شاغل محسوب نمیشوند و کولبری هیچیک از مولفههای شغل شایسته و استاندارد را ندارد، از برخورد با کولبران به بهانه قاچاق و مبارزه با قاچاق انتقاد میکند. او رویه نادرست این سالها را نتیجه نادیده گرفتن شرایط دشوار زندگی کولبران و مرزنشینان دانسته و گفت: قصه مرگ کولبران، داستان غمانگیز و پر از غصهای است که گهگاه تکرار میشود. یا سقوط میکنند یا تیر میخورند یا بعد از چند سال از دردهای استخوانی و دیسک کمر و آرتروز زمینگیر میشوند.
یکی از کولبران: نمیدانند نان خالی نداشتن در سفره یعنی چه و به ما میگویند قاچاقچی و مثل خلافکاران با ما برخورد میکنند. اگر کاری باشد که حقوق مرتب ماهانه حتی ماهی ۴ یا ۵ میلیون تومان داشته باشد، قسم میخورم که دیگر هرگز نمیروم
به گفته وی، حوادث ناشی از کار کولبران، بسیار متفاوت از حوادث کارگاهی است و اساساً حادثه کار نیست. این نانآوران خانوار، سالیان متعددی است که از مرز جان گذشتهاند.
سهرابی اضافه میکند: کولبران بعد از دو یا سه سال چنان فرسوده میشوند که دیگر نمیتوان جوان و پیرشان را از هم تشخیص داد. زن و کودک، مرد جوان و کهنسال، دانشآموز، دانشجو، ورزشکار، دیپلم، لیسانس و... همه کمرهایشان خمیده است و هر لحظه منتظر حوادث غیرمترقبه هستند.
در این بین مهمترین مساله، ناتوانی تصمیمگیرندگان در درک شرایط سخت داوطلبان اجباری کولبریست. این اجبار، ناخوانده مانده است. هیچکس به دلخواه چنین مسیر سختی را در پیش نمیگیرد. «احمد» یکی از کولبران سردشت در این باره میگوید: نمیدانند نان خالی نداشتن در سفره یعنی چه؟ به ما میگویند قاچاقچی و مثل خلافکاران با ما برخورد میکنند.
او میگوید: اگر کاری داشته باشی که حقوق مرتب ماهانه داشته باشد، حتی ماهی ۴ یا ۵ میلیون تومان، دیگر سراغ کولبری نمیروی. قسم میخورم که دیگر هرگز نمیروم....
صدای کولبران را بشنوند
سهرابی بیاطلاعی مسئولان را عامل اصلی اتفاقات تلخ کولبران میداند و میگوید: نمیدانند سرمای تا مغز استخوانسوز کوههای مرزی چه بر سرشان میآورد. نمیدانند خطر افتادن از صخره و راههای کوهستانی چه معنایی دارد. نمیدانند هر بار رفتن و برگشتن، یعنی مصون ماندن از پرت شدن، از سرما، از نرفتن روی مین و غرق شدن در رودخانه و واقعاً نمیدانند کولبری و بار صدکیلویی بر پشت حمل کردن فقط برای نان شب یعنی چی؟
او تاکید میکند: کولبری سختترین و کمدرآمدترین شغلی است که این گروه از مرزنشینان برای تأمین معاش زندگی خود و خانوادهشان به اجبار برمیگزینند. مسئولان باید از خود بپرسند در این شهرهای مرزی چه کردهایم که توقع داریم مردم امروز برای تامین معیشتشان به کوه و کمر نزنند. حدود چهار استان درگیر این مشاغل هستند. آیا دولتمردان و مجلسیها هرگز مصوبهای گذراندند تا اشتغال پایدار و شایسته در این مناطق ایجاد شود؟ آیا نرخ بیکاری در این استانها متعارف و طبیعیست؟ چند خط تولید کارخانه و شرکتهای سهامی عام در این مناطق راهاندازی شده و آیا فعالان حوزه بخش خصوصی در توسعه و صیانت از کار در منطقه موفق بودهاند؟ مسئولان باید پژواک صدای کولبران را در کوهستانهای مرزی بشنوند.
سوال یک کولبر از مسئولان
«احمد» کولبری که بارها سایه سیاه مرگ را بالای سر خود دیده و بارها شاهد سقوط و مرگ همراهان و همکاران بار بر دوش خود بوده، یک سوال دارد؛ سوالی که سالهاست هیچ جوابی برایش نیست: «اگر میگویند کولبری نکنید و کولبردن همان قاچاق بردن است و با مجرمان قاچاقچی به شدت برخورد میشود، به ما بگویند چه بکنیم؟ بگویند از چه راهی یک لقمه نان خالی سر سفرههایمان بیاوریم؟ اگر پاسخ این سوال را بدهند، مطمئن باشید من و امثال من دیگر بار بر دوش نمیگذاریم و به کوهستانها نمیرویم. هیچکس از دلخوشی کولبر نمیشود، باور کنید هیچکس...».
دیدگاه تان را بنویسید