نسرین هزاره مقدم

فضای بسته و متصلب کار، همه انگیزه‌های نیروی کار را سلب می‌کند. وقتی بدانی هر چقدر هم در کارت خوب باشی و هر اندازه که مهارت کسب کنی، باز هم در حقوق و دستمزد و جایگاه شغلی‌ات بهبودی حاصل نمی‌شود، طبیعی است که کم‌کم تمام انگیزه‌ها را از دست می‌دهی و دیگر برایت کیفیت کار هیچ اهمیتی ندارد.

مسیر اقتصاد نوین، مسیری برای افزایش بهره‌وری اقتصادی بوده است. جهان پیشرفته سرمایه‌داری برای بالا رفتن نرخ سود ناچار شده برخی از اصلاحات را بپذیرد، ازجمله حق تشکل‌یابی نیروی کار، التزام به نردبان ترقی شغلی با هدف افزایش انگیزه کارگران و البته افزایش نرخ سود سرمایه‌داران.

با این حال، سودجویی صرف، آنچه این روزهای فضای اقتصادی ایران را به سیطره درآورده، این اصلاحات را به رسمیت نمی‌شناسد. شاخه شاخه کردن سرمایه و تعدیل مبتنی بر قراردادهای موقت پیمانکاری، امکان پیشرفت مزدی و شغلی را از انبوهی از کارگران کشور سلب کرده است. کارگر پیمانکاری، با 20 سال سابقه، کسب تخصص و مهارت، باز هم یک کارگر ساده است؛ حداقل‌بگیری که امیدی به پیشرفت ندارد، همان گونه که کارگران مولد برق قطارهای مسافربری راه‌آهن می‌گویند: شرکت‌ها می‌روند ولی ما ثابت هستیم. ما مدام درجا می‌زنیم و حقوق حداقلی می‌گیریم.

گروهی از کارگران پیمانکاری مولد برق راه‌آهن که به آنها اصطلاحاً «موتوریست» می‌گویند، از شرایط شغلی خود نارضایتی‌های بسیار دارند. آنها پیمانکاری، حداقل‌بگیر و فاقد امنیت شغلی حداقلی هستند. قراردادهای موقتی را امضا می‌کنند که تنها در روزهای آخر خاتمه زمان قرارداد، مقابلشان گذاشته می‌شود: «شب عید قراردادی مقابل‌مان می‌گذارند که مثلاً سه ماهه است و تاریخش در همان شب عید منقضی می‌شود، فقط برای اینکه امضا بزنیم و تعهد بدهیم که هیچ حق و حقوقی نداریم. مگر قانون کار نمی‌گوید باید ابتدای کار قرارداد مکتوب امضا شود و یک نسخه را به کارگر بدهند؟ ما حتی حق داشتن قرارداد هم نداریم».

 بازنشستگی پیش از موعد، حداقل امتیازی است که کارگران فنی راه‌آهن باید از آن بهره‌مند باشند اما موتوریست‌ها می‌گویند بازنشستگی پیش از موعد برای ما کار ساده‌ای نیست

شرایط سخت کار بدون طبقه‌بندی و با دستمزد حداقلی

این کارگران شرایط شغلی خود را توصیف می‌کنند؛ کاری سخت و با خطرات بسیار در مسیرهای طولانی و بسیار دشوار مثل مسیر راه‌آهن بیست و چندساعته و شن‌زار تهران- زاهدان: «ما موتوریست‌ها با شرکت‌های پیمانکاری گوناگون کار می‌کنیم، شرکت‌هایی که می‌آیند و می‌روند و ما مجبوریم همه آنها را تحمل کنیم. مدتی قبل، حقوق‌ها را به موقع نمی‌دادند اما حالا پرداخت‌ها مرتب شده، اما چه فایده؛ حقوقی که اصلاً کافی نیست. در قراردادهایمان می‌نویسند طبقه‌بندی مشاغل یعنی حقوق‌ها براساس طبقه‌بندی پرداخت می‌شود اما این فقط یک بند روی کاغذ است. کدام طرح طبقه‌بندی؟ برای کارگری با 18 سال سابقه، طبقه هفت را در نظر می‌گیرند، یعنی پایین‌ترین طبقه طرح طبقه‌بندی. طرح طبقه‌بندی‌شان صوری است و هیچ تاثیری در پرداخت‌ها ندارد».

عدالت در «طرح طبقه‌بندی مشاغل» و اصلاح طرح براساس مشارکت خود موتوریست‌ها و نمایندگانشان یکی از خواسته‌های اصلی است، اما دشواری شرایط کار و دستمزد بسیار ناچیز بدون توجه به مهارت و سابقه، یک درد بسیار بزرگ‌تر است.

یکی از کارگران باسابقه موتوریست در مورد شرایط کار در قطارهای مسافربری دور از خانه می‌گوید: «هر ماه، ۲۰ شبانه‌روز خانه نیستیم. نه تعطیل‌کاری داریم نه جمعه‌کاری. یک حقوق پایه ثابت داریم با یک مولفه مزدی به نام کیلومتراژ که بابت هر کیلومتر راه، یک مبلغی می‌دهند. الان ۴۵ تومان است یعنی به ازای هر کیلومتر، ۴۵ تومان به حقوق‌مان اضافه می‌شود. در نهایت، من با ۱۸ سال سابقه، با پایه حقوق ۳ میلیون و ۸۰۰هزار تومان و بن خواربار و حق مسکن و کیلومتراژ، ماهی نهایت ۴ میلیون و ۵۰۰هزار تومان حقوق می‌گیرم؛ آن هم برای ۲۰ شبانه‌روز کار، دور از خانه و خانواده».

ریه‌هایی که در معرض خطر است

این کارگر معتقد است که کار موتوریست‌ها حساس و تخصصی است: «کار ما با دستگاه‌های مولد برق قطارهای مسافربری است. در این قطارها نباید برق قطع شود یا تهویه واگن‌ها به مشکل بربخورد یا احیاناً آتش‌سوزی اتفاق بیفتد. اما ما اصلاً ایمنی و سطح ایمنی نداریم. فرض کنید گازوئیل یا آب موتور نشست کند یا اتصالی رخ دهد. همیشه در معرض خطر هستیم چون موتور دیزل با ۶۶۰ ولت برق، امواج قوی مغناطیسی تولید می‌کند. در چنین شرایطی، فقط یک لباس فرم معمولی داریم. لباس مجهز برای تعمیرات هم نداریم. تازه چند وقتی هست که کار نظافت مولدهای برق را هم گردن ما موتوریست‌ها انداخته‌اند. فرض کنید مثلاً در مسیر تهران- زاهدان که مدام طوفان شن می‌شود، بخواهیم موتورخانه را تمیز نگه داریم. در آن گرما و طوفان، دمار از روزگارمان درمی‌آید! بارها شده که دست و پایمان شکسته یا بدنمان سوخته است».

این کارگران پیمانکاری از آینده شغلی خود می‌ترسند؛ ترسی بابت قراردادهای موقتی که فقط در خاتمه زمان قرارداد، مقابل‌شان می‌گذارند: «واقعاً از اعتراض می‌ترسیم. تشکل صنفی هم نداریم. می‌ترسیم ما را بگذارند در لیست سیاه و دیگر به ما کار ندهند. با ۴۰ یا ۴۵ سال سن و ۱۸ سال سابقه، کجا برویم دربه‌در دنبال کار؟»

استیلای قراردادهای موقت پیمانکاری، امکان پیشرفت مزدی و شغلی را از کارگران کشور سلب کرده است. کارگر پیمانکاری با 20 سال سابقه، کسب تخصص و مهارت، باز هم یک کارگر ساده است

در روزهای عادی و وقتی اتفاق خاصی نیفتد، کار موتوریست‌ها به خودی خود، هم سخت هست و هم حیاتی و حساس اما موتورخانه است و برق و هزار اتفاق ناخواسته. این کارگران از همکاری روایت می‌کنند که ریه‌هایش در اثر یک آتش‌سوزی موتورخانه آسیب دید: «ناگهان موتورخانه آتش گرفت. همکاران برای مسافران از جان مایه می‌گذارند، انگار کس و کار خودمان در واگن‌ها نشسته‌اند. یکی از همکارانمان که با همه توان برای مهار و توقف آتش تلاش کرد، ریه‌هایش به سختی آسیب دید. تا یک ماه و نیم بعد از حادثه، با اکسیژن نفس می‌کشید و بعد هم دچار مشکلات ریوی شد. هیچ‌کس احوالی از این کارگر سینه سوخته نپرسید. فقط ما همکاران جویای حالش بودیم و البته خانواده‌اش که هزینه‌های سنگین درمان را پرداختند».

موتوریست‌ها، کار سختی دارند. هفته‌ها دور از خانه‌اند اما ریالی بابت سختی کار به آنها تعلق نمی‌گیرد. همان حقوق پایه و حداقلی، پاسخ روزها دور از خانه ماندن است. یکی از این کارگران می‌گوید: «سلامتی‌ام را پای روزها و شب‌ها در قطار ماندن گذاشتم. نه تغذیه مناسب، نه خواب راحت و حالا دیابت دارم و روزی ۶۰ واحد انسولین می‌زنم».

دوندگی برای بازنشستگی پیش از موعد

این گونه کار کردن، جسم و جان آدم را به آهستگی تحلیل می‌برد. نمی‌شود 30 سال تمام با موتورخانه و برق ۶۶۰ ولت در تماس بود، اصلاً امکان‌پذیر نیست. بازنشستگی پیش از موعد، حداقل امتیازی است که این کارگران فنی باید از آن بهره‌مند باشند اما موتوریست‌ها می‌گویند بازنشستگی پیش از موعد برای ما کار ساده‌ای نیست. باز هم باید خودمان دوندگی کنیم. مشکل از همان مابه‌التفاوت چهار درصدی است که حدود ۸۰ یا ۹۰ میلیون تومان می‌شود. شرکت‌های پیمانکاری این مابه‌التفاوت را برای کارگران نمی‌پردازند. ممکن است در طول دوران اشتغال 20 ساله، 10 شرکت عوض شده باشد. آخری که پرداخت همه مبلغ را بر گردن نمی‌گیرد و دستمان به قبلی‌ها هم نمی‌رسد. آیا عادلانه است که ما بعد 20 سال کار سخت، این مبلغ هنگفت را از جیب بپردازیم تا بتوانیم بازنشسته شویم و بیشتر آسیب نبینیم؟

کارگران پیمانکاری، همه جا درددل‌های مشابهی دارند. هزاران کارگر متخصص و فنی که سرمایه‌های تولید و پیشرفت کشور هستند، به دست پیمانکاران و دلالان نیروی انسانی سپرده شده‌اند؛ از عسلویه در جنوب تا نیروگاه‌های برق در گوشه و کنار کشور و قطارهای مسافربری.

یکی روزی هشت ساعت کار تعمیرات پالایشگاهی انجام می‌دهد و شب غرق عرق و دوده به کمپ بازمی‌گردد، دیگری در راه‌آهن تهران- زاهدان با موتورخانه و طوفان شن سر و کله می‌زند و برای مدتی طولانی، روی خانه و خانواده را نمی‌بیند اما نصیب هر دو، انسداد ریه است و تغذیه نامناسب. روزها دور از خانه بودن و یک حقوق حداقلی بدون ذره‌ای امید به آینده. ترس از بلک لیست شدن هم هست و اینکه به محض اعتراض، از کار بیکار شوی.