لزوم بازگشت «تامین اجتماعی» به صاحبان اصلی
حداقل حقوق یک بازنشسته باید ۹ میلیون تومان باشد
بازنشستگان کارگری این روزها با دردها و مصائب بسیاری دست و پنجه نرم میکنند؛ دردهایی که قبل از هر چیز در پایین بودن سطح حقوق ماهانه آنها ریشه دارد و بعد از آن، به ناکافی بودن خدمات درمانی و بهداشتی ارائه شده بازمیگردد. این بازنشستگان خواستار مشارکت بیشتر در تعیین سرنوشت خود هستند و میگویند «تامین اجتماعی» سرمایه بیننسلی ماست و باید خودمان آن را اداره کنیم. «حسین غلامی»، فعال صنفی بازنشستگان در این گفتوگو، با تاکید بر اهمیت نقش مشارکت جمعی در نیل به اهداف مشترک، از اجرایی نشدن قانون در تعیین مزد و مستمری طبقه کارگر میگوید و اضافه میکند: سال به سال قدرت خرید کارگران شاغل و بازنشسته، کاهش یافته است.
نسرین هزاره مقدم
مهمترین مطالبات بازنشستگان کارگری چیست و چگونه میتوان این مطالبات را دستهبندی کرد؟
اولین مطالبه بازنشستگان تامین اجتماعی، مساله حقوق و مستمری است. حقوق بازنشستگان باید متناسب با رفاه نسبی باشد که شاخص آن نیز بالای خط فقر بودن مستمری دریافتی است. خط فقر امروز بالای 11-10 میلیون تومان است. یک محاسبه ساده نشان میدهد که در طول سالها، قدرت خرید کارگران بازنشسته چقدر کم شده و امروز چقدر زیر خط فقر است. شما ۴هزار تومان مستمری سال ۱۳۶۰ را در نظر بگیرید. اگر فرض کنیم هر سال تورم متوسط فقط ۲۲درصد بوده (اگر متوسط تورم سالیان گذشته را محاسبه کنیم، همین ۲۲درصد میشود)، یک محاسبه ساده نشان میدهد که اگر قرار باشد قدرت خرید همان ۴هزار تومانِ را داشته باشیم، باید مستمری بازنشستگان چیزی حدود ۹ میلیون تومان باشد. پس برای اینکه کارگران بازنشسته امروز یک زندگی در سطح زندگی سال ۶۰ داشته باشند، باید حداقل ۹ میلیون تومان دریافتی ماهانه داشته باشند. حالا شما حساب کنید با دستمزدی که یک سوم این میزان یعنی ۳ میلیون تومان است، چطور میتوان یک «رفاه نسبی» داشت؟
طرحهایی مثل همسانسازی حقوق بازنشستگان یا مثلاً طرحی مانند تامین کالاهای اساسی که نمایندگان مجلس در دستور کار دارند، میتواند بهبودی ساختاری و درازمدت در معیشت بازنشستگان ایجاد کند؟
اصلاً همسانسازی در حوزه تامین اجتماعی، موضوعی غیرمرتبط و ناهمگن است چون کشوریها (چه شاغلان و چه بازنشستگان) گروه و پایه دارند و تمام افراد، طبق همان گروه و پایه، حقوق میگیرند و بنابراین میتوان همترازی را براساس دریافتی شاغلان هم طبقه اجرایی کرد اما در مورد بیمهشدگان تامین اجتماعی اینگونه نیست. سطح دستمزدها از این کارخانه تا آن کارخانه، از زمین تا آسمان فرق میکند و گروه و طبقه یکسان و همگانی وجود ندارد بنابراین همترازی ممکن نیست. برای بازنشستگان تامین اجتماعی چیزی که اهمیت دارد نه همسانسازی ساختگی بلکه افزایش قانونی مزد و مستمری است. ما قانون بالادستی در این زمینه داریم؛ ماده ۴۱ قانون کار و ماده ۹۶ قانون تامین اجتماعی. این مواد قانونی اگر به درستی و کامل اجرا شوند، یعنی مزد و مستمری به اندازه سبد هزینههای زندگی افزایش یابند، دیگر نیازی به اجرای طرحهای ابتر و نامنسجمی مانند همسانسازی نیست. در واقع چون به قانون اعتنا نکرده بودند و مزد و مستمری را به اندازه هزینهها افزایش نداده بودند، برای کاستن از اعتراضات کارگران بازنشسته، طرحی نامفهوم، خام و غیرمرتبط به نام همسانسازی را در دستور کار قرار دادند و خودشان هم اعتراف کردند که این طرح، همسانسازی نیست بلکه متناسبسازی است.
گذشته از مساله حقوق و مستمری، باقی مطالبات کارگران بازنشسته چیست؟
در بحث درمان نیز کاستیها و نارساییهای بسیار وجود دارد. در ایران چیزی حدود ۶۵ تا ۷۰درصد هزینههای درمان به عهده بیمار است، در حالیکه متوسط جهانی این شاخص ۱۸درصد است. در اروپا این شاخص ۱۱درصد است و در کشورهایی که دولت رفاه قدرتمند دارند، این شاخص چیزی حدود ۸درصد است. آقای «حسن هاشمی» وزیر بهداشت وقت در سال ۹۶ گفت سالی ۷۰۰هزار نفر در ایران به دلیل سنگینی هزینههای درمان، به زیر خط فقر سقوط میکنند. الان این تعداد حتما به یک میلیون نفر رسیده است. استانداردهای جهانی نشان میدهد که اگر بیش از ۴۰درصد هزینههای درمان به عهده بیمار باشد، سقوط به زیر خط فقر اتفاق میافتد. ما ۷۰درصد هزینههایمان به عهده بیمار است، یعنی ۱.۸ برابر استاندارد جهانی برای سقوط به زیر خط فقر! پس مطالبه «درمان رایگان» یک خواست بسیار کلیدی و مهم، هم برای کارگران شاغل و هم برای کارگران بازنشسته است. ما مواد قانونی داریم که کلیه هزینههای درمان کارگران باید رایگان ارائه شود. ماده ۳ قانون تامین اجتماعی مصوب ۱۳۶۹ (قانون الزام) میگوید درمان کارگران باید رایگان باشد. ماده ۳۸ قانون پنجم توسعه نیز بر لزوم ارائه درمان رایگان تاکید دارد. خود قانون اساسی در اصل ۲۹، برخورداری از بیمه همگانی و خدمات درمانی و بهداشتی رایگان را یک حق مسلم شهروندی میداند. پس درمان رایگان، یک مطالبه کلیدی و صددرصد قانونی است که متاسفانه تا امروز، نه تنها برآورده نشده بلکه سال به سال و ماه به ماه، هزینههای درمان کارگران و بازنشستگان افزایش یافته است.
استانداردهای جهانی نشان میدهد که اگر بیش از ۴۰درصد هزینههای درمان به عهده بیمار باشد، سقوط به زیر خط فقر اتفاق میافتد. ما ۷۰درصد هزینههایمان به عهده بیمار است، یعنی ۱.۸ برابر استاندارد جهانی برای سقوط به زیر خط فقر
دستمزد بالاتر از خط فقر و درمان رایگان، دو مطالبه اصلی هستند اما در کنار این دو اصل اساسی، مطالبات دیگری هم وجود دارد؟
بحث مسکن مناسب و دارای استاندارهای کافی، یک مطالبه مهم است. «آموزش رایگان» یک خواسته جدی است. یکسری امکانات آموزشی براساس الزامات آموزش عمومی رایگان، باید توسط دولت برای فرزندان کارگران فراهم شود اما متاسفانه امروز میبینیم که آموزش نیز به مثابه سایر مسائل، طبقاتی شده است. از این دو موضوع گذشته، ایجاد مراکز رفاهی، تفریحی و سالنهای اجتماعات و کتابخانه برای بازنشستگان، یک خواسته دیگر است. مساله مهم دیگر، خود «تامین اجتماعی» است. دولت باید تمام خساراتی که به این سازمان به طرق مختلف حتی با تصویب قانون و لایحه وارد آورده، جبران کند. برای این کار باید یک «کمیسیون حقیقتیاب» شامل متخصصان حوزه بیمه و تامین اجتماعی و درمان، وکلا و نمایندگان واقعی و قانونی کارگران و بازنشستگان تشکیل شود تا بتوانند خسارات وارده به سازمان را ارزیابی کنند. نمایندگان بازنشستگان نیز باید واجد یکسری شاخصهای نمایندگی باشند تا بتوانند از مطالبات بازنشستگان، تمام قد دفاع کنند. نه اینکه فردی خودش را نماینده بازنشستگان بداند بعد سر بزنگاه، از منافع دولت دفاع کند یا چپ و راست، نامههای تشکر از عملکرد دولت بنویسد و ارسال کند.
مستمری سال ۱۳۶۰ بازنشستگان 4هزار تومان بود. اگر متوسط تورم سالیان گذشته را محاسبه کنیم، ۲۲درصد میشود. محاسبات نشان میدهد اگر قرار باشد قدرت خرید همان ۴هزار تومان باشد، باید مستمری بازنشستگان چیزی حدود ۹ میلیون تومان باشد
در مساله تامین اجتماعی، شما خسارات وارده را از چه ناحیه میدانید. جدا از عدم پرداخت بدهی دولت، چه عواملی موجب شدهاند که سازمان امروز وضعیت پایدار و مناسبی نداشته باشد؟
امروز حتی مساله ورودیهای سازمان از محل حق بیمه شاغلان، دچار اخلال و کاستی شده است. یکی از علتهای ضعف سازمان این است که براساس آمارها، تنها ۱۹درصد کارگران شاغل، بیمه هستند. همین آمار در اروپا، حدود ۷۰درصد است. کاستی گرفتن میزان کارگران رسمی و بیمهشده، یکی از دلایل اصلی بحران منابع و مصارف سازمان است. فرض بگیرید من سالها قبل به عنوان یک کارگرِ تازهکار، وقتی که روز اول رفتم سر کار، اصلاً نمیدانستم که باید بیمه شوم یا بیمه اصلاً چیست اما بعدها که بازنشسته شدم، فهمیدم کارفرما خودش از روز اول، حق بیمه من را واریز کرده است. اما الان کارفرمایان ماهها کارگران تازهکار خود را بیمه نمیکنند و کارگران هم چون قرارداد موقت هستند و از اخراج میترسند، جرات ندارند حرف بزنند و اعتراض کنند. کارگرانی را میشناسم که ۱۵ سال کار کردهاند اما فقط ۸ سال سابقه بیمه دارند. این افراد باید حداقل ۵۰ سال کار کنند تا بتوانند بازنشسته شوند. بحث «بیمهپردازی شاغلان» و «تخلفات بیمهای کارفرمایان» بسیار مهم است. یکی از دلایل ضعف سازمان همین است. دولت خسارات دیگری هم به سازمان وارد آورده؛ ۲۳ گروه خاص را آوردهاند و به سازمان الحاق کردهاند و از سازمان میخواهند که حق بیمه اینها را بپردازد یا اینکه اشتغال به اندازه کافی نبود، آمدند قانون توسعه صنایع را مصوب کردند و افرادی را با ۲۵ سال بازنشست کردند اما بیمه آن ۵ سال ارفاقی را دولت نپرداخته و جزو دیون دولت است. همین ۵ سال حقوق اضافه را نیز باید سازمان از جیب بپردازد در حالیکه باید دولت میپرداخت. در مورد مشاغل سخت و زیانآور هم اوضاع به همین ترتیب است. بار این مساله کامل بر دوش سازمان تامین اجتماعی است. در این زمینه، تخلفات بسیار صورت میگیرد. من خودم به چشم دیدهام که کارمند حسابدار کارخانه، در سالهای آخر، به عنوان جوشکار در لیست بیمه میآمد تا بتواند از بازنشستگی سخت و زیانآور استفاده کند. افراد بسیاری به همین ترتیب به عنوان کارگر سخت و زیانآور به سازمان معرفی میشوند و این تخلف، بار مالی بر دوش سازمان میگذارد.
بازنشستگان، چه حساسیتهای دیگری در ارتباط با وضعیت و ماهیت سازمان تامین اجتماعی دارند؟
بازنشستگان باید بتوانند در اداره اموال و داراییهای خود، دخیل باشند. نباید دولت به تنهایی اداره اموال کارگران و بازنشستگان را برعهده داشته باشند. بازنشستگان نمیخواهند اموال و شرکتهای بانک رفاه و شستا، به همین راحتی با یک امضای مقامات دولتی، واگذار شود و از دست برود. ما خواستار اجرای قانون نظام جامع ساختار در صندوقهای بازنشستگی هستیم. ما خواستار لغو مدیریت دولتی سازمان هستیم و اعتقاد داریم سازمان باید توسط ذینفعان اصلی خود اداره شود. علاوه بر این، خواستار «غیردولتی شدن کانونهای بازنشستگی» هستیم. در حال حاضر، بازنشستگان تشکلهای مستقل و کارآمد ندارند و نمیتوان گفت کانونهای بازنشستگی، دقیقاً برآمده از بطن جامعه بازنشستگان و نماینده واقعی این جامعه هستند. در تهران، ۱۳۰هزار بازنشسته و مستمریبگیر تامین اجتماعی داریم اما مجامع عمومی کانونها، گاهی با کمتر از دو هزار نفر برگزار میشود. باید تشکلهای بازنشستگان، مستقل و برآمده از بدنه بازنشستگان باشد. تا تشکل صنفی، مستقل و کارآمد و کاملاً دموکراتیک نباشد، نمیتوان به مطالبهگری قدرتمند و کنشگری متحد و منتج به نتیجه مطلوب، امیدوار بود. باید به سمتی برویم که بازنشستگان در تشکلها، مشارکت لااقل ۴۰ یا ۵۰درصدی داشته باشند.
دیدگاه تان را بنویسید