تمسخر علم اقتصاد در سطح مدیریتی کشور
ایجاد شغل نیازمند مدیرانی عالم و باتجربه است
عموما یکی از مهمترین وعدههای انتخاباتی دولتها و حتی مجلسیها، ایجاد اشتغال برای جوانان و کاهش نرخ بیکاری در کشور است. این موضوع پایه و اساس شعارها و وعدههای انتخاباتی است اما پس از در اختیار گرفتن قدرت اجرایی یا تقنینی، پیشرفت چشمگیری در عرصه اشتغال و کاهش بیکاری صورت نمیگیرد و بحران بیکاری همچنان چندین دهه است که اقتصاد ایران را درگیر خود کرده است. خبرگزاری تسنیم در گفتوگو با «میثم موسایی»، اقتصاددان و عضو هیات علمی دانشگاه تهران، این مساله را مورد بررسی قرار داده است.
ایجاد اشتغال نه تنها در زمینه اقتصادی یک موضوع مهم و قابل اعتناست، بلکه در زمینههای امنیتی هم یک مولفه برای آرامش و ایجاد ثبات روانی و امنیتی در جامعه به شمار میرود. چرا در رسیدن به این موضوع که از جهات بسیاری تامینکننده ثبات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است توجه کافی صورت نمیگیرد؟
ایجاد اشتغال شبیه نوشتن یک مقاله است. همانطور که نوشتن یک مقاله علمی نیاز به مؤلفههای مهمی چون تخصص، دانش، مطالعه و پژوهش دارد، ایجاد اشتغال نیز نیازمند دانش لازم و اراده و مدیریت تواناست، هر چند که بسترهای لازم برای امر سرمایهگذاری در بخشهای مختلف اقتصادی هم باید آماده شده باشد. در صورتی که تمامی لوازم و الزامات ایجاد اشتغال فراهم نشده باشد ممکن نیست بتوان شغلی ایجاد کرد. ایجاد شغل چون یک کار تخصصی است. اگر متضاد آن در جامعه و در بین مدیران رواج بیابد، یعنی حرف زدن، قطعا شغلی ایجاد نمیشود. در صورتی که بسترهای لازم فراهم نشده باشد، هر مدیری که بیشتر حرف میزند، توانایی کمتری برای ایجاد اشتغال دارد.
در اقتصاد رفاقتی، سیاستمداران مشغول توزیع رانت و تشکیل انواع مافیا و انحصار هستند تا دوباره بتوانند انتخاب شوند و بر سر کار باقی بمانند. در چنین سیستمی همه مسائل واقعی اقتصادی کشور به سخره گرفته میشود
یکی از مهمترین دلایل عدم افزایش رشد اشتغال در کشور، عدم تخصص مدیران در رشتهها و بخشهایی است که بر آن گمارده شدهاند. دولت فقط از ایجاد شغل حرف میزند اما شغلی ایجاد نمیکند، در حالی که اگر دولتی روی کار میآمد که در رشتههای مختلف اقتصادی متخصص بود، قطعا پشت سر سخن گفتن از ایجاد شغل، به عمل منتهی میشد. میتوان گفت دو صد گفته چون نیم کردار نیست! البته نباید بیانصافی کرد. نه اینکه دلتمردان خواهان ایجاد شغل نباشند، بلکه مسئولان به دلایل زیادی نمیتوانند شغل ایجاد کنند.
مهمترین این دلایل چیست؟
اولین دلیل این است که کارها به دست افراد متخصص و شایسته سپرده نمیشود. هر چند عالم بودن به تنهایی کافی نیست اما یک شرط لازم به شمار میرود. مثل این است که فردی باید عمل جراحی شود. این بیمار باید حتما به یک متخصص مراجعه کند. بیمار نمیتواند به کسی که درس خوانده و فارغالتحصیل دانشگاهی است مراجعه کند. اینجا سواد کفایت نمیکند. باید نزد کسی برود که مهارت لازم در آن رشته و تخصص لازم داشته باشد و تجربه کافی هم در جراحی داشته باشد. در عرصه اقتصاد هم این موضوع مصداق دارد. وقتی دولتمردان و مسئولان سواد اشتغالزایی را ندارند، چند رئیس جمهور و وزیر هم روی کار بیایند و بروند، وضعیت تغییری نمیکند چرا که از یک مدیر عامی و بیسواد در این رشته نمیتوان انتظار داشت که ایجاد اشتغال کند. وقتی مدیران تخصص اقتصادی ندارند و مسائل اقتصادی کشور به دست یک مجموعه کاردان اداره نمیشود، انتظار ایجاد اشتغال یک انتظار بیفایده است. دولت باید به جوانانی که به آنها وعده کار داد پاسخ دهد که چرا وعدههای خود را عملی نکرد؟
وقتی دولتمردان و مسئولان سواد اشتغالزایی را ندارند، چند رئیسجمهور و وزیر هم روی کار بیایند و بروند، وضعیت تغییری نمیکند چراکه از یک مدیر عامی و بیسواد در این رشته نمیتوان انتظار داشت که ایجاد اشتغال کند
آیا میتوان موضوع را به بیکفایتی و عدم آگاهی مشاوران اقتصادی دولت ربط داد که مشاورههای درستی به مجموعه مدیران در مسائل اقتصادی چون اشتغال نمیدهند؟
در سیستمی که تخصص مولفه مهم و اولویت اول بهکارگیری یک مدیر یا مشاور به شمار نمیرود و خبری از یک رقابت سالم نیست، بلکه اقتصاد رفاقتی اداره میشود، سیاستمداران مشغول توزیع رانت و تشکیل انواع مافیاها و انحصار هستند تا دوباره بتوانند انتخاب شوند و بر سر کار باقی بمانند. در چنین سیستمی همه مسائل واقعی اقتصادی کشور به سخره گرفته میشود و متاسفانه فقط کاریکاتوری از آن باقی میماند که ازجمله آنها میتوان به بحث مشاوره اشاره کرد. معمولاً مدیران ما حتما یا باید یک سر و گردن از فردی که مشاوره آنهاست، بیشتر بلد باشند یا خود را آگاهتر میدانند. وقتی فرد، مکانیکی را به عنوان مشاور خود در امر بیماری فلج اطفال استخدام میکند یا وقتی یک نفر که در حوزه فلج اطفال تخصص دارد وزیر فلان وزارتخانه میشود یا مشاور فلان وزیر ما ربطی به این حوزه ندارد، یعنی هر آنچه علم اقتصاد درباره موضوعات مختلف سخن گفته، به سخره گرفته شده است. وقتی مدیران و مشاورانی که انتخاب میکنند شایستگیهای لازم در مدیریت اقتصادی ندارند قطعا بقیه اجزای سیستم هم ناهماهنگ عمل میکنند. متاسفانه در ایران عموما کسانی به عنوان مشاور انتخاب میشوند که از پست و سمت خود بیرون آمدهاند لذا برای اینکه کاری ندارند، مسئولان که رفقای آنها محسوب میشوند بلافاصه مسئول معزول قبلی را به عنوان مشاور انتخاب میکنند. مشخص است که موضوع مهمی چون اشتغالزایی با شکست مواجه میشود. از سوی دیگر یکی از مهمترین فعالیتهای مشاورین در سیستم فعلی، کاری غیر از چاپلوسی و بله قربانگویی بلد نیست یا از سوی دیگر اگر مشاور خوب و مطلعی انتخاب شده باشد، اگر نظر واقعی خود را ارائه دهد مدیر مربوطه مشاورهاش را نمیپذیرد، به این خاطر که مسئولان ما انتقادپذیر نیستند. بنابراین اگر مدیری بخواهد علمی با موضوعی برخورد کند، کنار گذاشته میشود.
برای ایجاد اشتغال در دنیای امروز چه موضوعاتی باید مورد نظر قرار بگیرد؟
اگر واقعا به دنبال ایجاد اشتغال هستیم باید مقتضیات دنیای جدید را بشناسیم، ماهیت تغییر شغل در دنیا را باید درک کنیم، جابهجاییهایی را که در سطح دنیا در حال شکل گرفتن است و آینده مشاغل را شکل میدهد، جابهجایی ثروت، کار، قدرت و تکنولوژی که در آینده جای بشر را میگیرد و بخش بزرگی از کارها به دست تکنولوژیهای روز انجام میشود را به درستی بشناسیم. لازمه این موضوع این است که مدیران ما در حوزه ایجاد اشتغال به معنی واقعی تخصص داشته باشند و به دنبال اطلاعاتی باشند که در سطح جهان به تغییر ماهیت شغل میپردازند ولی وقتی یک فرد غیرمتخصص را وزیر کار میکنند و به هر یک از مدیران لقب دکتر و مهندس میدهند، مشخص است که این مدیر و این آقای دکتر و مهندس خود را بینیاز از مشاوره گرفتن از متخصصان امر برای ایجاد اشتغال میداند. از سوی دیگر در این مجموعه، مشاور خوب، مطیع است و او باید از محضر وزیر رهنمون بگیرد! لذا میتوان گفت ما با عدم شایستهسالاری که در سیستم جا انداختیم، بسیاری از مفاهیم و مابهازای آنها را دچار تغییر اساسی کردیم. به عبارت دیگر 180 درجه با اصل آنچه باید برای ایجاد شغل فراهم میکردیم، فاصله داریم. از آنچه در سطح جهان انجام میشود نیز به شدت فاصله داریم لذا آنچه به عنوان ایجاد شغل انجام میشود، فقط یک کاریکاتور و طنز است.
در نتیجه وجود چنین دولتی، وقتی شما به جای اینکه به علم و دانش، به کارآیی و بهرهوری افراد اهمیت بدهید، به مدرک اهمیت میدهید، مدیران هم فقط به فکر جمعآوری مدرک برای خود هستند نه کسب تخصص! از این جهت است که اقتصاد ما بسامان نمیرسد و هر چه اقتصاددانان راهکار بدهند، فایدهای ندارد.
دیدگاه تان را بنویسید